نجوای خودمونی با خدای مهربون...

mer30fery

دستیار مدیر مهندسی مکانیک, متخصص سالید ورک
کاربر ممتاز
1- آرامش غروب

" خوش دارم آزاد از قید و بندها درغروب آفتاب بر بلندای کوهی بنشینم
و فرو رفتن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم
و همه حیات خود را به این زیبایی خدایی بسپارم
و این زیبایی سحرانگیز، با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند،
قلب سوزانم را بگشاید،
آتشفشان درد و غم را آزاد کنم،
اشک را که عصاره حیات من است، آزادانه سرازیرنمایم،
عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم سنگینی می کنند بگشایم .
غم های خسته کننده ای را که حلقومم را می فشرند
و دردهای کشنده ای که قلبم را سوراخ سوراخ می کند،
با قدرت معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد
و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند
و آنگاه حیاتم را بگیرد
و من دیوانه وار همه وجودم را تسلیم زیبایی کنم
و روحم به سوی ابدیتی که نورهای زیبایی می گذرد پرواز کند
و در عالم آرامش و طمأنینه از کهکشانها بگذرم
و برای لقاء پروردگار به معراج روم
و از درد هستی و غم وجود بیاسایم
و ساعتها و ساعتها در همان حال باقی بمانم
و از این سیر ملکوتی لذت ببرم."
 

mer30fery

دستیار مدیر مهندسی مکانیک, متخصص سالید ورک
کاربر ممتاز
پرگشایم

پرگشایم

2-پرگشایم

خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم.
با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم.
آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم،
محو عالم بی نهایت شوم .
از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
 

Similar threads

بالا