نوشته های ماندگار

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک روز فردی قدم به زندگی‌تان خواهد گذاشت و شما را متوجه خواهد کرد که چرا هرگز با هیچکس دیگری دوام نیاوردید...!

سه‌گانه‌ی نیویورک | پل اُستر | مترجم: شهرزاد لولاچی، خجسته کیهان


 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من زن همه چیز ماست! ... بدون زن، دنیا هیچ فرقی با ویلون‌زن بدون ویلون، مگسک بدون تفنگ یا سوپاپ بدون قره‌ نی نداشت ... ما به جرات می‌تونیم بگیم که هیچ مساعده‌ای برامون جای زن رو نمی‌تونه بگیره. از آقایون شاعر سوال می‌کنم: چه کسی الهام‌بخش شما بود در اون شب‌های دلنشین مهتابی ... شما چی آقایون طنزپرداز؟ آیا واقعا موافق نیستید که بدون حضور زن‌ها، داستان‌های شما نه‌ دهم جذابیت خودشون رو از دست می‌دادن؟ مگه بهترین لطیفه‌ها اونهایی نیستن که همه نمک‌شون توی دم دراز و فنر دامن‌ها مخفی شده؟ ... به آقایون نقاش هم دیگه نیازی نیست یادآوری کنم که خیلی از آنها فقط به این دلیل اینجا نشستن که بلدن خانم ها رو تصویر کنن...!






به سلامتی خانم‌ها (100 داستان و طنز کوتاه) / آنتوان چخوف / حمیدرضا آتش برآب . بابک شهاب
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
بالاخره من به اين نتيجه رسيدم كه اگه زنی واقعا دوستت داشته باشه٬ نمی تونی از اون توقع داشته باشی كه هميشه راست بگه. خودت كه می دونی زنها در مقايسه با مردها احساسی ترن
دليل اينكه اونا راستگو نيستن اينه كه خيال می كنن حقيقت احساسات مرد رو جريحه دار می كنه. اما به اين مفهوم نيست كه آدم رو دوست ندارن…!
من مردها رو می شناسم. بذار يه چيزی به ات بگم. اونا ممكنه بابت كار يا زندگی نگران٬ آشفته و عصبانی باشن٬ اما سرانجام٬ اگه زن قلق مردش رو بدونه٬ غائله ختمه
يكی از چيزهايی كه مردها رو روی روال خوب و منظم ميندازه اينه كه اونا نياز مبرمی به قدردانی و تحسين دارن…!
دليل بيشتر مشاجره ها اينه كه آدما مي خوان همين كه هستن باشن…!




در اولين نگاه/ نيكولاس اسپاركس / مترجم: نفيسه معتكف
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


*****
بسیاری از آدم ها را دیده ام که میکوشند عقاید خود، باورهای خود، منش و روش خود را به رفیق و همراه و همسفر خود تحمیل کنند، و زمانی که به تمامی از عهده ی این کار بزرگ برآمدند، از این همسفر بیزار می شوند؛ چرا که سایه ی کمرنگ و بی خاصیت خود را همسفر خود می بینند....!

ابوالمشاغل | نادر ابراهیمی


 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺍﻟﻬﯽ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ ؟
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯿﺪ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺨﻨﺪﻡ !
ﺑﺎ ﻗﺎﻃﻌﯿﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻡ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ ؛ ﻗﻀﺎﻭﺕ
ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ...!


***

ﺁﻟﺒﺮ ﮐﺎﻣﻮ
ﮐﺘﺎﺏ ﺳﻘﻮﻁ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بیشتر مردم خوبند به شرط این که بدانیم روابط خود را با آنها چگونه تنظیم کنیم...!
... وقتی حرف می زنیم، بیشتر میخواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را. کسی که قانع شده باشد، کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمی زند...!

يادداشت‌های شهر شلوغ | فريدون تنكابنی


 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
رویای تبت | فریبا وفی

رویای تبت | فریبا وفی

یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند." عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر". انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود "عطر حس های آدم را بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است"...!

رویای تبت | فریبا وفی


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رابطه‌ انسانی عمر مفیدی دارد. متاسفانه داستان‌های عاشقانه با ریاکاری و احساسات گرایی چنین باوری ایجاد کرده‌اند که عشق هرگز نمی‌میرد.
نه دوست من! عشق هم می‌میرد.

یک باره احساس می‌کنی دلت تنگ نمی‌شود. همیشه هم اسمش هرزگی نیست.
گاهی اوقات واقعا همه چیز تمام می‌شود. تمام می‌شود.
جوری تمام می‌شود که انگار هرگز نبوده است.


" کتاب مجنون لیلی - سید ابراهیم نبوی "

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت. عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم.
هر آدمی، دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست...!

سلوک | محمود دولت آبادی


 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فکر می کنم آن چه موجب رنجش آدم ها از یکدیگر می شود ، این است که:
غالبا ما آدم ها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویه ی دید ما نگاه کند!
در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوت ها روابط شکل مناسب تری خواهند داشت.




طبل حلبی
گونتر گراس
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آنی: دیشب کجا بودی؟
ریک: اون مال خیلی وقت قبله، یادم نمی‌اد.
آنی: امشب چی؟ می‌بینمت؟
ریک: من هیچوقت واسه آینده اینقدر دور، برنامه ریزی نمی‌کنم...​

کازابلانکا/کارگردان:مایکل کورتی
 
آخرین ویرایش:

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
پاندول ساعت دیگر حرکت نمی‌کرد. ایستاده بود و خاموش، صدای تیک تاکش دیگر به گوش نمی‌رسید. جلو رفتم و پرسیدم، خروسک من! دیگر نمی‌خوانی؟ خسته شده ای؟ جواب داد: آری خسته شدم، بس که داد زدم و گفتم لحظه‌ها را دریاب، زمان را از مرگ نجات بده.

برگرفته از کتاب ” ما و شما “​
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان؟
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!

شازده کوچولو
سنت اگزوپری​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
*****

... و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنج ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی ها و هیجان های تند همسنگ نیست. این دوستی ها تکرار نمی شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می نشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام می پرورد...!


زمین انسان ها | آنتوان دو سنت اگزوپری | مترجم: سروش حبیبی




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
... من داشتم این‌جا می‌آمدم که تصادف کردم. ناگهان یک ماشین آمد و مرا زیر گرفت. وقتی می‌خواستم از عرض خیابان رد شوم، این اتفاق افتاد. جنازه‌ام را گوشه‌ی خیابان در برف رها کردم و آمدم اما کاش نمی‌آمدم. نه مرا می‌بینی و نه صدایم را می‌شنوی. کاش نمی‌آمدم، من داشتم به دیدن تو می‌آمدم که مردم...!



فرشته‌ها | مینی‌مال‌های رسول یونان




 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
* در تجربه ی خداوند بر خلاف تجربه ی طبیعت که قانون هاش بعد از آزمایش به دست میاد اول باید به قانونی ایمان بیاری و بعد اون رو آزمایش کنی
حتی باید بگم هر چه که ایمانت به اون قانون نیرومندتر باشه احتمال موفقیت آزمون ها بیشتره
بعنی هر اندازه که به خداوند باور داشته باشی، خداوند به همان اندازه برای تو وجود داره
هر چه بیشتر به او ایمان بیاری، وجود و حضور او برای تو بیشتر میشه.


* گرچه هستی خداوند ربطی به ایمان ما نداره، اما احساس این هستی کاملا به میزان ایمان ما مربوطه.


* شک کردن مرحله ی خوبی در زندگیست اما ایستگاه خیلی بدی است.


* ندانستن به همان اندازه که چیزی رو اثبات نمی کنه، نفی هم نمی کنه.


* دانایی پریشان از جهل بدتره چون به هر حال در ندانستن آرامشی است که در دانستن نیست. مثلا اگه بدونید دچار نوعی بیماری هستید که تا چند ماه دیگر می میرید
چه احساسی خواهید داشت؟ حتی کسانی احتمالا مایل اند پولی پرداخت کنند که چیزهایی رو ندونند.


* باران خبر دانایی انسان رو اشفته می کنه و وقتی آگاهی کسی آشفته شد خود او هم درمانده میشه.




مصطفی مستور / روی ماه خداوند را ببوس
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز

لباس های زیبا ، شاید در کوتاه مدت زیبایی ما را تکمیل کنند ،
ولی
بی شک ، در مدت زمان طولانی ، این یک ذهنِ زیباست که جذابیت دارد !

قطعا کسی نمی تواند منکر جذابیت ابدیِ یک روح زیبا شود ...

دگردیسی در ضیافت | البرتو موراویا



 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این دنیا نه خوشبختی هست و نه بدبختی
فقط قیاس یک حالت با حالتی دیگر است
تنها کسی که حد اعلای بدبختی را شناخته باشد میتواند حد اعلای خوشبختی را نیز درک کند
می بایست انسان خواسته باشد بمیرد تا بداند زنده بودن چقدر خوب است
پس زندگی کنید و خوشبخت باشید
هرگز فراموش نکنید که تا روزی که خداوند بخواهد آینده انسان را آشکار کند، همه شناخت انسان در دو کلمه خلاصه میشود :

انتظار کشیدن و امیدوار بودن....




کنت مونت کریستو | الکساندر دوما
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
جودی عزیزم
ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم
آنها را دوست داریم
و به آنها دل بسته می شویم
و هر چه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد،
علاقه و دوستی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را که بیشتر دوست داریم
و میخواهیم بیشتر دوستمان بدارد
باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم،
تا بتوانیم در دلش ثبت شویم...
دوستدارتو: بابالنگ دراز




جین وبستر | بابا لنگ دراز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


*****

... و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنج ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی ها و هیجان های تند همسنگ نیست. این دوستی ها تکرار نمی شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می نشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام می پرورد...!


زمین انسان ها | آنتوان دو سنت اگزوپری | مترجم: سروش حبیبی




 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
بعد از ملاقاتی کوتاه , شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند.
اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو, تورا وزیر دادگستری میکنیم.
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت :
خب خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست!
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...





شازده کوچولو | آنتوان دوسنت اگزوپری
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺟﺎﻫﻞ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﻧﻪ ﺍﺣﻤﻖ
ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺑﻪ ‏« ﺍﺣﻤﻖ ‏» ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.






ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ / ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻏﺮﺏ / ﻧﺠﻒ ﺩﺭﯾﺎﺑﻨﺪﺭﯼ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کم و بیش این احساس کنستانسیا را درک می‌کنم که عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشق حقیقی نیست، بیش‌‌‌‌‌تر شبیه بیمه‌نامه است یا بدتر از آن، گواهی حسن رفتار. و این در نهایت به بی‌خیالی می‌انجامد. پس شاید من باید ممنونِ آن بگو مگوهایی باشم که قبلاً میان من و کنستانسیا پیش می‌آمد. چون این نشانه‌ی آن است که ما زندگی زناشویی‌مان را محک می‌زدیم و آن را به بی‌خیالی محض که زاییده‌ی امنیت کامل است نمی‌سپردیم...!



کنستانسیا | کارلوس فوئنتس | مترجم: عبدالله کوثری




 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمی‌دانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد، زیانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادی‌ها شدم.
راستش را بخواهید، حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. وقتی میان مزارع راه می‌رفتم، سعی می‌کردم پا روی ملخ‌ها نگذارم.
اگر محصول را می‌خوردند پیدا بود که گرسنه‌اند. منطق من ساده و هموار بود. روزها در آبادی زیر یک درخت دراز می‌کشیدم و پرواز ملخ ها رادر آسمان دنبال می‌کردم.
اداره‌ی کشاورزی مُزد contemplation مرا می‌پرداخت.

هنوز در سفرم / سهراب سپهری
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرصتی تازه دارم امروز تا ببخشم بیشتر
تا دوست بدارم بیشتر
و بدین سان نزدیک تر شوم به خدا
ستوده باد خدایی که داده است چنین فرصتی را
ستوده باد خدا...






در ستایش زندگی
مسیحا برزگر
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﺁﺗﺸﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ِ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ، ﭼﻪ ﺩﻭﺍﻡ ﻭ ﺛﺒﺎﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ؟
ﻋﺸﻖ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ، ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﺮﺍﺕ نمی ﮑﻨﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮ ﮐﻨﺪ، ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ، ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ، ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﻗﯿﻮﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ، ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺍﺩﺭﺍﮎ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻬﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﺍﯾﻦ ﺁﻥ ﻋﺸﻘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﺩﻡ ﺭﺍ
ﻣﯿ ﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺧﺮﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻘﺮﻩ ﮔﺬﺍﺧﺘﻪ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺻﯿﻘﻠﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ .



ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺶ | ﺑﺰﺭﮒ ﻋﻠﻮﯼ
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز

آنوقت ماهی سیاه از دسته ی ماهی های دریا جدا شد و خودش به شنا کردن پرداخت. کمی بعد آمد به سطح دریا ، آفتاب گرم می تابید. ماهی سیاه کوچولو گرمی سوزان آفتاب را در پشت خود حس می کرد و لذت می برد. آرام و خوش در سطح دریا شنا می کرد و به خودش می گفت:
« مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید ، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم – که می شوم – مهم نیست ، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...»


دوم تیر ماه تولد صمد بهرنگی.
با تاخیر :|


 

Similar threads

بالا