هردو جاندارند اما اين كجا و آن كجا...
دانه فلفل سیاه و خال رخ مه رویان سیاه...
هردو جانسوزند اما! این کجا وآن کجا؟
شاید این مقدمه اصلا با موضوعی که میخوام در موردش بنویسم ارتباطی نداشته باشه.اما میخوام بگم: انسان-حیوان-هر۲جاندارند.اما...این کجا وآن کجا؟
مایه گربه داریم که توی حیاط خونمون روزگار میگذرونه! یعنی یه جورایی جا خوش کرده.ما هم باهاش خو گرفتیم.اون روزای اول که اومده بود توی حیاط خونه ما.وقتی از پنجره بهش نگاه میکردم میدیدم توی باغچه حیاط خوابیده. به محض این که دستگیره درب را پایین میاوردم میدیدم مثل تیری که از کمان در رفته باشه...بالای دیواره و در یک آن از جلوی چشمم محو میشد...اما حالا همون گربه ترسو(بیچاره چقدر بدبخته که اومده توی خونه ما!یه اسم هم واسش انتخاب نکردیم!) بین پاهای من رژه میره!(منم که چندشم میشه.شوتش میکنم تو باغچه!)این یعنی چی؟ یعنی تغییر رفتار! پدیده ای به نام ؛عادی شدن؛...که یه نوع یاد گیری هست... حالا این یادگیری واسه چیه؟ خب معلومه! اگه این گربه این رفتار را از خودش نشون نمیداد توی خونه ما از گرسنگی میمرد! حالا همون بچه گربه ناتوان شده یه گربه ملوس که باردار هم هست!!!
گاهی وقتها به زندگی این گربه فکر میکنم.وقتی خوب دقیق میشم.میبینم که اهداف زندگش از سه مقوله خارج نیست.اول این که به یه طریقی یه چیزی پیدا کنه بخوره تا از گرسنگی نمیره!(البته گربه ما به جای این که سر از زباله ها در بیاره یکم از اون استعدادش استفاده کرد تا به راحتی غذاهای لذیذ گیرش بیاد!)دوم اینکه یه جای امن به دور از مخاطرات محیطی واسه استراحت پیدا کنه.وسوم و هدف نهاییش اینه که بتونه صفاتشو به نسل بعد انتقال بده...(غیر از اینه؟)
وقتی خوب اطرافم را نگاه میکنم.میبینم چه جاندارانی در جامعه در قالب انسان زندگی میکنند و فقط این ۳ هدف را دنبال میکنند!!! ایا این ناسپاسی نیست؟؟ واسه خدای به این بزرگی سخت بود که من انسان را گربه ای ضعیف خلق کنه و این گربه ناتوان را انسانی عزیز!!!
همه روحیم! کالبدها پایه گذار ارزشهاست...
خدایا! حالا که اینقدر واسه تو عزیز بودیم...بر ماست که سپاس گذار تو باشیم...
چه جوری؟ سخت نیست! فقط باید استعداد های بالقوه خودمون را بالفعل کنیم! این واسه خدای مهربون از هر چیزی را که فکرشو بکنید با ارزشتره...پس از همین الان شروع کنیم...
امیر مسعود حیدری نژاد - شهریور 87
دانه فلفل سیاه و خال رخ مه رویان سیاه...
هردو جانسوزند اما! این کجا وآن کجا؟
شاید این مقدمه اصلا با موضوعی که میخوام در موردش بنویسم ارتباطی نداشته باشه.اما میخوام بگم: انسان-حیوان-هر۲جاندارند.اما...این کجا وآن کجا؟
مایه گربه داریم که توی حیاط خونمون روزگار میگذرونه! یعنی یه جورایی جا خوش کرده.ما هم باهاش خو گرفتیم.اون روزای اول که اومده بود توی حیاط خونه ما.وقتی از پنجره بهش نگاه میکردم میدیدم توی باغچه حیاط خوابیده. به محض این که دستگیره درب را پایین میاوردم میدیدم مثل تیری که از کمان در رفته باشه...بالای دیواره و در یک آن از جلوی چشمم محو میشد...اما حالا همون گربه ترسو(بیچاره چقدر بدبخته که اومده توی خونه ما!یه اسم هم واسش انتخاب نکردیم!) بین پاهای من رژه میره!(منم که چندشم میشه.شوتش میکنم تو باغچه!)این یعنی چی؟ یعنی تغییر رفتار! پدیده ای به نام ؛عادی شدن؛...که یه نوع یاد گیری هست... حالا این یادگیری واسه چیه؟ خب معلومه! اگه این گربه این رفتار را از خودش نشون نمیداد توی خونه ما از گرسنگی میمرد! حالا همون بچه گربه ناتوان شده یه گربه ملوس که باردار هم هست!!!
گاهی وقتها به زندگی این گربه فکر میکنم.وقتی خوب دقیق میشم.میبینم که اهداف زندگش از سه مقوله خارج نیست.اول این که به یه طریقی یه چیزی پیدا کنه بخوره تا از گرسنگی نمیره!(البته گربه ما به جای این که سر از زباله ها در بیاره یکم از اون استعدادش استفاده کرد تا به راحتی غذاهای لذیذ گیرش بیاد!)دوم اینکه یه جای امن به دور از مخاطرات محیطی واسه استراحت پیدا کنه.وسوم و هدف نهاییش اینه که بتونه صفاتشو به نسل بعد انتقال بده...(غیر از اینه؟)
وقتی خوب اطرافم را نگاه میکنم.میبینم چه جاندارانی در جامعه در قالب انسان زندگی میکنند و فقط این ۳ هدف را دنبال میکنند!!! ایا این ناسپاسی نیست؟؟ واسه خدای به این بزرگی سخت بود که من انسان را گربه ای ضعیف خلق کنه و این گربه ناتوان را انسانی عزیز!!!
همه روحیم! کالبدها پایه گذار ارزشهاست...
خدایا! حالا که اینقدر واسه تو عزیز بودیم...بر ماست که سپاس گذار تو باشیم...
چه جوری؟ سخت نیست! فقط باید استعداد های بالقوه خودمون را بالفعل کنیم! این واسه خدای مهربون از هر چیزی را که فکرشو بکنید با ارزشتره...پس از همین الان شروع کنیم...
امیر مسعود حیدری نژاد - شهریور 87