نقد "روزگار مهري و مهران"

[amarjani200]

با سلام به دو ستان عزيزمان
در اين تاپيك منتظر نظرات و پيشنهادات و هر گونه صحبت و اظهار نظر شما در خصوص داستان نوشته روزگار مهري و مهران هستيم .
اميدوارم با راهكارها و پيشنهادات شما عزيزان در به پايان رساندن اين داستان نوشته همت گماشته و از پشتوانه گرم معنوي شما عزيزان بي بهره نمانيم.
با سپاس فراوان

amarjani 200 و گلابتون

 

[زهرا فرشید]

ممنونم از داستان زیباتون

اما به نظرم همه چیز خیلی توش خوبه و ارومه در حالی که تو زندگی واقعی اینجوری نیست
یا مثلا این خواهر و برادر این همه به هم محبت میکنن در حالی که بلاخره خواهر برادرا یه جایی این همه تفاهم ندارن ....

خلاصه خواستم بگم یه جورایی خیلی مصنوعی همه چیز ارومه ...

 

[amarjani200]

ممنونم از داستان زیباتون

اما به نظرم همه چیز خیلی توش خوبه و ارومه در حالی که تو زندگی واقعی اینجوری نیست
یا مثلا این خواهر و برادر این همه به هم محبت میکنن در حالی که بلاخره خواهر برادرا یه جایی این همه تفاهم ندارن ....

خلاصه خواستم بگم یه جورایی خیلی مصنوعی همه چیز ارومه ...

سلام دوست خوبم
درسته همه چي فعلا" آرومه ولي قطعا" اينجوري نميمونه ، خلاصه زندگي بالا داره پايين داره ...
در مورد خواهر برادرم ، البته من خودم خواهر ندارم ولي رابطه خواهر برادرا همه يه جور نيستن ، البته در واقع توي اين داستان من برادري هستم كه كمتر نسبت به خواهرم ابراز محبت ميكنم ولي خوب خيلي دوسش دارم ولي توي اين رابطه تودارم ، ولي مهري احساساتشو پنهان نميكنه ، من اگه خواهر داشتم برخوردم اينجوري بود ...
اگه اشتباه ميكنم بگو
ممنون بازم منتظر نظرت هستم ، مطمئنا" خيلي خوشحالمون ميكنه و خيلي كمكون ميكنه ...
خيلي مرسي

 

[زهرا فرشید]

ادامش چی شد
زودیییی ... دلم آب شد
داستان داره واقعی تر میشه
دستت دوتاتون درد نکنه
اینقدر واقعی و با جزئیات تعریف میکنید آدم حسش میکنه .. من حتی تصور میکنم و میبینم

راستی محسن میخواد از مهری خواستگاری کنه؟
مهران که اره حتما از مهرنوش خواستگاری میکنه
نکنه محسن از مهرنوش خوشش بیاد
اقا زودتر بنویسید بقیشو
منتظرم

 

[amarjani200]

ادامش چی شد
زودیییی ... دلم آب شد
داستان داره واقعی تر میشه
دستت دوتاتون درد نکنه
اینقدر واقعی و با جزئیات تعریف میکنید آدم حسش میکنه .. من حتی تصور میکنم و میبینم

راستی محسن میخواد از مهری خواستگاری کنه؟
مهران که اره حتما از مهرنوش خواستگاری میکنه
نکنه محسن از مهرنوش خوشش بیاد
اقا زودتر بنویسید بقیشو
منتظرم

مهرنوش كيه دوست خوبم ؟
فرنوش ...
حالا ديگه بايد ديد رابطه محسن و مهري ، فرنوش و مهران چي ميشه ... به نظر مياد كه يه چيزايي هست !
مرسي ، در ضمن نظرت خيلي كمكم كرد
بازم مرسي

 

[زهرا فرشید]

مهرنوش كيه دوست خوبم ؟
فرنوش ...
حالا ديگه بايد ديد رابطه محسن و مهري ، فرنوش و مهران چي ميشه ... به نظر مياد كه يه چيزايي هست !
مرسي ، در ضمن نظرت خيلي كمكم كرد
بازم مرسي

اره ببخشید درسته فرنوش ... اینقدر تو فکر بودم فکر کردم اسم فرنوشم مثل اسم مهری و مهران با میم شروع میشه ...

یه حسی به این مهری دارم ...مهربونه اما بینهایت مغروره ...هنوز تو فکر عشق و عاشقی نیفتاده ....دلم میخاد عاشق بشه ببینم بازم اینقدر شیرین زبونی میکنه یا نه ....

 

[amarjani200]

اره ببخشید درسته فرنوش ... اینقدر تو فکر بودم فکر کردم اسم فرنوشم مثل اسم مهری و مهران با میم شروع میشه ...

یه حسی به این مهری دارم ...مهربونه اما بینهایت مغروره ...هنوز تو فکر عشق و عاشقی نیفتاده ....دلم میخاد عاشق بشه ببینم بازم اینقدر شیرین زبونی میکنه یا نه ....

آره ديگه يه ذره مغرورم هست ، چيكارش كنم آبجيمه
ولي صبر كن بالاخره دم به تله ميده

 

[زهرا فرشید]

آره ديگه يه ذره مغرورم هست ، چيكارش كنم آبجيمه
ولي صبر كن بالاخره دم به تله ميده

اره اون روز نزدیکه ....

 

[زهرا فرشید]

با فرنوش سوار ماشين ميشيم كه بريم بيمارستان ، فرنوش دل تو دلش نيست با اين حال ميگه : مهري اينا چي ؟
-نميدونم ، فعلا" كه نميتونم بهشون زنگ بزنم ، نهايتا" خودشون ميان...
گاز ماشينو ميگيرم و ميريم ، توي راه هيچ حرفي نميزنيم ... به محض اينكه ميرسيم به بيمارستان فرنوش از ماشين پياده ميشه و ميره سمت دربيمارستان ، منم ميرم يه جاي پارك براي ماشين پيدا ميكنم و ميام طرف بيمارستان ، توي راه فرنوش زنگ ميزنه : سلام داداش ، كجايين شما ، خوب ميپيچونيا ...
-سلام مهري ، نه بابا يه دفعه عمو ممد از بيمارستان زنگ زد به فرنوش ،اومديم بيمارستان ... مثل اينكه حال زن عمو مهردخت خوب نيست

​

قسمت قرمز مهری نبوده که زنگ میزنه؟؟؟؟
​

 

[amarjani200]

با فرنوش سوار ماشين ميشيم كه بريم بيمارستان ، فرنوش دل تو دلش نيست با اين حال ميگه : مهري اينا چي ؟

-نميدونم ، فعلا" كه نميتونم بهشون زنگ بزنم ، نهايتا" خودشون ميان...
گاز ماشينو ميگيرم و ميريم ، توي راه هيچ حرفي نميزنيم ... به محض اينكه ميرسيم به بيمارستان فرنوش از ماشين پياده ميشه و ميره سمت دربيمارستان ، منم ميرم يه جاي پارك براي ماشين پيدا ميكنم و ميام طرف بيمارستان ، توي راه فرنوش زنگ ميزنه : سلام داداش ، كجايين شما ، خوب ميپيچونيا ...
-سلام مهري ، نه بابا يه دفعه عمو ممد از بيمارستان زنگ زد به فرنوش ،اومديم بيمارستان ... مثل اينكه حال زن عمو مهردخت خوب نيست​

​

قسمت قرمز مهری نبوده که زنگ میزنه؟؟؟؟​

چرا مرسي ...
بدون شما من چه جوري داستانو ادامه ميدادم

 

[زهرا فرشید]

چرا مرسي ...
بدون شما من چه جوري داستانو ادامه ميدادم

شما خودتون استادید ....

 

[زهرا فرشید]

آقا میذاشتی برسه بعد میکشتینش ...
مهرنوش گناه داره الان
نکنه میخایید چون مامانش مرده تو تهران نگهش دارین یا اینکه زودی شوهرش بدین ؟؟؟

خوب مهران میرفتی طرف فرنوش آرومش میکردی .... چرا همش تو موقعیت های حساس بهت زده میشی و سعی میکنی فرار کنی؟؟؟

زودی یکی ادامشو بنویسه ....البته لطفا

 

[amarjani200]

آقا میذاشتی برسه بعد میکشتینش ...
مهرنوش گناه داره الان
نکنه میخایید چون مامانش مرده تو تهران نگهش دارین یا اینکه زودی شوهرش بدین ؟؟؟

خوب مهران میرفتی طرف فرنوش آرومش میکردی .... چرا همش تو موقعیت های حساس بهت زده میشی و سعی میکنی فرار کنی؟؟؟

زودی یکی ادامشو بنویسه ....البته لطفا

شرمنده ام به خدا
خيلي دوست دارم زود به زود داستانو ادامه بدم ، اما شرايط كاريم اجازه نميده ... با اين حال چشم
البته گلابتونم يه مدت غيبت داره دست تنهام ....
در مورد مهرانم خب با اينكه خيلي تو رفتار مردم دقيقه و ترجيح ميده مشكلات مردمو حل كنه اما سن وسالش يه ذره براي جمع و جور كردن قضيه ي مرگ يكي از آشناها كمه ولي باشه يه ذره محكمترش ميكنم
در مورد فرنوشم شايد اشتباه كرده باشي كه بمونه و ....

 

[زهرا فرشید]

شرمنده ام به خدا
خيلي دوست دارم زود به زود داستانو ادامه بدم ، اما شرايط كاريم اجازه نميده ... با اين حال چشم
البته گلابتونم يه مدت غيبت داره دست تنهام ....
در مورد مهرانم خب با اينكه خيلي تو رفتار مردم دقيقه و ترجيح ميده مشكلات مردمو حل كنه اما سن وسالش يه ذره براي جمع و جور كردن قضيه ي مرگ يكي از آشناها كمه ولي باشه يه ذره محكمترش ميكنم
در مورد فرنوشم شايد اشتباه كرده باشي كه بمونه و ....

دشمنتون شرمند
ایشالله هر جا هستید سالم و سلامت باشید ... و دلتون شاد و لبتون پرخنده..
ایشالله گلابم به شادی برمیگرده
مهران سنش خوبه در حدی که بتونه یه خانواده رو اداره کنه ... ولی خوب همه ادما تو یه سن به بلوغ فکری نمیرسن و توانایی های افراد تو سنین مختلف هست که بروز میکنه ...

جدااااا ... ولی دلم میخواد بمونه پیش مهران

تا ببینیم خدا چی میخواد

 

[amarjani200]

دشمنتون شرمند
ایشالله هر جا هستید سالم و سلامت باشید ... و دلتون شاد و لبتون پرخنده..
ایشالله گلابم به شادی برمیگرده
مهران سنش خوبه در حدی که بتونه یه خانواده رو اداره کنه ... ولی خوب همه ادما تو یه سن به بلوغ فکری نمیرسن و توانایی های افراد تو سنین مختلف هست که بروز میکنه ...

جدااااا ... ولی دلم میخواد بمونه پیش مهران

تا ببینیم خدا چی میخواد

مرسي ، مرسي ...
ok رو شخصيت مهران بيشتر كار ميكنم
فرنوشم ديگه ديگه

 

[زهرا فرشید]

سالی یه بار داستان پیش میره ... اخه چراااا؟؟؟؟

 

[گلابتون]

فدات بشم زهرا جون من ديگه اومدم...شرمنده كه اينقدر در روند داستان اختلال ايجاد شد ايشالا يه كم سرم خلوت بشه سرعتش رو بيشتر ميكنيم...داداش مهران هم دست تنها سختش بوده ادامه بده...
ممنون از نظراتت خيلي در روند داستان ميتونه كمكمون كنه...
ميدوني زهرا جون اين داستان تقريبا داره في البداهه پيش ميره...نظرات شما خيلي خيلي ميتونه كمكمون باشه..اميدوارم تنهامون نذاريد....

 

[زهرا فرشید]

خیلی داستان داره باحال میشه ... مهری جون مبارکه

 

[گلابتون]

خیلی داستان داره باحال میشه ... مهری جون مبارکه

فدات بشم...پيشنهادي نداري خانومي؟؟البته خيلي به عاقبت اين ماجرا هم مطمئن نباش...دنيا بالا و پايين زياد داره...

 

[amarjani200]

سالی یه بار داستان پیش میره ... اخه چراااا؟؟؟؟

ببخشيد يه مدت كه سايت **** بود ، منم كه سرم شلوغ ... ولي با اومدن گلابتون ديگه حله

خیلی داستان داره باحال میشه ... مهری جون مبارکه

آهاي ، آهاي غيرتي ميشما ...

 

[گلابتون]

ببخشيد يه مدت كه سايت **** بود ، منم كه سرم شلوغ ... ولي با اومدن گلابتون ديگه حله

آهاي ، آهاي غيرتي ميشما ...

اي قربون غيرتي شدن داداشيم بشم...
داداشي صبركن من يه كم برم جلو جبران اين مدت رو بكنم تا بتونم بهت برسم...

 

[زهرا فرشید]

فدات بشم...پيشنهادي نداري خانومي؟؟البته خيلي به عاقبت اين ماجرا هم مطمئن نباش...دنيا بالا و پايين زياد داره...

میدونم دنیا بالا و پایین داره ... خیلی هم دارهاما همش بد نیست خیلیاش به جاهای خوب میرسه ... فقط متاسفانه اون اتفاقای بدش بیشتر به چشم میاد همین .... لطفا شکست عشقی و اینا نداشته باشیماااااا

ببخشيد يه مدت كه سايت **** بود ، منم كه سرم شلوغ ... ولي با اومدن گلابتون ديگه حله

آهاي ، آهاي غيرتي ميشما ...

اي قربون غيرتي شدن داداشيم بشم...
داداشي صبركن من يه كم برم جلو جبران اين مدت رو بكنم تا بتونم بهت برسم...

گلاب جون این داداشت که ما رو کشت خیلی سنگدلانه داستان رو پیش برو تو کمی عاطفیش کن ..
باور کن اون قسمتا که داداشت نوشته من وقتی میخوندمشون واقعا دچار تپش قلب میشدم

 

[گلابتون]

میدونم دنیا بالا و پایین داره ... خیلی هم دارهاما همش بد نیست خیلیاش به جاهای خوب میرسه ... فقط متاسفانه اون اتفاقای بدش بیشتر به چشم میاد همین .... لطفا شکست عشقی و اینا نداشته باشیماااااا



گلاب جون این داداشت که ما رو کشت خیلی سنگدلانه داستان رو پیش برو تو کمی عاطفیش کن ..
باور کن اون قسمتا که داداشت نوشته من وقتی میخوندمشون واقعا دچار تپش قلب میشدم

والا زهرا جون ما خودمون هم زياد از عاقبت داستان خبرنداريم...حالا ببينيم چي ميشه..ايشالا كه غم و غصه اش كمتر باشه...


زهرا جون من هنوز به قسمت مرگ زن عمو نرسيدم...اونجا برسم كه بايد دو سه تا قرص قلب بخوري ...از الان بگم آماده باشي ...نگي نگفتما...

 

[زهرا فرشید]

والا زهرا جون ما خودمون هم زياد از عاقبت داستان خبرنداريم...حالا ببينيم چي ميشه..ايشالا كه غم و غصه اش كمتر باشه...


زهرا جون من هنوز به قسمت مرگ زن عمو نرسيدم...اونجا برسم كه بايد دو سه تا قرص قلب بخوري ...از الان بگم آماده باشي ...نگي نگفتما...

 

[گلابتون]

خوانندگان عزيزگرامي....نظري نداريد؟؟؟

 

[atish pare]

خوانندگان عزيزگرامي....نظري نداريد؟؟؟

چنا...خوفه!

 

[زهرا فرشید]

خوانندگان عزيزگرامي....نظري نداريد؟؟؟

این برای فرنوش بود ...

یه قسمتایی تو داستان زیاد تکرار شده ... مثل اینکه خانواده عموم محمد فامیل زیاد ندارن و ...

ممنونم از زحماتتون

حالا عروسیا کی شروع میشن؟؟/

 

[amarjani200]

این برای فرنوش بود ...

یه قسمتایی تو داستان زیاد تکرار شده ... مثل اینکه خانواده عموم محمد فامیل زیاد ندارن و ...

ممنونم از زحماتتون

حالا عروسیا کی شروع میشن؟؟/

ok حق با شماست به روي چشم
حالا فعلا" كه عزاست

 

[گلابتون]

حق با توئه زهرا جون آخه ميدوني اين پست داداش مهران...قبل از نوشته هاي من بود حذفش كرديم تا من بتونم به داداشم برسم...حالا باز تكرار كه شد...يه مطالبي توش تكراري بود...شرمنده..حالا ديگه هماهنگ پيش ميريم...

راستي دوستان قلم بدست نميخواين شما هم يه گروه تشكيل بديد و شروع كنيد...ما هم خوشحال ميشم داستانهاي شما رو بخونيم...هان؟

 

[زهرا فرشید]

اااااا.... چرا مهری دانشگاه نمیره؟؟؟همینجوریم نمیشه که غیبتاش بره بالا حذف میشه ... دانشجوها خودشونو میکشن تا غیبتاشون زیاد بالا نره خصوصا دانشگاه دولتی بعد اینا انگار اروپاهه ... برای خودش دانشگاه نمیرن ... حس میکنم با واقعیت سازگار نیست