
ريشههاي اصلي نهضت حفظ محيط زيست و معماري پايدار به قرن ۱۹ برميگردد. جان راسكين، ويليام موريس، ريچارد لتابي از پيشگامان نهضت معماري پايدار محسوب ميشوند. راسكين در كتاب «هفت چراغ معماری » خود ميگويد كه براي دستيابي به رشد و پيشرفت ميتوان نظم هارمونيك موجود در طبيعت را الگو قرار داد.
موريس بازگشت به فضاي سبز حومه شهر و خودكفايي و احياء صنايع محلي را توصيه ميكرد. لتابي در يكي از اعلاميههاي بليغ خود از معماران خواسته كه قدر نظم و زيبايي طبيعت را بدانند. همه اين پيشگامان از واژه طبيعت استفاده كردهاند و امروز تنها لغتي كه ميتواند به خوبي جانشين اين كلمه « طبيعت » گردد، واژه « معماری پايدار » است.
سالها بعد معماران ديگر مانند فرانك لويد رايت، پيتر آيزنمن وغیره. عقايد اين پيشگامان را ادامه و گسترش دادند. شكوفايي جنبش معماري پايدار با وجود جنبشهاي مترياليستي نهضت مدرن از بين نرفت و در اواخر قرن آميزه جالبي از طراحي ساختمان كه به عنوان بومشناسي فني يا بومشناسي سرد شناخته شد، كه شامل مهندسي دقيق، كاربرد كامپيوتر و بومشناسي بود را بوجود آورد.
ساختمانهايي كه براساس معماري پايدار طراحي شدهاند، به خلاف ساختمانهاي ثابت و قديم، انعطافپذير و تا حدي سيال بودند. به طوري كه طبق گفته ريچارد راجرز: « ساختمانها همانند پرندگان كه در زمستان پرهاي خود را پوش ميدهند، خود را با شرايط جديد زيستي وفق داده و براساس آن سوخت و سازشان را تنظيم ميكنند. » بدينترتيب اين شكل حساس طراحي رابطه موفقي بين دنياي طبيعت و دنياي انسانها برقرار كرده و به نظرات راسكين موريس و لتابي تجسم عيني بخشيده است.
همانگونه كه مي دانيم معماري بومي اقصي نقاط دنيا همواره با هدف تلفيق با محيط پيرامون و بهره گيري بيشتر از امكانات طبيعت شكل مي گرفت. معماري سنتي ايران كه در اقليم هاي گوناگون شكل متفاوتي بخود گرفته است؛ خود گوياي اين مطلب است و راهكارهايي كه به طور تجربي دستيابي به آنها ميسر شده بود و به آسايش بيشتر كمك كرده بودند در معماري بومي ايران بسيارند كه ذكر آنها در اين نوشتار نمي گنجد. با انقلاب صنعتي دستيابي سهل تر به سوخت هاي فسيلي ميسر شد و تكنولوژي نيز پيشرفت كرد و تاسيسات سرمايشي و گرمايشي رو به ترقي گذاشت؛ در نتيجه تامين نيازهاي سرمايشي و گرمايشي بدون توجه به كالبد معماري فراهم آمد. معماري مدرن كه سمبل بارز تاثيرپذيري معماري از تكنولوژي است تحولات اساسي در معماري بدنبال داشت و تكنولوژي بكارگرفته شده تنها در عرصه ساخت و سازهاي نوين نبود كه معماري را متحول كرد ؛ بلكه تاسيسات مدرن نيز همسو با ساير پيشرفت ها در معماري تغييراتي بنيادين ايجاد كرد كه مهمترين آنها به فراموشي سپردن الگوهاي معماري بود كه در جهت انطباق با اقليم پديد آمده بودند.
معماري بنام ميس وندرو كه پيشگام معماري مدرن غرب محسوب مي شود، خانه اي را در اقليم سرد با جداره هاي تمام شيشه اي طراحي كرد و ساخت و ايده ميس و امثال او اين بود كه با وجود پيشرفت هاي فني و تاسيساتي ما مي توانيم آسايش را تامين كنيم و الزامي بر اين مسئله وجود ندارد كه طراحي معماري را درگير مسائل اقليمي كنيم. بي شك معماران ايران نيز با روي كار آمدن معماري مدرن و روي كار آمدن تاسيسات قابل قبول مدرن طراحي همساز با اقليم را به دست فراموشي سپردند. از دهه ۷۰ بازگشت دوباره به طبيعت در تئوري هايي به چشم مي خورد كه در طراحي معماري نيز خود را نشان داده است. اواسط دهه ۷۰ را مي توان دهه شناخت بيشتر بشر به مشكلات پديد آمده از عصر صنعت دانست. سوراخ شدن لايه اوزون، باران هاي اسيدي، آگاهي از اتمام سوخت هاي فسيلي و آلودگي هاي زيست محيطي را مي توان از جمله مواردي برشمرد كه به رويكردهاي نويني از جمله توسعه پايدار و تشكيل گروه هاي صلح سبز و غيره منجر گرديد.
منبع:fsarchitecture.ir