نامه همسر ناصر حجازي به عقاب سفركرده

coherent

عضو جدید
تبريك به تو كه عيد را خيلي دوست داشتي

در حالي كه اين روزها اكثر خانواده‌هاي ايراني با توجه به فرا رسيدن سال جديد و ايام نوروز، در تكاپوي خانه‌تكاني هستند، خانواده ناصر حجازي با توجه به از دست رفتن اسطوره حال و روز خوبي ندارند. تكرار خاطرات و روزهاي خوش خانواده حجازي در ذهن همسر ناصرخان چيزي جز حسرت تنهايي و فقدان ستاره را در دل نخواهد گذاشت.
بهناز شفيعي به عنوان همسر اسطوره و كسي كه روزها و لحظات زيادي را با ناصر حجازي گذرانده، حالا در غياب ستاره‌ آبي‌ها چند خطي براي او مي‌نويسد و به قول خودش با ناصرخان درددل مي‌كند.
يك قلم از نوع معرفت و مركبي از عصاره صداقت و كاغذي از جنس حقيقت كافي است تا تصويري از ارتفاع عاطفه زيبايي‌اش را روي كاغذ طبيعت بياورم و اشكي از چشمان شرجي‌اش كه به رودي جاري مي‌گشت و مسافري كه سفر را خوب مي‌شناخت، آهنگ رفتن را نواخت تا با ارتفاع بلند عاطفه‌اش پرواز كند. عاطفه‌اي كه ماه‌هاست بر در و ديوار زندگي‌مان به رنگ خيال درآمده. داروي عاطفه‌اي را كه او داشت، هيچ داروخانه‌اي حتي مشابهش را هم نداشت.
آري او بار سفر را بست و رفت... زيباترين فصل برايش بهار بود و براي عيد نوروز از بيستم اسفندماه به تكاپو مي‌افتاد براي سفر برنامه‌ريزي مي‌كرد.
مثل دوران بچگي و جواني‌اش، شور و شوق عيد را داشت... از روي آتش چهارشنبه‌سوري مي‌پريد، با ترقه و فشفشه حرف مي‌زد. از روي بوته‌هاي جگرسوز به پرواز درمي‌آمد و حتي دوستان هم‌سن و سالش را به دوران كودكي دعوت مي‌كرد.
ناصرجان... امسال نه حوصله خانه‌تكاني دارم، نه سفر و نه حتي حوصله زيباترين فصل سال را... چرا كه بي‌تو زندگي‌ برايم قشنگ نيست. اما چون تو عيد را خيلي دوست داشتي بايد بگويم كه... عيدت مبارك.
همسرت بهناز شفيعي
 

mohammad vaghei

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد آن یار سفر کرده بخیر
شادی روحش یه حمد و دو صلوات بخونیم خدا رحمتش کنه
 

جانواریو

عضو جدید
حجازی عشق بودما عاشق بدون عشق چه کنیم . بیادش عکسی از ناصرخان بر سر سفره هفت سین خواهیم گذاشت
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تبريك به تو كه عيد را خيلي دوست داشتي

در حالي كه اين روزها اكثر خانواده‌هاي ايراني با توجه به فرا رسيدن سال جديد و ايام نوروز، در تكاپوي خانه‌تكاني هستند، خانواده ناصر حجازي با توجه به از دست رفتن اسطوره حال و روز خوبي ندارند. تكرار خاطرات و روزهاي خوش خانواده حجازي در ذهن همسر ناصرخان چيزي جز حسرت تنهايي و فقدان ستاره را در دل نخواهد گذاشت.
بهناز شفيعي به عنوان همسر اسطوره و كسي كه روزها و لحظات زيادي را با ناصر حجازي گذرانده، حالا در غياب ستاره‌ آبي‌ها چند خطي براي او مي‌نويسد و به قول خودش با ناصرخان درددل مي‌كند.
يك قلم از نوع معرفت و مركبي از عصاره صداقت و كاغذي از جنس حقيقت كافي است تا تصويري از ارتفاع عاطفه زيبايي‌اش را روي كاغذ طبيعت بياورم و اشكي از چشمان شرجي‌اش كه به رودي جاري مي‌گشت و مسافري كه سفر را خوب مي‌شناخت، آهنگ رفتن را نواخت تا با ارتفاع بلند عاطفه‌اش پرواز كند. عاطفه‌اي كه ماه‌هاست بر در و ديوار زندگي‌مان به رنگ خيال درآمده. داروي عاطفه‌اي را كه او داشت، هيچ داروخانه‌اي حتي مشابهش را هم نداشت.
آري او بار سفر را بست و رفت... زيباترين فصل برايش بهار بود و براي عيد نوروز از بيستم اسفندماه به تكاپو مي‌افتاد براي سفر برنامه‌ريزي مي‌كرد.
مثل دوران بچگي و جواني‌اش، شور و شوق عيد را داشت... از روي آتش چهارشنبه‌سوري مي‌پريد، با ترقه و فشفشه حرف مي‌زد. از روي بوته‌هاي جگرسوز به پرواز درمي‌آمد و حتي دوستان هم‌سن و سالش را به دوران كودكي دعوت مي‌كرد.
ناصرجان... امسال نه حوصله خانه‌تكاني دارم، نه سفر و نه حتي حوصله زيباترين فصل سال را... چرا كه بي‌تو زندگي‌ برايم قشنگ نيست. اما چون تو عيد را خيلي دوست داشتي بايد بگويم كه... عيدت مبارك.
همسرت بهناز شفيعي
چقدر عالی میشه که تو زادگاهش شهر سلماس بیادش یه اتیشی روشن کنند.
 

Similar threads

بالا