pouya86
عضو جدید

بی وفا باشی جفایت می کنند بی وفایی کن وفایت می کنند
مهربانی گرچه آیینی خوش است مهربان باشی رهایت می کنند

ای اشک دوباره در دلم درد شدی تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آنزمان خواستمت گفتند دگر گریه نکن مرد شدی

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است
ساده می افتد
ساده میشکند
ساده میمیرد
دل من تنها سخت میگرید

راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی
هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم
راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم
هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم
راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دیشب دوباره آمدی به خواب من،
دیدار خوب تو،
تا کوچه های کودکیم برد پا به پا،
شاد و شکفته اما،
فارغ ز هست و نیست،
یک لحظه دست تو از دست من رها شد و خواب از سرم پرید[/FONT]

فلانی…
می دانی؟… می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند……می مانند……عادتت می دهند……می روند……تو تنها می مانی ...
و تو در خود می مانی…
راستی نگفتی؟ رسم تو نیز چنین است؟ مثل همه ی فلانی ها !؟
می دانی؟… می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند……می مانند……عادتت می دهند……می روند……تو تنها می مانی ...
و تو در خود می مانی…
راستی نگفتی؟ رسم تو نیز چنین است؟ مثل همه ی فلانی ها !؟

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم
چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم
که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار می شوی
و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

روزها دنبال هم می دون و ثانیه ها همدیگرو می بلعن اما اونیکه داره پیر میشه زمان نیست ، ما آدماییم که هر
روزو شب می کنیم و هر شب و روز ، بدون این که بفهمیم چیو داریم از دست میدیم و توی این همه از دست دادنا چی به دست میاریم ؟!!!
روزو شب می کنیم و هر شب و روز ، بدون این که بفهمیم چیو داریم از دست میدیم و توی این همه از دست دادنا چی به دست میاریم ؟!!!

یه روزی میاد که چشمامونو باز می کنیم و می بینیم ای دل غافل کفه ترازوی عمر ما هم سنگین شد و ما
موندیم و یه کوله بار حسرت ، حسرت همون وقتایی که می گفتیم :
ولش کن بابا حالا وقت زیاده ...