ایسنا: ثريا قاسمي بازيگر سينما و تلويزيون ايران و فرزند هنرمند فقيد حميده خيرآبادي با گذشت بيش از يك ماه از درگذشت اين هنرمند و در آستانه چهلمين روز درگذشت،يادداشتي را منتشر كرده است.
اين يادداشت در آخرين شماره ماهنامه «فيلم» با عنوان «پند ميگيريم...» منتشر شده است.

ما قطعههاي هنرمندان هم ميخواهيم ولي قبل از آن، خانههاي هنرمند ميخواهيم. ميخواهيم پيش از آنكه بميرند، قبل از بردن به قطعه هنرمندان كه بسيار آسان است، كه برويم و آنها را آنجا بگذاريم و خداحافظ... خانهاي باشد كه بتوانيم از آنها نگهداري كنيم. خانهاي كه اگر دلشان گرفت، اگر خلقشان تنگ شد، بتوانيم با وسيله راحت و بزرگ در خور سالمند، آنها را به آن خانه ببريم و به جاي اينكه تنها خانم لرستاني به داد آنها برسد، زحمتشان، يا درواقع رحمتشان به كساني برسد كه موظف به اينكار باشند. قانونمند كردن اين كار با اختصاص نميدانم نيمدرصد يا يك درصد از دستمزد بازيگران كار ناممكني نيست. ميتوانيم خانهاي براي آنها داشته باشيم به نام «خانه چاي/گفتوگو/هنرمند». خانهاي كه اگر در كوتاهمدت نياز به استراحت و رسيدگي داشته باشند بتوانيم به آنها برسيم. خانهاي كه پله نداشته باشد. صندلي راحتي داشته باشد. شايد بتوانيم فيلمي براي آنها نشان دهيم، شعري براي آنها بخوانيم، جوكي برايشان تعريف كنيم، يا چندساعت يا حتي يك شب و يك روز آنها را از دلتنگي داخل منزلشان دربياوريم. شخصا از خانم شهره لرستاني كه در طول اين سالها بدون وقفه دست هنرمندان پيشكسوت و پابهسال گذشته را گرفتهاند و به آنها هرچه از دستشان ميآمده كمك كردهاند متشكرم. شهره تنها به فكر آنهاست. آيا بايد همچنان تنها بماند يا نهادي بنيادي، او را ياري خواهد داد؟ نميدانم.»
ثريا قاسمي در ادامه اين يادداشت آورده است:
«چه پندها كه نياموختم...
بازيگر از پاافتاده و ناتوان يعني هيچ.
بيمارستان ميگويد: «با اين بيمه طرف قرارداد نيستيم» بخت برگشته كتابچه تأمين اجتماعي با اندوه، سر پايين مياندازد، چراكه فقط چند عدد قرص و شربت در ميان ورقههايش نوشتهاند كه مبلغ آنها را به صاحبش ميپردازند، نه پول سيسييو و جراحي و اتاق و آزمايشها و غيره و غيره و غيره... آن هم صاحبش بايد هفتخوان را بپيمايد و روزي صبح عليالطلوع كفش آهني و زرهپولادي و كلاهخود نقابدار بپوشد و از ميان ديوهايي به نام اتومبيلهاي آخرين سيستم و آتشفشانهاي سرزمين عجايب يعني گردوغبار و دود شهر تهران به محلي برود كه شايد ده يا بيست درصد مخارج را بدهند كه آيا بدهند يا ندهند.
پند گرفتم كه به اميد بيمه نباش، به اميد جيبات باش...
«حميده خيرآبادي ركورددار بازيگري در سينماي ايران تاكنون در بيش از دويست فيلم سينمايي به ايفاي نقش پرداخته و سه بار نيز نامبرده نامزد دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مكمل از جشنواره فجر شده است»-جرايد
اما جايزهاي دريافت نكرده است. پيدا كنيد نقش مكمل بهتر از ايشان را. پند گرفتيم كه مكملي بهتر باشيم تا اعضاي هيأتهاي داوري از ما بيشتر خوشاش بيايد.
«تسلطش در بازيگري مثالزدني است»- جرايد
ولي هيچ كارگرداني جرأت آن را نداشت كه بتواند از توانمندي فوقالعاده ايشان براي نقش اول استفاده كند. فيلمنامهنويسي حاضر نيست درباره مشكلات سنين بالا داستاني بنويسد كه پنجاه درصد افراد اين مملكت را تشكيل ميدهند، با مشكلات و مصايب خودشان. پيدا كنيد مشكلات بازيگران نقش دوم را.
«خاكسپاري خانم خيرآبادي در شأن ايشان نبود.»-جرايد
اما كسي هرگز سوال نكرد كه ماهي 120000 تومان حقوق پيشكسوتان چهقدر در شأن بلند و توانمندي بيمثال ايشان بود. پيدا كنيد پس از كسر مبلغ آزمايشهاي متعدد و گهگاه خوابيدن در بيمارستان و خريدن قرصهاي گرانقيمت تجويزشده از طرف پزشكان، مابقي 120000 تومان، چه مبلغي ميشود كه بتوان با آن براي بقاي زندگي جنگيد؟
پند ميگيريم كه متواضعان چگونه با سربلندي زندگي ميكنند و همچنان لبخند ميزنند، لبخندي بهيادماندني مانند لبخند خانم حميده خيرآبادي.»
***
اين بازيگر در ادامه با اشاره به سالهاي اخير زندگي حميده خيرآبادي آورده است:«ايشان در طول پنج، شش سالي كه خودشان اعلام كرده بودند ديگر كار نميكنند، پيشنهادهاي بسياري داشتند؛ از جمله فيلم آقاي بهمن فرمانآرا، فيلم آقاي حسن فتحي، سريال آقاي اكبر خواجويي و بسياري پيشنهادهاي ديگر كه ايشان به مناسبت نگراني از ادامه كار، رد كرده بودند. آخرين پيشنهاد براي دو جلسه كار آقاي ابوالحسن داودي را چون حالشان خوب بود، قبول كرده بودند كه اين باعث سرزبان افتادن سريال آقاي داودي شد.
پند ميگيريم كه حتي مرگمان ميتواند تبليغي براي كار باشد.
سپاسگزارم و متشكرم از تمامي كساني كه گل فرستادند يا تسليت تلفني گفتند يا تسليت روزنامهاي نوشتند و از مردم سراسر ايران كه در غم از دستدادن مادرشان با من شريك بودند. در نهايت براي شايعهسازان آرزوي آرامش و عاقبتبخيري ميكنم. فراموش نكنيم كه خانم خيرآبادي تمايل داشتند در قبر خريده شده توسط خودشان در سالهاي پيش، به خاك سپرده شوند. در قطعه 66 بهشتزهرا.»
***
ثريا قاسمي در بخش پاياني اين يادداشت نوشته است:
««لذت لمس احساس مادرانه از سينماي ايران گرفته شد.» پيام تسليت مكتوب هديه تهراني
«من نميتوانم به شما تسليت بگويم يا شما را دلداري بدهم، اين شما هستيد كه بايد به ما دلداري بدهيد.»
-پيام تسليت تلفني ميكاييل شهرستاني.
اين دو پيام صميمي و صادقانه و دلنشين و عاشقانه بارديگر به يادم انداخت كه برادران و خواهران بيشماري دارم كه در سوگ حميده خيرآبادي هستند. روانش شاد باد...».