چرا سرعت نور ،مبنای زمانه؟

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
8911.. به این خانمه رنگ ورنگه،گفتم ولی اقای
black banner


نیست

جاش خالی
دستت درد نکنه..........
خب بحثمون به کجا کشیده بود؟
فایل رو مطالعه کردین؟
نظرتون در این مورد چیه؟
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
اسرار فيزيك كوانتوم
وقتي گاليله در سال ۱۶۱۰ يافته هاي خود را در تائيد نظر كوپرنيك مبني بر ثابت نبودن زمين و گردشآن به دور خورشيد منتشر كرد باعث شد تا وي از سوي كليسا مورد بازجويي و تفتيش عقايدقرار گيرد. اين نظريه مخالف نص كتاب مقدس بود و از سويي با نظريات ارسطو كه كليسا حاميآن بود همخواني نداشت. وي مجبور به امضاي توبه نامه‌اي با اين مضمون شد:
در هفتادمين سال زندگي در مقابل شما به زانو درآمده‌امو در حالي كه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دستهاي خود لمس مي‌كنم توبه مي‌كنم وادعاي خالي از حقيقت حركت زمين را انكار مي‌كنم و آنرا منفور و مطرود مي‌نمايم.
شش سال بعد رسما از تدريس نظريه كوپرنيك در دانشگاهمنع شد و تا سالها بعد مرتب مورد بازخواست كليسا قرار مي‌گرفت. سرانجام گاليله عليرغماعتقاد دروني اش، مجبور شد اعتراف كند كه نظريه ارسطو درست است و زمين مركز جهان است.ولي با اين حال همواره تا آخرين لخظه عمر قلبا اعتقاد داشت كه زمين مرگز جهان نيستو به دور خورشيد مي چرخد
اين را مقايسه كنيد با كوانتوم
نظريه كوانتومي توسط پلانك مطرح شد اما خودش ازآن خشنود نبود وقتي انشتين فتو الكتريك را براساس تئوري پلانك توضيح داد كه تائييديبر صحت نظريه او بود بلافاصله با آن به مخالفتبرخاست
خود انشتين كه باعث پشرفت و توسعه اين نظريه بودبا پيشرفت هاي بعدي از مخالفان سرسخت كوانتوم شد
شرودينگر كه فرمولبندي مكانيك كوانتومي را انجامداد و به خاطر آن جايزه نوبل دريافت كرد هم در صحت كار خود شك داشت و كوشيد تا با آزمايشذهني گربه در جعبه ديگران را متوجه پوچي كوانتوم كند
بدون شك، معماي رمزآلود فيزيك كوانتوم، معماي عميقياست ولي رازي كه در بطن فيزيك كوانتوم نهفته، به طور غير مستقيم، درك ما را از حقيقيبودن جهان و هر آنچه در آن است (از جمله خود ما)، مورد هدف قرار مي‌دهد درحالي ‌كهتئوري فيزيك كوانتوم يكي از تئوري‌هايي است كه از پيكار آزمايشات فراواني در عرصه‌يعلم، جان سالم به در برده است. علي‌رغم مشخصه‌هاي نامأنوس فيزيك كوانتوم، براي بسيارياز دانشمندان در صحت اين نظريه، ترديد چنداني باقي نمانده. و مقاومت عده اي در برابرآن ناموجه جلوه مي كند
آزمايش دو شكاف (TheDouble Slit Experiment)

dooo.jpg
براي صحبت درباره‌ي فيزيك كوانتوم، بهترين كار ايناست كه با آزمايش يانگ در سال 1803 شروع كنيم. در آزمايش يانگ، از يك منبع ريز نورو يك صفحه استفاده شده بود. يانگ، ميان اين دو شيء، يك مانع با دو شيار نازك عموديِموازي با يكديگر قرار داد. يانگ مي‌دانست در صورتي كه نور، فقط جرياني از ذراتريز باشد، بايد از هر كدام از شكاف‌ها گذشته و روي صفحه‌ي پشت سوراخ‌ها جمع شود. اين دقيقاً همان چيزي بود كه با پوشاندن يكي ازشكاف‌ها و باز گذاشتن شكاف ديگر، اتفاق افتاد. يك نوار عمودي باريك از نور، روي صفحه‌يپشت سوراخ ظاهر شد. يانگ مسلماً انتظار داشت وقتي شكاف ديگر را هم باز كرد، دو نوارباريك نوري ببيند، اما اين طور نشد. بيشتر بخش‌هاي صفحه را مجموعه‌اي از نوارهاي عموديروشن و تاريك پر كرد. يانگ اين مشاهده را چنين توجيح كرد . نور، مثل يك موج عمل مي‌كندو از هر دو شكاف مي‌گذرد. بعد از گذشتن از ميان شكاف‌ها، با يكديگر تداخل مي‌كنند.به اين ترتيب، وقتي دو قله‌ي موج با هم تلاقي مي‌كنند، باعث تقويت يكديگر مي‌شوند ووقتي يك قله‌ي موج و يك دره‌ي موج با هم تلاقي مي‌كنند، هر دو خنثي مي‌شوند. در نتيجه،مجموعه‌اي از نوارهاي روشن و تاريك روي صفحه ديده مي‌شود. دانشمندان، اين پديده راالگوي تداخل (interference pattern) مي‌نامند، زيرا از تداخل امواج با يكديگر حاصلمي‌شود. مثالي از الگوي تداخل پس نور بدون شك يك موج بود. اما شواهدي نيز وجودداشت كه نشان مي‌داد خواص ذره اي نيز دارد (كه بعدها به آن فوتون گفته شد). در نهايتچنين نتيجه گيري شد كه فوتون‌ها ماهيتي دوگانه دارند و به صورت موج و ذره عمل مي‌كنند.با اين حال، دانشمندان هنوز هم از خود مي‌پرسيدند اگر بتوانند فوتون‌ها را يكي يكياز دو شكاف بگذرانند، چه چيزي رخ خواهد داد. سرانجام، منبع نوري اختراع شد كه قادر بود هر بارتنها يك فوتون آزاد كند. آزمايش دو شكاف يانگ دوباره انجام گرفت. اما اين بار به جايصفحه‌ي عادي، از كاغذ عكاسي استفاده شد، زيرا يك فوتون، كم‌نورتر از آن است روي صفحهديده شود. حال آن كه بعد از عبور ميليون‌ها فوتون از شكاف‌ها (به صورت تك تك)، الگويمورد نظر بر روي كاغذ عكاسي قابل مشاهده مي‌شد. با ظاهر كردن عكس، همان الگوي تداخل پيشين مشاهدهشد. دانشمندان اين‌گونه نتيجه گرفتند كه هر يك از فوتون‌ها به صورت موجي حركت كرده‌،به طور همزمان از ميان دو شكاف رد شده و با خودشان تداخل داشته‌اند و تنها هنگامي كهسرانجام با كاغذ عكاسي برخورد كرده‌اند، به صورت ذره‌اي در موقعيت خاص ظاهر شده‌اند،و اين بسيار عجيب بود. دانشمندان تصميم گرفتند كنار شكاف‌ها، رديابِ فوتونكنار قرار دهند تا مسير واقعي فوتون را مشاهده كنند. آن‌ها موفق شدند، ولي وقتي اينآزمايش را انجام دادند، الگوي تداخل ناپديد شد و تنها دو خط باريك (پشت هر سوراخ يكي)،روي صفحه ظاهر شد. ظاهراً فوتون‌ها «مي‌دانستند» كه در معرض مشاهده شدن قرار دارندو به همين دليل، به جاي اين كه به صورت موجي عمل كنند، رفتار ذره‌اي پيش گرفته‌اند! دانشمندان سپس تصميم گرفتند كه ردياب فوتون را درجهتي از صفحه قرار دهند كه با منبع نور فاصله‌ي بيشتري داشته باشد، تا به اين ترتيبفوتون، فقط بعد از عبور از ميان شكاف ديده شود. اما تغييري در نتيجه حاصل نشد. بازهم ظاهراً فوتون پيش از رسيدن به صفحه، «مي‌دانست» در سمت ديگر آن يك ردياب وجود داردو به همين دليل پيش از عبور از شكاف‌ها، به ذره تبديل مي‌شد. سرانجام، دانشمندي به نام جان ويلر (John Wheeler) آزمايشي پيشنهاد كرد كه طي آن، صفحه مي‌توانستدرست در آخرين لحظه‌ي پيش از برخورد فوتون، با يك دستگاه ردياب نوري جايگزين شود، بهاين ترتيب مي‌شد فهميد فوتون از كدام شكاف عبور كرده است. تصميم درباره‌ي كنار كشيدنيا نكشيدن صفحه، بايد بعد از عبور فوتون از ميان شكاف گرفته مي‌شد. در زماني كه ويلراين آزمايش را مطرح كرد، انجام آن از لحاظ فني غيرممكن بود. اما چند سال بعد، امكانانجام آزمايش به وجود آمد. نتيجه‌ي آزمايش چنين بود: هنگامي كه صفحه در جاي خود قرارداشت، فوتون طبق الگوي تداخل رفتار مي‌كرد، حال آن كه اگر صفحه در لحظه‌ي آخر، برداشتهمي‌شد تا اطلاعات مربوط به اين كه از كدام شكاف عبور كرده، به دست آيد، فوتون طبق الگويتداخل رفتار نمي‌كرد. گويا فوتون مي‌دانست هنگام رسيدن به شكاف چگونه عمل كند، هر چندكه تصميم درباره‌ي برداشتن يا برنداشتن صفحه در لحظه‌ي آخر گرفته مي‌شد. ظاهراً يافوتون مي‌توانست آينده را پيش‌بيني كند يا اين‌كه تصميم درباره‌ي قرارگيري صفحه، مي‌توانستگذشته را تغيير دهد. دانشمندان اين طور نتيجه گرفتند كه در نظريه‌ي كوانتوم،جايي براي عليت وجود ندارد. گويا اتفاقاتي كه در زمان حال مي‌افتند، مي‌توانند گذشتهرا تغيير دهند، و اين اوج غرابت كوانتوم بود. اگر خواندن اين مطالب، شما را آشفته كرده، نگراننباشيد. افراد زيادي از اين مسئله آشفته شده‌اند، از جمله آلبرت انشتين. نور ستارگان، درخشش ستارگان امشب بيرون برويد و ستارگان را تماشا كنيد. اگرزمستان باشد (در نيكره‌ي شمالي)، حتماً خواهيد توانست صورت فلكي شكارچي (يا جبار) راببينيد. تشخيص اين صورت فلكي آسان است، زيرا سه ستاره در يك خط، كمربند شكارچي را تشكيلمي‌دهند. به ستاره‌ي وسطي نگاه كنيد. او يك ستاره‌ي ابرغولِ سفيد-آبي به نام اپسيلونجبار (Alnilam) است كه 1300 سال نوري از ما فاصله دارد. وقتيبه اين ستاره نگاه مي‌كنيد، چه اتفاقي مي‌افتد؟ بر اساس بسياري از كتاب‌ها، هزار وسيصد سال پيش- اوايل قرون وسطي در اروپا- الكتروني برانگيخته در يكي از اتم‌هاي هيدروژنموجود در لايه‌هاي بيروني اين ستاره، يك ذره‌ي انرژي ( يك فوتون) آزاد كرده است:. فوتون آزاد شده از اپسيلون جبار، با سرعت نور، حدوداً300000 كيلومتر در ثانيه، در جهت زمين حركت كرده است. اگرچه فوتون‌ها چندان تحت تأثيرجاذبه قرار نمي‌گيرند، اما سيارات، ستارگان و ساير اجرام آسماني كه در مسير فوتون يادشده قرار دارند، به طور خفيفي بر آن تأثير گذاشته و مسيري خاص به آن مي‌دهند. با نزديكشدن به زمين، فوتون، بدون برخورد با مولكول‌هاي اتمسفر، از آن‌ها مي‌گذرد. درست وقتيبه آسمان نگاه كرديد، اين فوتون توسط شما دريافت مي‌شود. اين فوتون (همراه بسياري فوتون‌هايديگر)، شبكيه را كه درست پشت چشمتان قرار دارد، تحريك مي‌كند، پيغامي به مغز شما فرستادهمي‌شود و شما در مغزتان نور ستاره را مي‌بينيد. اين سير حوادث، بسيار جالب است، منتها،با توجه به تئوري كوانتوم اين به هيچ وجه چيزي نيست كه اتفاق مي‌افتد. هيچ كس دقيقاً نمي‌داند در سطح كوانتوم چه اتفاقيمي‌افتد، با اين حال، چند تفسير از نظريه‌ي كوانتوم وجود دارد كه مي‌توانند به ما درفهم مسئله كمك كنند. معروف‌ترين آن‌ها تفسير كُپنهاگي(CopenhagenInterpretation)ناميده مي‌شود، زيرا قسمت عمده‌ي آن توسط نيلز بور (NielsBohr)، فيزيكدان اهل كپنهاگ،ارائه شده است. دانشمندان و مهندسان، سال‌هاستاز كپنهاگ به عنوان روشي استاندارد جهت درك دنياي كوانتوم استفاده مي‌كنند. تفسير كپنهاگينظريه‌ي كوانتوم، مشاهده شدن اپسيلون جبار توسط شما را اين گونه توضيح مي‌دهد: آنچه كه حدود 1300 سال پيش، اتم هيدروژن را ترككرد، فوتون نبود، بلكه يك موج احتمال بود. اين موج، بيانگر مكان احتمالي فوتون نبود،بلكه بيانگر اين احتمال بود كه در صورت مشاهده شدن فوتون، اين اتفاق در چه مكاني رويخواهد داد. موج با سرعت نور به بيرون حركت كرد، اما نه به سوي زمين، بلكه به شكل كُره‌ايكه با سرعت نور بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شد. سيارات، ستارگان و ساير اجرامِ نزديك به آن،بر مكان احتمالي مشاهده‌ي شدن فوتون تأثير گذاشتند، اما هنوز اين امكان وجود داشت كهفوتون در هر جايي از كره‌ي در حال انبساط، ظاهر شود. موج/كره، 1300 سال بزرگ شد، تااين كه قطري برابر 2600 سال نوري پيدا كرد. جبهه‌ي موج از اتمسفر زمين گذشت. درست دراين لحظه، شما چشمتان را بر روي اپسيلون جبار متمركز كرديد و جبهه‌ي موج با سلول‌هايشبكيه‌ي چشم شما درگير شد. سپس، جايي ميان شبكيه‌ي چشم شما كه با موج درگير شده و مغزتانكه ستاره را ديده، اين واقعه رخ داد. بلافاصله، موج احتمال به قطر 2600 سال نوري، ازميان رفت و فوتون در برخورد با شبكيه‌ي چشم شما، ظهور كرد. اگر شما در لحظه‌ي مناسببه آسمان نگاه نكرده بوديد، شايد فوتون، چند ثانيه‌ي ديگر، در سوي ديگر اپسيلون جبار،توسط ناظر بيگانه‌اي در يك سياره‌ي ديگر با فاصله‌ي هزاران سال نوري، از هم مي‌پاشيد.اما مشاهده شدن فوتون توسط شما در كره ي زمين، براي هميشه اين احتمال را از ميان برد. وقتي شما اين فوتون را ديديد، سرنوشتي منحصر بهفرد برايش رقم خورد. مسيري ايجاد شد تا او از آن اتم هيدروژن در اپسيلون جبار، به چشمشما برسد. شايد اين طور به نظر بيايد كه نابودي چيزي با وسعت2600 سال نوري غيرممكن است، زيرا لازمه‌ي آن، پيشي گرفتن از سرعت نور مي‌باشد. امااين مورد، تنها يكي از موارد متعددي است كه در آن، نظريه‌ي كوانتوم، حداكثر سرعت كيهانيرا به چالش مي‌طلبد. اين مسئله نيز، انشتين را عميقاً آشفته كرد. چه چيزي در فيزيك كوانتوم، انيشتين را بر آشفتهمي كرد؟ اول از همه، غير قابل پيش‌بيني بودن آن. اگر قرار باشد يك تفنگ را تنظيم كنيدو آن را به هدف بزنيد، با معلوم بودن سرعت و جهت گلوله، تعيين مسير آن بعد از خروجاز لوله‌ي تفنگ، بسيار ساده است. اما فوتون اين طور نيست. همان‌طور كه مثالِ ما درباره‌يموج نورِ رهسپار شده از يك ستاره‌ي دوردست، نشان داد، فوتون به صورت موج احتمال حركتمي‌كند. فوتون ممكن است هرجايي در مسير حركت موج، ظاهر شود. هر چند، احتمال ظهور آن،در بعضي مكان‌ها بيشتر است. اين باعث شد انشتين به طعنه بگويد كه باورش نمي‌شود «خدابا هستي تخته نرد بازي كند». انشتين كمك كرد نظريه‌ي كوانتوم به وجود بيايد،ولي بسيار از آن آشفته گشت. دومين نكته‌اي كه انشتين را آزار مي‌داد، اين ايدهبود كه با توجه به كپنهاگ، يك جسم پيش آن‌كه مورد مشاهده قرار گيرد، تنها به شكل موجاحتمال وجود دارد. شايد وقتي حرف از يك فوتون باشد، اين مسئله چندان مهم به نظر نرسد،چون بسيار بسيار كوچك است. اما اين تنها فوتون‌ها نيستند كه از قوانين فيزيك فيزيككوانتوم پيروي مي‌كنند، بلكه الكترون‌ها، پروتون‌ها، اتم‌ها و مولكول‌ها نيز مشمولاين قوانين هستند. همه‌ي آن‌ها پيش از مشاهده شدن، تنها موج‌اند و آزمايش دو شكاف،با موادي به بزرگي مولكول‌هاي فولرن (Fullerene) كه 60 اتم كربندارند، انجام شده است. در نهايت اگر فكر كنيم، مي‌بينيم تمام جهان ما،از اتم‌ها و مولكول‌ها تشكيل شده و خود ما نيز. آيا اين بدان معناست كه ما تنها، امواجبزرگ احتمال هستيم؟
اين تصور كه هر چيزي در جهان ما، در صورت مشاهده نشدن،ماهيتي مستقل ندارد، انشتين را واداشت به شوخي بگويد: «ترجيح مي‌دهم فكر كنم ماه، حتيوقتي نگاهش نمي‌كنم، باز وجود دارد».
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
اسرار فيزيك كوانتوم
وقتي گاليله در سال ۱۶۱۰يافته هاي خود را در تائيد نظر كوپرنيك مبني بر ثابت نبودن زمين و گردشآن به دور خورشيد منتشر كرد باعث شد تا وي از سوي كليسا مورد بازجويي و تفتيش عقايدقرار گيرد. اين نظريه مخالف نص كتاب مقدس بود و از سويي با نظريات ارسطو كه كليسا حاميآن بود همخواني نداشت. وي مجبور به امضاي توبه نامه‌اي با اين مضمون شد:
در هفتادمين سال زندگي در مقابل شما به زانو درآمده‌امو در حالي كه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دستهاي خود لمس مي‌كنم توبه مي‌كنم وادعاي خالي از حقيقت حركت زمين را انكار مي‌كنم و آنرا منفور و مطرود مي‌نمايم.
شش سال بعد رسما از تدريس نظريه كوپرنيك در دانشگاهمنع شد و تا سالها بعد مرتب مورد بازخواست كليسا قرار مي‌گرفت. سرانجام گاليله عليرغماعتقاد دروني اش، مجبور شد اعتراف كند كه نظريه ارسطو درست است و زمين مركز جهان است.ولي با اين حال همواره تا آخرين لخظه عمر قلبا اعتقاد داشت كه زمين مرگز جهان نيستو به دور خورشيد مي چرخد
اين را مقايسه كنيد با كوانتوم
نظريه كوانتومي توسط پلانك مطرح شد اما خودش ازآن خشنود نبود وقتي انشتين فتو الكتريك را براساس تئوري پلانك توضيح داد كه تائييديبر صحت نظريه او بود بلافاصله با آن به مخالفتبرخاست
خود انشتين كه باعث پشرفت و توسعه اين نظريه بودبا پيشرفت هاي بعدي از مخالفان سرسخت كوانتوم شد
شرودينگر كه فرمولبندي مكانيك كوانتومي را انجامداد و به خاطر آن جايزه نوبل دريافت كرد هم در صحت كار خود شك داشت و كوشيد تا با آزمايشذهني گربه در جعبه ديگران را متوجه پوچي كوانتوم كند
بدون شك، معماي رمزآلود فيزيك كوانتوم، معماي عميقياست ولي رازي كه در بطن فيزيك كوانتوم نهفته، به طور غير مستقيم، درك ما را از حقيقيبودن جهان و هر آنچه در آن است (از جمله خود ما)، مورد هدف قرار مي‌دهد درحالي ‌كهتئوري فيزيك كوانتوم يكي از تئوري‌هايي است كه از پيكار آزمايشات فراواني در عرصه‌يعلم، جان سالم به در برده است. علي‌رغم مشخصه‌هاي نامأنوس فيزيك كوانتوم، براي بسيارياز دانشمندان در صحت اين نظريه، ترديد چنداني باقي نمانده. و مقاومت عده اي در برابرآن ناموجه جلوه مي كند
آزمايش دو شكاف (TheDouble Slit Experiment)

مشاهده پیوست 78603
براي صحبت درباره‌ي فيزيك كوانتوم، بهترين كار ايناست كه با آزمايش يانگ در سال 1803 شروع كنيم. در آزمايش يانگ، از يك منبع ريز نورو يك صفحه استفاده شده بود. يانگ، ميان اين دو شيء، يك مانع با دو شيار نازك عموديِموازي با يكديگر قرار داد.يانگ مي‌دانست در صورتي كه نور، فقط جرياني از ذراتريز باشد، بايد از هر كدام از شكاف‌ها گذشته و روي صفحه‌ي پشت سوراخ‌ها جمع شود.اين دقيقاً همان چيزي بود كه با پوشاندن يكي ازشكاف‌ها و باز گذاشتن شكاف ديگر، اتفاق افتاد. يك نوار عمودي باريك از نور، روي صفحه‌يپشت سوراخ ظاهر شد. يانگ مسلماً انتظار داشت وقتي شكاف ديگر را هم باز كرد، دو نوارباريك نوري ببيند، اما اين طور نشد.بيشتر بخش‌هاي صفحه را مجموعه‌اي از نوارهاي عموديروشن و تاريك پر كرد. يانگ اين مشاهده را چنين توجيح كرد . نور، مثل يك موج عمل مي‌كندو از هر دو شكاف مي‌گذرد. بعد از گذشتن از ميان شكاف‌ها، با يكديگر تداخل مي‌كنند.به اين ترتيب، وقتي دو قله‌ي موج با هم تلاقي مي‌كنند، باعث تقويت يكديگر مي‌شوند ووقتي يك قله‌ي موج و يك دره‌ي موج با هم تلاقي مي‌كنند، هر دو خنثي مي‌شوند. در نتيجه،مجموعه‌اي از نوارهاي روشن و تاريك روي صفحه ديده مي‌شود. دانشمندان، اين پديده راالگوي تداخل (interference pattern) مي‌نامند، زيرا از تداخل امواج با يكديگر حاصلمي‌شود.مثالي از الگوي تداخلپس نور بدون شك يك موج بود. اما شواهدي نيز وجودداشت كه نشان مي‌داد خواص ذره اي نيز دارد (كه بعدها به آن فوتون گفته شد). در نهايتچنين نتيجه گيري شد كه فوتون‌ها ماهيتي دوگانه دارند و به صورت موج و ذره عمل مي‌كنند.با اين حال، دانشمندان هنوز هم از خود مي‌پرسيدند اگر بتوانند فوتون‌ها را يكي يكياز دو شكاف بگذرانند، چه چيزي رخ خواهد داد.سرانجام، منبع نوري اختراع شد كه قادر بود هر بارتنها يك فوتون آزاد كند. آزمايش دو شكاف يانگ دوباره انجام گرفت. اما اين بار به جايصفحه‌ي عادي، از كاغذ عكاسي استفاده شد، زيرا يك فوتون، كم‌نورتر از آن است روي صفحهديده شود. حال آن كه بعد از عبور ميليون‌ها فوتون از شكاف‌ها (به صورت تك تك)، الگويمورد نظر بر روي كاغذ عكاسي قابل مشاهده مي‌شد.با ظاهر كردن عكس، همان الگوي تداخل پيشين مشاهدهشد. دانشمندان اين‌گونه نتيجه گرفتند كه هر يك از فوتون‌ها به صورت موجي حركت كرده‌،به طور همزمان از ميان دو شكاف رد شده و با خودشان تداخل داشته‌اند و تنها هنگامي كهسرانجام با كاغذ عكاسي برخورد كرده‌اند، به صورت ذره‌اي در موقعيت خاص ظاهر شده‌اند،و اين بسيار عجيب بود.دانشمندان تصميم گرفتند كنار شكاف‌ها، رديابِ فوتونكنار قرار دهند تا مسير واقعي فوتون را مشاهده كنند. آن‌ها موفق شدند، ولي وقتي اينآزمايش را انجام دادند، الگوي تداخل ناپديد شد و تنها دو خط باريك (پشت هر سوراخ يكي)،روي صفحه ظاهر شد. ظاهراً فوتون‌ها «مي‌دانستند» كه در معرض مشاهده شدن قرار دارندو به همين دليل، به جاي اين كه به صورت موجي عمل كنند، رفتار ذره‌اي پيش گرفته‌اند!دانشمندان سپس تصميم گرفتند كه ردياب فوتون را درجهتي از صفحه قرار دهند كه با منبع نور فاصله‌ي بيشتري داشته باشد، تا به اين ترتيبفوتون، فقط بعد از عبور از ميان شكاف ديده شود. اما تغييري در نتيجه حاصل نشد. بازهم ظاهراً فوتون پيش از رسيدن به صفحه، «مي‌دانست» در سمت ديگر آن يك ردياب وجود داردو به همين دليل پيش از عبور از شكاف‌ها، به ذره تبديل مي‌شد.سرانجام، دانشمندي به نام جان ويلر (John Wheeler) آزمايشي پيشنهاد كرد كه طي آن، صفحه مي‌توانستدرست در آخرين لحظه‌ي پيش از برخورد فوتون، با يك دستگاه ردياب نوري جايگزين شود، بهاين ترتيب مي‌شد فهميد فوتون از كدام شكاف عبور كرده است. تصميم درباره‌ي كنار كشيدنيا نكشيدن صفحه، بايد بعد از عبور فوتون از ميان شكاف گرفته مي‌شد. در زماني كه ويلراين آزمايش را مطرح كرد، انجام آن از لحاظ فني غيرممكن بود. اما چند سال بعد، امكانانجام آزمايش به وجود آمد. نتيجه‌ي آزمايش چنين بود: هنگامي كه صفحه در جاي خود قرارداشت، فوتون طبق الگوي تداخل رفتار مي‌كرد، حال آن كه اگر صفحه در لحظه‌ي آخر، برداشتهمي‌شد تا اطلاعات مربوط به اين كه از كدام شكاف عبور كرده، به دست آيد، فوتون طبق الگويتداخل رفتار نمي‌كرد. گويا فوتون مي‌دانست هنگام رسيدن به شكاف چگونه عمل كند، هر چندكه تصميم درباره‌ي برداشتن يا برنداشتن صفحه در لحظه‌ي آخر گرفته مي‌شد. ظاهراً يافوتون مي‌توانست آينده را پيش‌بيني كند يا اين‌كه تصميم درباره‌ي قرارگيري صفحه، مي‌توانستگذشته را تغيير دهد.دانشمندان اين طور نتيجه گرفتند كه در نظريه‌ي كوانتوم،جايي براي عليت وجود ندارد. گويا اتفاقاتي كه در زمان حال مي‌افتند، مي‌توانند گذشتهرا تغيير دهند، و اين اوج غرابت كوانتوم بود.اگر خواندن اين مطالب، شما را آشفته كرده، نگراننباشيد. افراد زيادي از اين مسئله آشفته شده‌اند، از جمله آلبرت انشتين.نور ستارگان، درخشش ستارگانامشب بيرون برويد و ستارگان را تماشا كنيد. اگرزمستان باشد (در نيكره‌ي شمالي)، حتماً خواهيد توانست صورت فلكي شكارچي (يا جبار) راببينيد. تشخيص اين صورت فلكي آسان است، زيرا سه ستاره در يك خط، كمربند شكارچي را تشكيلمي‌دهند. به ستاره‌ي وسطي نگاه كنيد. او يك ستاره‌ي ابرغولِ سفيد-آبي به نام اپسيلونجبار (Alnilam) است كه 1300 سال نوري از ما فاصله دارد. وقتيبه اين ستاره نگاه مي‌كنيد، چه اتفاقي مي‌افتد؟ بر اساس بسياري از كتاب‌ها، هزار وسيصد سال پيش- اوايل قرون وسطي در اروپا- الكتروني برانگيخته در يكي از اتم‌هاي هيدروژنموجود در لايه‌هاي بيروني اين ستاره، يك ذره‌ي انرژي ( يك فوتون) آزاد كرده است:.فوتون آزاد شده از اپسيلون جبار، با سرعت نور، حدوداً300000 كيلومتر در ثانيه، در جهت زمين حركت كرده است. اگرچه فوتون‌ها چندان تحت تأثيرجاذبه قرار نمي‌گيرند، اما سيارات، ستارگان و ساير اجرام آسماني كه در مسير فوتون يادشده قرار دارند، به طور خفيفي بر آن تأثير گذاشته و مسيري خاص به آن مي‌دهند. با نزديكشدن به زمين، فوتون، بدون برخورد با مولكول‌هاي اتمسفر، از آن‌ها مي‌گذرد. درست وقتيبه آسمان نگاه كرديد، اين فوتون توسط شما دريافت مي‌شود. اين فوتون (همراه بسياري فوتون‌هايديگر)، شبكيه را كه درست پشت چشمتان قرار دارد، تحريك مي‌كند، پيغامي به مغز شما فرستادهمي‌شود و شما در مغزتان نور ستاره را مي‌بينيد. اين سير حوادث، بسيار جالب است، منتها،با توجه به تئوري كوانتوم اين به هيچ وجه چيزي نيست كه اتفاق مي‌افتد.هيچ كس دقيقاً نمي‌داند در سطح كوانتوم چه اتفاقيمي‌افتد، با اين حال، چند تفسير از نظريه‌ي كوانتوم وجود دارد كه مي‌توانند به ما درفهم مسئله كمك كنند. معروف‌ترين آن‌ها تفسير كُپنهاگي(CopenhagenInterpretation)ناميده مي‌شود، زيرا قسمت عمده‌ي آن توسط نيلز بور (NielsBohr)، فيزيكدان اهل كپنهاگ،ارائه شده است. دانشمندان و مهندسان، سال‌هاستاز كپنهاگ به عنوان روشي استاندارد جهت درك دنياي كوانتوم استفاده مي‌كنند. تفسير كپنهاگينظريه‌ي كوانتوم، مشاهده شدن اپسيلون جبار توسط شما را اين گونه توضيح مي‌دهد:آنچه كه حدود 1300 سال پيش، اتم هيدروژن را ترككرد، فوتون نبود، بلكه يك موج احتمال بود. اين موج، بيانگر مكان احتمالي فوتون نبود،بلكه بيانگر اين احتمال بود كه در صورت مشاهده شدن فوتون، اين اتفاق در چه مكاني رويخواهد داد. موج با سرعت نور به بيرون حركت كرد، اما نه به سوي زمين، بلكه به شكل كُره‌ايكه با سرعت نور بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شد. سيارات، ستارگان و ساير اجرامِ نزديك به آن،بر مكان احتمالي مشاهده‌ي شدن فوتون تأثير گذاشتند، اما هنوز اين امكان وجود داشت كهفوتون در هر جايي از كره‌ي در حال انبساط، ظاهر شود. موج/كره، 1300 سال بزرگ شد، تااين كه قطري برابر 2600 سال نوري پيدا كرد. جبهه‌ي موج از اتمسفر زمين گذشت. درست دراين لحظه، شما چشمتان را بر روي اپسيلون جبار متمركز كرديد و جبهه‌ي موج با سلول‌هايشبكيه‌ي چشم شما درگير شد. سپس، جايي ميان شبكيه‌ي چشم شما كه با موج درگير شده و مغزتانكه ستاره را ديده، اين واقعه رخ داد.بلافاصله، موج احتمال به قطر 2600 سال نوري، ازميان رفت و فوتون در برخورد با شبكيه‌ي چشم شما، ظهور كرد. اگر شما در لحظه‌ي مناسببه آسمان نگاه نكرده بوديد، شايد فوتون، چند ثانيه‌ي ديگر، در سوي ديگر اپسيلون جبار،توسط ناظر بيگانه‌اي در يك سياره‌ي ديگر با فاصله‌ي هزاران سال نوري، از هم مي‌پاشيد.اما مشاهده شدن فوتون توسط شما در كره ي زمين، براي هميشه اين احتمال را از ميان برد.وقتي شما اين فوتون را ديديد، سرنوشتي منحصر بهفرد برايش رقم خورد. مسيري ايجاد شد تا او از آن اتم هيدروژن در اپسيلون جبار، به چشمشما برسد.شايد اين طور به نظر بيايد كه نابودي چيزي با وسعت2600 سال نوري غيرممكن است، زيرا لازمه‌ي آن، پيشي گرفتن از سرعت نور مي‌باشد. امااين مورد، تنها يكي از موارد متعددي است كه در آن، نظريه‌ي كوانتوم، حداكثر سرعت كيهانيرا به چالش مي‌طلبد. اين مسئله نيز، انشتين را عميقاً آشفته كرد.چه چيزي در فيزيك كوانتوم، انيشتين را بر آشفتهمي كرد؟ اول از همه، غير قابل پيش‌بيني بودن آن. اگر قرار باشد يك تفنگ را تنظيم كنيدو آن را به هدف بزنيد، با معلوم بودن سرعت و جهت گلوله، تعيين مسير آن بعد از خروجاز لوله‌ي تفنگ، بسيار ساده است. اما فوتون اين طور نيست. همان‌طور كه مثالِ ما درباره‌يموج نورِ رهسپار شده از يك ستاره‌ي دوردست، نشان داد، فوتون به صورت موج احتمال حركتمي‌كند. فوتون ممكن است هرجايي در مسير حركت موج، ظاهر شود. هر چند، احتمال ظهور آن،در بعضي مكان‌ها بيشتر است. اين باعث شد انشتين به طعنه بگويد كه باورش نمي‌شود «خدابا هستي تخته نرد بازي كند».انشتين كمك كرد نظريه‌ي كوانتوم به وجود بيايد،ولي بسيار از آن آشفته گشت.دومين نكته‌اي كه انشتين را آزار مي‌داد، اين ايدهبود كه با توجه به كپنهاگ، يك جسم پيش آن‌كه مورد مشاهده قرار گيرد، تنها به شكل موجاحتمال وجود دارد. شايد وقتي حرف از يك فوتون باشد، اين مسئله چندان مهم به نظر نرسد،چون بسيار بسيار كوچك است. اما اين تنها فوتون‌ها نيستند كه از قوانين فيزيك فيزيككوانتوم پيروي مي‌كنند، بلكه الكترون‌ها، پروتون‌ها، اتم‌ها و مولكول‌ها نيز مشمولاين قوانين هستند. همه‌ي آن‌ها پيش از مشاهده شدن، تنها موج‌اند و آزمايش دو شكاف،با موادي به بزرگي مولكول‌هاي فولرن (Fullerene) كه 60 اتم كربندارند، انجام شده است.در نهايت اگر فكر كنيم، مي‌بينيم تمام جهان ما،از اتم‌ها و مولكول‌ها تشكيل شده و خود ما نيز. آيا اين بدان معناست كه ما تنها، امواجبزرگ احتمال هستيم؟
اين تصور كه هر چيزي در جهان ما، در صورت مشاهده نشدن،ماهيتي مستقل ندارد، انشتين را واداشت به شوخي بگويد: «ترجيح مي‌دهم فكر كنم ماه، حتيوقتي نگاهش نمي‌كنم، باز وجود دارد».



واقعا اگه یه مقوا ببری بعد نور بتابونی بهش،چندتا نشون میده؟؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
واقعا اگه یه مقوا ببری بعد نور بتابونی بهش،چندتا نشون میده؟؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:
منبع ساده ی این مطلب آزمایش یانگ تو فیزیک پیش دانشگاهی ه.;)
بخاطر تداخل امواج نور این اتفاق می افته........
الان بقیه ی مطلب رو هم میذارم........
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آزمايش فرضي گربه‌ي شرودينگر
همانطور كه گفتيم انشتين، تنها بنيانگذار نظريه‌يكوانتوم نبود كه به آن شك داشت. اِروين شرودينگر، كه معادلات كليدي را براي پيش‌بينيچگونگي تغيير سيستم كوانتوم در طول زمان مطرح كرد. و اين كار براي او جايزه‌ي نوبلسال 1933 را به ارمغان آورد. با بعضي از مفاهيم فيزيك كوانتوم، مشكل داشت و براي نشاندادن بي‌معنا بودن آن‌ها، مثالي مطرح كرد. آزمايش فرضي مشهور گربه را مطرح كرد تا نشاندهد اين نظريه ناقص است.
gorbe.jpg

در آزمايش فرضي شرودينگر، يك گربه درون جعبه‌ايمهر و موم شده قرار مي‌گيرد. در درون اين جعبه، يك دستگاه «نابودگر» شامل يك ماده‌يراديواكتيو، يك شمارشگر گايگر مولر و يك ظرف شيشه‌اي قرار دارد. ماده‌ي راديواكتيوبه اندازه‌اي است كه در عرض يك ساعت به احتمال 50 درصد تجزيه شده، ذره‌اي آزاد مي‌كندكه باعث به كار افتادن شمارشگر مي‌شود. شمارشگر نيز به گونه‌اي تعبيه شده كه در صورتشناسايي ذره، چكشي را رها مي‌سازد و موجب متلاشي شدن ظرف شيشه‌ايِ پر از گاز كشنده‌يهيدروژن سيانيد مي‌شود. بعد از گذشت يك ساعت، احتمال اين كه جعبه را بازكنيد و گربه را زنده يا مرده بيايد، پنجاه/ پنجاه است. اما گربه پيش از باز كردن جعبه،در چه وضعيتي است؟ از آنجايي كه نابودي اتم، رويدادي كوانتومي است، با توجه به تفسيركپنهاگ، مي‌توان گفت تا زماني كه اتم (به عنوان تابع موج احتمال)، مشاهده نشده، درحالت برهم نهي قرار دارد- يعني همزمان در دو وضعيت است. به اين معني كه دستگاه نابودگرو گربه نيز در حالت برهم نهي هستند، گربه هم زنده است و هم مرده. شرودينگر چنين ايده‌اي را مضحك يافت و تلاش كرداز آن، براي نشان دادن كاستي‌هاي نظريه‌ي كوانتوم، استفاده كند و بگويد اين نظريه يااشتباه است يا ناقص. اين امر با نحوه عملكرد جهان در مقياسي كه برايبشر قابل درك است، مغايرت دارد. شايد احمقانه به نظر برسد اما شرودينگر تاكيد داشت، وجود اصل بر هم نهي از لحاظ رياضي ضروري است، تا تئوري كوانتوم بتواند پيش گويي هايدقيق خود را از عملكرد جهان در سطح زيراتمي ارائه دهد. طي بيش از نيم قرن، گربه مردهو زنده شرودينگر با فيزيكدانان لجبازي مي كرد و بنابراين لازم بود به طور دقيق دريابيمكه چگونه حوزه كوانتوم با جهان قابل درك توسط انسان مرتبط مي شود. فروپاشي اتمي نه اتفاق مي افتد و نه اتفاق نمي افتد،گربه نه كشته مي شود و نه كشته نمي شود، مگر هنگامي كه ما به درون جعبه نگاه كنيم وببينيم كه چه اتفاقي رخ داده است. نظريه پردازاني كه تفسير استاندارد از مكانيك كوانتوميرا مي پذيرند مي گويند كه گربه در حالتي غيرقطعي و نامعين، به عبارت ديگر در يك « ابرمرتبه حالت ها » ( Superposition of States )، نه مرده و نه زنده وجود دارد، تا زماني كه يكمشاهده گر واقعاً به درون جعبه بنگرد و ببيند كه گربه زنده است يا مرده در نتيجه برخلافميل شرودينگر، اين تجربه تخيلي نه تنها باعث نشد كه فيزيكدانان پوچي بعضي از خصوصياتنظريه كوانتوم را درك كنند، بلكه گربه شرودينگر براي اكثريت فيزيكدانان به مثال اعلاياستلزام هاي غيرمعمول و فوق العاده اين نظريه بدل شد. « ابرمرتبه حالت ها » به جايبه هم ريختن نظريه كوانتوم، به خصلت معرف آن بدل شد. آنهايي كه تجربه خيالي شرودينگررا با معنايي كه در نظر داشتند مطرح مي كردند، مي توانستند با اين حقيقت تسكين يابندكه موقعيت ياوه اي كه در آن گربه به طور همزمان هم زنده و هم مرده است به طور واقعيدر آزمايشگاه قابل بازآفريني نيست. و در حالي كه در موجوديت هاي فيزيكي در اندازه اتمممكن است در يك « ابرمرتبه حالت ها » وجود داشته باشند، موجوديت هاي بزرگ تر، به خصوصدر اندازه يك گربه، كه متشكل از ميلياردها اتم هستند، در يك حالت منفرد و معين ثابتمي شوند. در نتيجه افرادي كه با موضع اينشتين همدلي دارند مي توانند مدعي شوند كه گرچهخصوصيات غريب كوانتومي ممكن است در جهان زيراتمي مصداق داشته باشند، در دنياي روزمرهمتشكل از اشياي معمول مثل گربه، كتاب و افراد و... خدا از هر لحاظ تاس نمي اندازد.اما اكنون حتي اين دفاع (تاحدي نوميدانه) از شعور عام نيز در خطر سرنگون شدن است. كنش شبه وار از راه دوريا رفتاري غريب در فاصله ديديم كه دنياي كوانتوم دنيايي است كه در آن، هر چيزي، فقط در صورتي وجود داشت كه نگاهشمي‌كرديم، دنيايي كه در آن گربه‌ها مي‌توانستند همزمان، هم مرده باشند و هم زنده. حالا،به اين موضوع خواهيم پرداخت كه چگونه بر اساس برخي تفاسير از فيزيك كوانتوم، هر چيزيدر جهان، به صورت آني، با تمام چيزهاي ديگر در هر فاصله‌اي از آن كه قرار داشته باشد،مرتبط است. سال 1927، شاهد آغاز مجموعه‌اي از مناظرات، مياندو تن از برجسته‌ترين دانشمندان جهان در آن روزگار بود: انشتين ، نويسنده‌ي نظريه‌ينسبيت عام و نيلز بور (Niels Bohr)، يكي از اولين محققان در نظريه‌ي كوانتوم. نخستينبرخورد ميان اين دو، در پنجمين كنفرانس بين‌المللي سلوي (SolvayConference)، درباره‌ي الكترون‌هاو فوتون‌ها اتفاق افتاد، كه در بروكسل بلژيك برگزار شده بود. تعداد شركت‌كنندگان اينكنفرانس اندك بود، اما همگي آنان، افراد برجسته‌اي بودند. از ميان 29 دانشمند حاضردر كنفرانس، 17 نفر يا برنده‌ي جايزه‌ي نوبل بودند، يا اين كه بعدها صاحب نوبل شدند. اگرچه انشتين، از پايه‌گذاران تئوري كوانتوم بود،اما با آن مشكل داشت. يكي از مهم‌ترين توانايي‌هاي انشتين به عنوان يك دانشمند، تواناييطراحي آزمايشات فرضي (Thought Experiments) بود، آزمايشاتيكه در دنياي واقعي، غيرممكن هستند، اما انجامشان در ذهن، مي‌تواند روشنگر بخشي از ماهيتفيزيك باشد. (يكي از جالب‌ترين آزمايشات فرضي انشتين، اين بود كه اگر او بتواند دوچرخه‌اشرا با سرعت نور براند، دنيا به چه شكلي ديده خواهد شد). با اين حال، استفاده از ايننوع آزمايشات فرضي، براي دستيابي با ماهيت حقيقي نظريه‌ي كوانتوم، نااميدكننده بود.نتايج اين آزمايش‌ها، غيرمنطقي به نظر مي‌آمدند؛ اشياء وجود نداشتند مگر آن‌كه نگاهشانمي‌كرديد، گربه‌ها همزمان مرده و زنده بودند و اگر از مكان دقيق يك ذره (مثل فوتون)آگاهي داشتيد، چگونگي حركت آن مشخص نمي‌شد. اما بور، با اين مسئله، مشكلي نداشت. ظاهراً معماهاياين تئوري، فكر بور را به خود مشغول نمي‌كرد، و او تنها به نتايج معادلات توجه داشت.همان طور كه ديويد مرمين فيزيكدان گفت، رويكرد نيلز بور، آن‌گونه كه در تفسير كوپنهاگيمعروفش از فيزيك كوانتوم بيان شده، به اين صورت است: «خفه شو و محاسبه كن!» رويارويي بارز انشتين/ بور زماني شروع شد كه انشتين،مثالي ارائه داد تا نشان دهد تئوري كوانتوم، يا اشتباه است يا ناقص. بور، عصر روز بعد،به تفكر درباره‌ي اين مسئله پرداخت و فرداي آن روز، پاسخي براي رد انتقاد انشتين، ارائهداد. اين مباحثات زماني بالا گرفت كه در سال 1935، انشتين همراه با بوريس پودولسكيو نيتان روزن، مقاله‌اي ارائه كرده، در آن به توضيح مطلبي پرداخت كه به پارادوكس EPR مشهور شد (Einstein- Podolsky- RosenParadox). رفتاري غريب در فاصله SpookyAction at a Distance در دهه، ۱۹۲۰ شرودينگر اظهار كرد در تئوري كوانتوم امكان ساخت يك زوج فوتون ـ بستههاي تفكيك ناپذير انرژي ـ «درهم تنيده» وجود دارد. اين فوتون ها چنان درهم تنيده اندكه با دانستن حالت يكي از فوتون ها مي توان حالت فوتون ديگر را به طور آني دريافت. فوتون‌هاي درهم‌تنيده، در هر فاصله‌اي از هم كهقرار داشته باشند، حتي اگر چندين سال نوري از هم دور باشند، مي‌توانند بلافاصله بريكديگر تأثير بگذارند. عبارت «آني» اينشتين را با دردسر مواجه ساخت، چراكه اين عبارت به طور تلويحي بيان مي كرد، مي توان سيگنال ها را سريع تر از سرعت نورانتقال داد. اينشتين اين مفهوم نامتعارف را با عبارت «كنش شبح وار از راه دور» توصيفكرد. از آنجايي كه تجهيزات دقيقي براي آزمايش وجود نداشت، اين ايده ها تا سال ۱۹۸۲ در بن بست گرفتار بود. آزمايش فرضي انشتين در مقاله‌ي ياد شده، به اينترتيب است كه يك ذره (ما مي‌توانيم يك پيون را به عنوان مثال در نظر بگيريم) برداشتهشده و مي گذاريم تا به دو فوتون (ذره‌هاي نور) تجزيه شود. اين دو فوتون در دو جهت متفاوتبه حركت درمي‌آيند. از آنجايي كه اين دو فوتون، از يك پيون خارج شده‌اند، درهم‌تنيده‌اند(Entangled Photons)، يعني تابع موج يكساني دارند. اين دو فوتون، دارايچند ويژگي مكمل نيز هستند. براي مثال چرخش آن‌ها: پيون در ابتدا هيچ چرخشي نداشت، بنابراين،اگر يك فوتون، چرخشي رو به بالا بر محور x خود داشتهباشد، فوتون ديگر، براي ايجاد تساوي، بايد داري يك چرخش رو به پايين بر محور x خود باشد. اما با توجه به تئوري كوانتوم، يك ويژگي تا زمانيكه اندازه‌گيري نشده، وجود ندارد. بنابراين وقتي فوتون اول را اندازه مي‌گيريد و مي‌بينيدچرخشي رو به بالا دارد، فوتون ديگر، بلافاصله بايد چرخشي رو به پايين به خود بگيرد،حتي اگر يك سال نوري از فوتون اول فاصله داشته باشد. به عقيده‌ي انشتين و نويسندگانديگر اين مقاله، چنين چيزي منطقي نبود. يا فوتون‌ها در زمان جدا شدن از يكديگر، اطلاعاتمربوط به چرخش را با خود برده بودند، يا اين كه فوتون اول، هنگامي كه مورد بررسي قرارگرفته، اطلاعات چرخش خود را بلافاصله با سرعتي بيشتر از سرعت نور، به فوتون دوم، كهدر فاصله‌ي بسيار دوري از آن قرار دارد، منتقل كرده است. انشتين اين تأثير را «رفتارغريب در فاصله» ناميد. از آنجايي كه اطلاعات نمي‌توانند با سرعتي بيش ازسرعت نور منتقل شوند، انشتين چنين استدلال كرد كه فوتون‌ها، احتمالاً داراي «متغيرهايپنهان» هستند كه از زمان به وجود آمدن فوتون‌ها، اطلاعات چرخش را شامل مي‌شدند. درتئوري كوانتوم، چنين متغيرهايي وجود نداشتند، پس تئوري حتماً ناقص بود. بل و برهان‌اش مشكل «رفتار غريب در فاصله‌»‌ي انشتين، بعد از مرگ‌اشدر سال 1955 و حتي پس از مرگ بور در سال 1962، حل‌نشده باقي ماند. درسال 1964، يك فيزيكدانايرلندي به نام «جان بل» (John Bell) مقاله‌اي منتشر ساخت با عنوان «در باب مسئله‌يمتغيرهاي پنهان در مكانيك كوانتوم». بل در ابتدا، اين ايده‌ي انشتين را كه احتمالاًمتغيرهاي پنهاني وجود دارد، تأييد كرد. وي در مقاله‌اش، آزمايشي ارائه كرد تا معلومشود آيا متغيرهاي پنهان مي‌توانند دليلي براي آنچه مشاهده شده باشند، يا نه. تنها زماني حل شد كه بل اين برهان را مطرح كرد وكلازر با انجام آزمايشي نشان داد كه بور، درست مي‌گفته است. در آزمايش بل، دو ذره‌ي درهم‌تنيده، ايجاد شده وبه سمت دو فرد فرستاده مي‌شوند (به عنوان مثال آليس و باب). سپس، اين دو نفر، ذره‌هارا مورد آزمايش قرار مي‌دهند تا ويژگي‌هاي مكمل آن‌ها مشخص شود. درك جزئيات آزمايش،دشوار است، اما بل توانست نشان دهد كه طي آزمايشات متعدد، در صورت وجود ويژگي‌ها ازابتدا، تعداد دفعاتي كه آليس و باب نتايج يكساني گزارش مي‌كنند، ، در مقايسه با وضعيتيكه ويژگي‌ها در زمان بررسي و اندازه‌گيري فوتون اول، ايجاد شوند، متفاوت خواهد بود.بل تصور مي‌كرد پس از آن كه برهانش را (كه اغلب به دليل يكي از پيش‌بيني‌هايش «نادرستيبل» خوانده مي‌شود) منتشر كند، سال‌ها طول خواهد كشيد تا كسي بتواند در آزمايشي واقعي،آن را امتحان كند. اما تنها يك سال بعد، يكي از فارغ‌التحصيلان متهور دانشگاه كلمبيا،«جان كلازر» (John Clauser) توانست صورت ساده‌اي از اين آزمايش را انجام دهد.او نشان داد رفتار فوتون‌ها مطابق همان چيزي است كه توسط فيزيك كوانتوم پيش‌بيني شده،نه آنچه كه از تئوري «متغير پنهان» انتظار مي‌رود. يك دانشمند ديگر به نام «آلن اسپكت»(Alen Aspect) بعدها طي آزمايشاتي با دقت و صحت بيشتر، ثابتكرد برخلاف ترديدهاي انشتين، بي‌شك «رفتار غريب در فاصله» در جهان كوانتوم وجود دارد. كار علمي بل، در حوزه ي تجربي، سرآغازي بود برايآنچه كه تصور مي‌شد بيشتر موضوعي است فلسفي. وي چنان تأثير به سزايي داشت كه «هنرياستپ» (Henry Stapp) از لابراتوار لورنس بركلي كاليفرنيا، عملكرد بلدر حوزه‌ي فيزيك كوانتوم را «ژرف‌ترين كشف علمي» نام نهاد. تفسير بوهم بل، علي‌رغم اين كه خود، صحت تئوري كوانتوم را اثباتكرده بود، اما به دليل وابستگي تفسير استاندارد كپنهاگ به مشاهده، براي شكستن تابعموج و حقيقي شدن يك ذره (و به همان ترتيب يك گربه)، از اين تفسير پشتيباني نمي‌كرد.بل، تفسير ارائه شده توسط ديويد بوهم (David Bohm) فيزيكدان را منطقي‌تريافت. براي درك تفسير بوهم، بازگشت به مثالمان در قسمت اول درباره‌ي نگاه كردن به ستاره‌ياپسيلون جبار در برج شكارچي، مي‌تواند كمك شاياني باشد. در بحث خود درباره‌ي تفسيركوپنهاگ، ديديم كه يك فوتون- يك ذره‌ي نور- در واقع اپسيلون جبار را ترك نمي‌كند، بلكه،اين موج احتمال است كه به چشمان ما مي‌رسد. در تفسير بوهم، فوتوني واقعي، كه توسط يكنيروي «پتانسيل كوانتوم» هدايت مي‌شود، از ستاره بيرون مي‌آيد. اين فوتون، مثل چراغدريايي، در زمان به عقب برمي‌گردد تا ذره را به ما برساند. طبق تفسير بوهم، همه چيزدر دنيا به چيزهاي ديگر مرتبط است. در اين تفسير، برخلاف تفسير كوپنهاگ، نيازي به تابعموج نيست تا به محض ديده شدن، بشكند. با اين حال، اين تفسير نيز، خالي از ايراد نيست.اگرچه تفسير بوهم جبرگرايانه است، يعني با اطلاعات كافي مي‌توان هرچيزي را كه در جهاناتفاق خواهد افتاد را از آغاز پيش‌بيني كرد، اما براي حركت به عقب در زمان و طي يكفاصله‌ي بسيار زياد، به اطلاعات نياز هست. به همين دليل، تفسير بوهم، طرفداران چندانيميان دانشمندان نداشته است. تفسير دنياهاي چندگانه شايد مهم‌ترين جايگزين براي تفسير كپنهاگ در ميان فيزيكدانانيكه نظريه‌ي كوانتوم را مطالعه مي‌كنند، تفسير دنياهاي چندگانه (the "Many Worlds" interpretation)باشد. دانشمندان برجسته‌اي همچون استيون هاوكينگ (Stephen Hawking) و ريچارد فاينمن (Richard Feinman) از طرفداران تفسير دنياهايچندگانه هستند و روز به روز به حاميان اين تفسير اضافه مي‌شود. تفسير دنياهاي چندگانه،توسط هيو اِوِرِت سوم (Hugh Everett III)،فارغ‌التحصيل دانشگاه پرينستون، در ابتدا با نام «فرمول‌بندي حالت نسبي (the "relative state" formulation)ارائه شد

lllll.jpg
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
طبق تفسير دنياهاي چندگانه، جهان دو شاخه مي‌شودو گربه‌ي شرودينگر، در يك جهان مي‌ميرد و در ديگري زنده مي‌ماند.
اورت مي‌گويد تابع موج، هرگز از بين نمي‌رود. اينايده، آزمايش فرضي گربه‌ي شرودينگر را گسترش مي‌دهد. اين فقط گربه نيست كه در دو حالتزنده و مرده قرار دارد، بلكه دانشمندي كه آزمايش را انجام مي‌دهد نيز به دو دانشمندتبديل مي‌شود كه يكي گربه‌ي مرده را مي‌بيند و ديگري، گربه‌ي زنده را. اين دوشاخه شدن،تنها به آزمايش «گربه» محدود نمي‌شود، بلكه درباره‌ي تمام نتايج ممكن پديده‌هاي كوانتوميبراي هر ذره‌اي، صدق مي‌كند. بر اساس اين تفسير، جهان، همچون درختي عظيم كه هر شاخه‌اش،دو شاخه مي‌شود، مرتباً در حال تكثير به نسخه‌هاي متفاوت بي‌شمار است. جهان‌هايي موازيوجود دارند كه تنها اندكي با جهان ما متفاوت‌اند و جهان‌هاي ديگري هم هستند كه با جهانما، تفاوت عمده‌اي دارند.
در واقع، بر اساس نتيجه‌ي منطقي تفسير دنياهاي چندگانه،هر چيزي كه امكان‌پذير است، هر قدر هم نامحتمل باشد، در نسخه‌اي از جهان، وجود دارد.در يك جهان، شما رئيس جمهور ايالات متحده هستيد و در ديگري، به خاطر كشتار جمعي، درزندان به سر مي‌بريد. ايده‌ي وجود همه‌چيز، اگرچه عجيب به نظر مي‌رسد، اما يكي از تعابيرياست كه حاميان پر و پا قرصي دارد. مكس تگمارك (Max Tegmark)، كيهان‌شناس، كهبر اساس همين تفسير، سلسله مراتب سطوح دنياهاي چندگانه را طراحي كرده، معتقد است توضيحمجموعه‌اي از جهان‌ها (گاه آن را چندگيتي multiverse نيز مي‌نامند)كه در آن‌ها هر چيزي ممكن است، آسان‌تر از توضيح يك جهان با قوانين مشخص است.«ويژگيمشترك هر چهار سطح چندگيتي، اين است كه ساده‌ترين و ظريف‌ترين نظريه، اساساً دنياهايموازي را شامل مي‌شود. براي انكار وجود اين دنياها، بايد با اضافه‌كردن فرض‌هاي فاقدعموميت و فرايندهايي كه اساس تجربي ندارند، تئوري را پيچيده كنيم: فضاي متناهي، ازبين رفتن تابع موج و عدم تقارن هستي‌شناسانه. به اين ترتيب، در نهايت، رأي ما به جاييمي‌رسد كه به نظرمان بي‌فايده‌تر و ناهنجارتر است: دنياهاي چندگانه، يا كلمات چندگانه.
تفسير دنياهاي چندگانه، به يكي از دشوارترين پرسش‌هايفلسفي كساني كه به ساخت ماشين زمان انديشيده‌اند، پاسخ مي‌دهد. اگر تنها يك جهان وجودداشته باشد، بازگشت به گذشته با ماشين زمان، و كشتن پدربزرگتان، باعث ايجاد پارادوكسخواهد شد. اما اگر دنياهاي چندگانه‌ي چندگيتي، وجود داشته باشند، ديگر پارادوكسي دركار نيست. در اين صورت، كشتن پدربزرگتان، فقط باعث به وجود آمدن گذشته‌ي متفاوتي خواهدشد كه شما در آن حضور نداريد. در شاخه‌ي ديگري از گذشته، پدربزرگتان زنده مي‌ماند وشما متولد مي‌شويد. اگر به شاخه‌ي اصلي خود برگرديد، پدربزرگتان همچنان زنده خواهدبود. اگر در گذشته‌ي ديگر، كه در آن پدربزرگتان را كشته‌ايد، باقي بمانيد، وجودي غريبخواهيد شد بي هيچ گذشته‌اي.
به جز تفسير كپنهاگ، بوهم و دنياهاي چندگانه، تفاسيرديگري نيز از فيزيك كوانتوم وجود دارد. با اين حال، به نظر مي‌رسد تمام آن‌ها در نوعي«غرابت»، با هم مشترك‌اند. هنوز هم فيزيكدانان، بر سر اين كه كدام يك از اين تفاسيردرست است، يا اين كه اصلاً اين تفاسير درست هستند يا نه، با هم اختلاف نظر دارند. راهحل اين مسئله، در دست فيزيكدان باهوشي است كه براي اثبات يا رد اين تفاسير، آزمايشيطرح كند.
آزمايش افشار
در اين آزمايش كه نخستين‌بار در موسسه خصوصي «مطالعاتازدياد جرم بر اثر تابش» در بوستون انجام شده اساس بسيار ساده‌اي دارد، يك پرتو ليزرىبه صفحه‌اى تيره كه داراى دو سوراخ است تابانده مي‌شود. از آنجا كه به جاي نور معمولياز ليزر استفاده مي‌شود نيازى به صفحه اول كه داراى يك سوراخ است نيست.
در فاصله دور از صفحه، لنزي قرار دارد كه نوري راكه از داخل هر روزنه مي‌آيد جذب مي‌كند و مجددا پرتوهاي منتشر شده را بر روي يك آينهمتمركز مي‌كند كه هر كدام را به يك آشكار ساز فوتون جداگانه باز مي‌تاباند؛ بدين ترتيبمي‌توان با توجه به شدت و ضعف پرتو ليزرى، تعداد فوتون‌هايي را كه از هر سوراخ بيرونمي‌آيند ثبت كرد.
ثبت مقدار فوتون‌هايي كه به سمت هر روزنه مي‌روندبه مفهوم ماهيت ذره‌اي نورست، در اين آزمايش همزمان دو خصلت ذره ا‌يي و موجي بودن نوربه صورت مستقيم مشاهده نمي‌شود بلكه به شكل غيرمستقيم به اثبات مي‌رسد. بدين منظورتعدادي سيم‌هاي نازك درست در جايي كه بايد فريزهاي تاريك از الگوي تداخلي وجود داشتهباشند، قرار داده مي‌شوند. سپس يكي از روزنه‌ها بسته مي‌شوند در اين حالت از تشكيلالگوي تداخلي جلوگيري مي‌شود و نور به راحتي همزمان با خروج از يكي از روزنه ها، منتشرمي‌شود، به اين ترتيب بخشي از نور كه به سيم‌هاي فلزي برخورد مي‌كند در تمام راستاهامتفرق مي شود و اينكه نور به آشكار ساز فوتون‌هايمربوط به آن روزنه برسد بي مفهوم مي‌شود، در نتيجه آشكار ساز تعداد فوتون كمتري ثبتمي كند اما هنگامي كه روزنه بسته، كامل باز شد، شدت نور در هر آشكار ساز به مقدار اوليه(زماني كه سيم‌ها در محل قرار داده نشده بودند) باز مي‌گردد چون سيم‌ها در فريزهاي تاريك از الگوي تداخلي قرار دارند كه نورحاصل از دو شكاف يكديگر را خنثي مي‌كنند و در نتيجه هيچ نوري به آنها برخورد نكردهو بنابراين هيچ يك از فوتون‌ها منتشر نمي‌شوند.
به اعتقاد افشار ، اين امر حاكي از وجود الگوي تداخلييعني حالتي است كه شكل موجي نور نمود مي‌يابد، در حالي كه مي‌توان شدت نور خارج شدهاز هر شكاف را نيز با يك آشكار ساز فوتون اندازه گيري كرد و تعداد فوتون عبوري از ميانهر شكاف را تعيين كرد؛ بدين ترتيب اين آزمايش بطلان اصل مكمليت را اثبات مي‌كند
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
شرح آزمايش شهريار افشار
نوع افشاري ِ آزمايش دوشكافي چيزيه كه فكر ميشدكه محاله. اين آزمايش نشان ميده كه نور در يك زمان ميتونه هم موج باشه و هم ذره!
نور ليزر از هر دو تا سوراخ نوك سوزني عبور ميكنه وبا يه درشتنما (lens)متمركز ميشه روي دو تا آينه و بعد هر كدوم از دو شعبه ي نوري به يه آشكارساز فوتونيمربوط به خودش ميره
qqqq.jpg
افشاريه دونه از اين سوراخها رو مي بنده و خيلي با دقت يه توري از سيمهاي افقي پشت درشتنماميذاره. مقداري از نور از دور سيمها پراكنده ميشه كه باعث ميشه تصوير تنزل كنه و همچنينباعث ميشه كه به مقدار كم تعداد فوتونهايي كه به آشكارساز ِ مربوط به سوراخ باز كمبشه.
qweqwe.jpg
افشار اون سوراخ بسته رو وا مي كنه و تصوير بر ميگردهبه حالت اولش. اون سيمها هم ديگه هيچ نوري رو تحت تاثير قرار نميده و تعداد فوتونهايرسيده به آشكارسازها برميگرده به حالت اولش. به نظر ميرسه كه اين به اين دليله كه سيمهادر نوار تاريك تداخلي قرار داره (همون چيزي كه براش گفتيم كه سيمها بايد يه جاي خاصقرار داده بشه). پس هيچ نوري بهش نميخوره.

 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
(اینم ادامه ی پست قبلیه......)
ghhghg.jpg
فقط در صورتي كه نور موج باشه ميتونه الگوي تداخليبوجود بياره.
پس اين آزمايش به نظر ميرسه كه به نور در يك زمان همخاصيت ذره اي و موجي ميده.
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سید جون............
چی شدی؟
کوشی؟
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
ینی هیشکی در این موارد نظری نداره؟
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
سلام
ببخشید دیشب دیس کانکت شدم بعد هرچی سعی کردم وصل شم نشد!
بزار مطالب دیگه رو هم بخونم بعد.......
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
در ذهن بعضی ها ماشین معجزه سازی وجود دارد!

در ذهن بعضی ها ماشین معجزه سازی وجود دارد!

منم در این رابطه چیزایی شنیدم
مثل این مقاله

"بسم الله الرحمن الرحيم"
اتساع زماني: معجزه ي قرآن

2:;بسيار عجيب است كه مسلمانان از معادله ي ديگري استفاده مي كنند تا اين مطلب را آشكار نمايند كه فرشتگان به سرعت نور شتاب مي گيرند.
قرآن آنها در يك آيه بيان مي كند كه ظاهرا زمان براي فرشتگان با سرعت ثابت از براي انسانها كمتر مي گذرد.
كه اين مطلب با نسبيت خاص اينشتين صدق مي كند كه در آن نيز در سرعتهاي بالا زمان براي اشيايي با آن سرعت آرام تر مي گذرد.
مسلمانان از نسبيت خاص اينشتين و اين آيه استفاده كرده اند تا از اين مطلب كه فرشتگان در حقيقت به سرعت نور شتاب مي گيرند حمايت كنند.

آيه: "فرشتگان و ارواح در يك روز به او (مذكر) صعود كردند كه اين معادل پنجاه هزار سال براي انسان است"!

در اينجا فرشتگان يك روز را معادل پنجاه هزار سال براي انسان گذر مي كنند. (زمان در مقابل زمان و نه زمان در مقابل فاصله مانند آيه ي قمري قبل).

اگرچه طبق نظريه ي نسبيت خاص اينشتين و بوسيله ي اين تغييرات زمان (تاخيرات زماني) بدست آمده به عنوان يك ادعا از مسلمين (كه واقعا آن فرشتگان به سرعت نور شتاب مي گيرند) را مي توانيم تصديق يا انكار كنيم.
اين ادعا مي تواند در دو دقيقه تصديق شود كه آنگاه هيچ نيازي به عقايد كوركورانه نخواهد بود.
آلبرت اينشتين يك مسلمان نبود اما يهودي اي بود كه نظريه ي معروف نسبيت خاص را ارائه داد.
هرچه سرعت بيشتر بشود زمان آرام تر مي گذرد.
در بيرون يك ميدان گرانشي زمان اينگونه است:

∆t= ∆t0/ (1-v^2/c^2) ^0.5

جاييكه ∆t0 زماني مي باشد كه براي متحرك بوسيله ي متحرك معادل است.
∆t زماني است كه براي متحرك معادل گذر ايستگاهي است.
V سرعتي است كه به شاهد ايستگاهي نسبت داده مي شود.
∆t0 زماني است كه براي فرشتگان مي گذرد. (يك روز).
∆t زماني است كه معادل زمان براي انسانها است. (پنجاه هزار سال قمري در دوازده ماه قمري بر سال قمري در 27.321661 روز بر ماه قمري).
و V سرعت فرشتگان در اين مورد است. (كه ما قصد داريم آنرا حساب و با سرعت شناخته شده ي نور مقايسه كنيم). سرعت نور در خلا 299792.458 كيلومتر بر ثانيه است.

از معادله ي بالا مي توانيم آن سرعت ناشناخته را حساب كنيم:

v=c (1-∆t0 ^2/∆t^2) ^0.5

حال بهتر است اظهارات مسلمين را در معادله جايگزين كنيم و ببينيم كه فرشتگان مسلمين واقعا به سرعت نور شتاب مي گيرند يا نه؟
ارقام را از آيه در اين معادله جايگزين مي كنيم:

v =c (1-(1^2/(50000*12*27.321661)^2))^0.5

v = c * 0.99999999999999981

v = 299792.4579999994 km / s

اين اتساع زماني (تغييرات زماني) نشان مي دهد كه فرشتگان در بيرون از ميادين گرانشي به سرعت نور شتاب مي گيرند. (كمي كمتر از سرعت نور زيرا جرم دارند).
اين نمي تواند يك تصادف باشد زيرا سرعت حساب شده دقيقا يكسان با آيه ي قمري قبلي همچنين در بيرون از يك ميدان گرانشي است.
مسلمانان همواره مي پرسند كه چگونه يك مرد بي سواد 1400 سال پيش توانسته اتساع زماني و هسته نسبيت را بدست آورد!
پس قرآن كلام خداست.

"با تشكر"

ترجمه (انگليسي به فارسي): عليرضا يعقوبي

منبع: http://www.speed-light.info

بطلان این ادعا در تاپیک زیر به روشنی نمایان است:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=4410
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
8911.. به این خانمه رنگ ورنگه،گفتم

:surprised:واقعا کـــه!!!:razz:


جناب 891130... دستتون درد نکنه
عجب چیزی بود

تازه از دانشگاه اومدم
امتحانم داشتم
اما نتونستم ازش بگذرم
هر چند تمومش نکردم
راستش
اپسيلون جبار رو نگرفتم؟!
چند تا سوال دیگه هم برام پیش اومد
البته فکر کنم باید یه بار دیگه دقیق تر بخونم،شاید حل شه
یه ایمیلم واسم اومده بود در مورد این ارتباط همه چیز باهم شاید بذارمش...
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
:surprised:واقعا کـــه!!!:razz:


جناب 891130... دستتون درد نکنه
عجب چیزی بود

تازه از دانشگاه اومدم
امتحانم داشتم
اما نتونستم ازش بگذرم
هر چند تمومش نکردم
راستش
اپسيلون جبار رو نگرفتم؟!
چند تا سوال دیگه هم برام پیش اومد
البته فکر کنم باید یه بار دیگه دقیق تر بخونم،شاید حل شه
یه ایمیلم واسم اومده بود در مورد این ارتباط همه چیز باهم شاید بذارمش...
لطفا هر مطلبی که بتونه به بحث کمک کنه رو بیان کنید.
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
:surprised:واقعا کـــه!!!:razz:


جناب 891130... دستتون درد نکنه
عجب چیزی بود

تازه از دانشگاه اومدم
امتحانم داشتم
اما نتونستم ازش بگذرم
هر چند تمومش نکردم
راستش
اپسيلون جبار رو نگرفتم؟!
چند تا سوال دیگه هم برام پیش اومد
البته فکر کنم باید یه بار دیگه دقیق تر بخونم،شاید حل شه
یه ایمیلم واسم اومده بود در مورد این ارتباط همه چیز باهم شاید بذارمش...
حرف سید رو هم به دل نگیرین.
لطفا;)
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
پس اون میلم دوباره می خونم و ادامه این متن رو اگه دیدم به درد می خوره می گذارم.

نگفتین این اپسیلون جبار رو؟!
اگه به صورت فلکی جبار نگاه کنیم (که الان بهترین موقع برای رویتشه) کمربند شکارچی از 3 ستاره تشکیل شده.
اسم ستاره ی وسطی اپسیلون جباره........
و فاصلش با زمین 1300 سال نوریه.......(1300 سال طول میکشه تا فوتونی که از اون ساطع شده به چشم ما برسه)
یا بعبارتی دیگر:
ما در حال حاضر اطلاعات 1300 سال پیش این ستاره رو میتوانیم بررسی کنیم.;)
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دوستان عزیز...........
برای ادامه ی مباحصه 12 شب در خدمت شما هستیم..........;)
 

black banner

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان

ببخشيد من سفر بودم / نرسيدم به سايت

تشكر از آقاي 8911 بابت مطالب خوب و جالب / سپاس


راستش من هنوز مطالب آقاي 8911 رو نخوندم ، وقت نكردم / در اسرع وقت مطالعه ميكنم

اگه ايشون درباره چگونگي پيداش نسبيت مطلبي نذاشتن / بنده يك مطلب دربارش بزارم / كه اصلا چجوري شد كه انشتين به اين نظريه رسيد و...
 

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام دوستان

ببخشيد من سفر بودم / نرسيدم به سايت

تشكر از آقاي 8911 بابت مطالب خوب و جالب / سپاس


راستش من هنوز مطالب آقاي 8911 رو نخوندم ، وقت نكردم / در اسرع وقت مطالعه ميكنم

اگه ايشون درباره چگونگي پيداش نسبيت مطلبي نذاشتن / بنده يك مطلب دربارش بزارم / كه اصلا چجوري شد كه انشتين به اين نظريه رسيد و...
قابلت رو نداشت......
من در مورد پیدایش نسبیت یه چیزایی شنیدم
ممنون میشم اگه مطلب رو قرار بدی تا یادآوری شه;)
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان

ببخشيد من سفر بودم / نرسيدم به سايت

تشكر از آقاي 8911 بابت مطالب خوب و جالب / سپاس


راستش من هنوز مطالب آقاي 8911 رو نخوندم ، وقت نكردم / در اسرع وقت مطالعه ميكنم

اگه ايشون درباره چگونگي پيداش نسبيت مطلبي نذاشتن / بنده يك مطلب دربارش بزارم / كه اصلا چجوري شد كه انشتين به اين نظريه رسيد و...

حتما بذارید....بی صبرانه منتظریم;)
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه چیز دیگه

میگم برای اینکه بحثمون مسیر مفید و تاثیرگذاری پیش بگیره بهتر نیست یه خلاصه ای از صحبتاتون رو در قالب یک پست بذارید تا نتیجه گیری هم برای خودمون راحت تر بشه هم جهت بحث مشخص بشه؟
 
بالا