دیدگاه برتراند راسل به شکاکیت
دیدگاه برتراند راسل به شکاکیت
برتراند راسل در کتاب خودش آیا من یک بیخدا هستم یا ندانم گرا؟ در رابطه با شکاکیت و قطعیت مطالبی نوشته که آنها را ترجمه می کنم:
...شما به عنوان یک معتقد به عقلانیت و فلسفه عقلانی (rationalist)نباید هیچ گاه از چیزی قطعیت کامل داشته باشید بلکه باید احتمال صحت درستی آن را بیشتر یا کمتر بدانید.این موضوع که صد درصد مطمئن نباشید یکی از لزومات منطق است...
هر زمان که به کشوری خارجی می روم و از من در رابطه با عقایدم می پرسند نمی دانم بگویم ندانم گرا یا بیخدا.به عنوان یک فیلسوف اگر من دارم در جمعی شامل فیلسوفان صحبت می کنم می گویم ندانم گرا چون من نمی توانم گزاره ای قطعی بیاورم که ثابت کند خدا وجود ندارد. اما از سوی دیگر اگر در خیابان شخصی از من بپرسد برای اینکه تاثیر لازم را بگذارم پاسخ می دهم من بیخدا هستم چون وقتی می گویم نمی توانم ثابت کنم خدا وجود ندارد باید همچنین اضافه کنم که قادر به ثابت کردن این گزاره که خدایان هومر هم وجود ندارند نیستم...
دقیقا همان اندازه احتمال وجود خدای هومر وجود دارد که احتمال وجود خدای مسیحی می رود.نمی توانیم عدم وجودشان را ثابت کنیم اما این به معنای این نیست که احتمال وجودشان آنقدر زیاد و شایسته بررسی باشد.
زمانی که شخصی می گوید هیچ چیزی قطعی نیست همچنین باید اضافه کند که بعضی احتمالات خیلی قطعی تر از سایر احتمالات است.درجات مختلفی از یقین وجود دارد و شخص باید مواظب باشد این موضوع را در نظر بگیرد چرا که در غیراینصورت شخص در موضع شک گرایی مطلق قرار می گیرد و البته این موضع کاملا بی استفاده و بی حاصل است...
شخص باید به یاد داشته باشد که بعضی چیزها خیلی قطعی تر از سایر چیزها هستند و شاید آنقدر احتمال صحتشان بالاست که ارزش ندارد در عمل این موضوع را یادآور شویم که آنها صددرصد قطعی نیستند...
دیدگاه برتراند راسل به شکاکیت
برتراند راسل در کتاب خودش آیا من یک بیخدا هستم یا ندانم گرا؟ در رابطه با شکاکیت و قطعیت مطالبی نوشته که آنها را ترجمه می کنم:
...شما به عنوان یک معتقد به عقلانیت و فلسفه عقلانی (rationalist)نباید هیچ گاه از چیزی قطعیت کامل داشته باشید بلکه باید احتمال صحت درستی آن را بیشتر یا کمتر بدانید.این موضوع که صد درصد مطمئن نباشید یکی از لزومات منطق است...
هر زمان که به کشوری خارجی می روم و از من در رابطه با عقایدم می پرسند نمی دانم بگویم ندانم گرا یا بیخدا.به عنوان یک فیلسوف اگر من دارم در جمعی شامل فیلسوفان صحبت می کنم می گویم ندانم گرا چون من نمی توانم گزاره ای قطعی بیاورم که ثابت کند خدا وجود ندارد. اما از سوی دیگر اگر در خیابان شخصی از من بپرسد برای اینکه تاثیر لازم را بگذارم پاسخ می دهم من بیخدا هستم چون وقتی می گویم نمی توانم ثابت کنم خدا وجود ندارد باید همچنین اضافه کنم که قادر به ثابت کردن این گزاره که خدایان هومر هم وجود ندارند نیستم...
دقیقا همان اندازه احتمال وجود خدای هومر وجود دارد که احتمال وجود خدای مسیحی می رود.نمی توانیم عدم وجودشان را ثابت کنیم اما این به معنای این نیست که احتمال وجودشان آنقدر زیاد و شایسته بررسی باشد.
زمانی که شخصی می گوید هیچ چیزی قطعی نیست همچنین باید اضافه کند که بعضی احتمالات خیلی قطعی تر از سایر احتمالات است.درجات مختلفی از یقین وجود دارد و شخص باید مواظب باشد این موضوع را در نظر بگیرد چرا که در غیراینصورت شخص در موضع شک گرایی مطلق قرار می گیرد و البته این موضع کاملا بی استفاده و بی حاصل است...
شخص باید به یاد داشته باشد که بعضی چیزها خیلی قطعی تر از سایر چیزها هستند و شاید آنقدر احتمال صحتشان بالاست که ارزش ندارد در عمل این موضوع را یادآور شویم که آنها صددرصد قطعی نیستند...
آخرین ویرایش: