نامه عاشقانه من

"gole naz"

عضو جدید
با بند بند وجودم به آسمانی دخیل می بندم که یک آسمان معمولی نیست...

سجده گاه هفت آسمان دیگر است!

در این آسمان فرشتگان چون کبوتران هستند و سفیران خیر و نیکی...

فرمانروایش غریب است و به خوبی معنای غربت غریبان را درک می کند...

ظامن خوشبختی همه... حتی آن آهوی گریزپا می شود...

برایش گنهکار و بی گناه... پاک و بی آلایش... بد و مطرود معنا ندارد...

همه را در بهشت برین اش جای می دهد...

او منجی است...

با آب زلال و شفا بخش سقاخانه ای پاک تر از باران, میزبان و تکیه گاهی مطمئن به شمار می آید...

و هیچ کس را تهی دست برنمی گرداند...

براستی که اینچنین است... آسمان هشتم بی نظیر است و توفیق اقامت می خواهد...

امیددارم به حق این ایام کرامت, همگان مشرف به پابوسی فرمانروای بی همتای مذکور شویم...

و حاجت روا...

آمین با رب العالمین

میلاد با سعادت امام رضا بر دوستان هنرمندم مبارک



عید تو هم مبارک باشه خانم با احساس


میبوسمت
:heart:
 
آخرین ویرایش:

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط برای یک بار !


مرا در افسون مبهم یک دروغ



شناور کن !



سر به گوش من بگذار ..!



و آرام بگو :دوستت دارم….!




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هستی ام...........

قشنگ ترین شعرم را برای شب شعر چشمان تو گفتم ،
پس تو نیز قشنگ ترین لبخندت را برای لحظه دیدار نگه دار . . .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاهزاده من!

قلبم را به تو بخشیدم و در آرزوی تو عمری زیستم...

از همه دلخوشیهای دنیا گذشتم تا به مامن آغوش تو رسیدم...

عشق من!


من مظهر نازم... اما در مقابل چشمان تو نیازمند ترینم!

تو در در لحظه لحظه زندگی من حضور داری...

تو عاشقانه ترین اعجازی!

هر شب در وصف تو چند خطی می نویسم...

به این امید که نسیم فرخ بخش عشق
، با طلوع خورشید همه را به گوش تو برساند...

من تو را ازخدایم هدیه دارم...

تو با تمام وجودت مرا حمایت می کنی...

و من دیگر از هیچ دسیسه ای واهمه ندارم...

گرچه
می گویند:

" غریب است زن در ابراز احساساتش پیشقدم شود..."

اما تو خودت خوب می دانی
، تا بی نهایت می خواهمت...

پس دیگر چه نیازی ست که راز دل را پنهان کنم؟

آرام جانم !

سرم را ببخش به شانه هایت تا از عطرنفسهایت عمری دوباره بگیرم...

بر فراخ آسمان خوشبختی ام سر بسایم و شکر گذار سرنوشتم باشم...

من با تو همیشه در منتهای آرزویم هستم...

و بی تو تنها ترین
، تنها...




 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!

بگذار امشب در حصار دستان تو
، مهتاب را به سپیده صبح پیوند زنم

معاشقه صادقانه ات را نمی خواهم...

نوازش های بی کرانت را نمی خواهم...

عطر حضورت به تنهایی

اتمام حجتی است
بر التیام زخم کهنه قلبم!

مرا در آغوش بکش...

تاب بی تو ماندن را ندارم.....

مرا در آغوش بکش

تاب بی تو ماندن را ندارم.....











 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


ﺻـﺪﺍﯼ ﻣـﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﻠﺮﺯﺍﻧﺪ
ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ . . .
ﺩﺳـﺘﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻗﻮﯼ ﺍﺕ
ﻣـﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﯾﮏ ﻭﺍﮊﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
ﻭ ﺁﻥ ﻫﻢ ” ﺍﻣـﻨﯿﺖ ” ﺍﺳﺖ . . .
ﺁﻏـﻮﺷﺖ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺩﺭﯾـﺎﯾﯽ ﭘـﺮ ﺗﻼﻃﻢ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻣـﻦ
ﭼـﻘﺪﺭ ﻏـﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾـﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . . !
ﺗـ ـﻮ ﻓـﻘﻂ ﻣـﺮﺩ ﻣﻦ ﺑـﻤﺎﻥ
ﻭ ﻣـﻦ
ﻫـﻢ ﻗـﻮﻝ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﺑـﺪ
ﺑـﺎﻧﻮﯼ ﺗـﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﺖ ﺑﺎﺷﻢ . .
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم کمی مهر می خواهد

اندکی باران

و تو نگارم
!

مرا در میان زمین و آسمان
، درآغوشت برقصانی

و با عطر بوسه هایت
، زیباترین چتر را بگسترانی

دیگر هیچ...









 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پس از دیدار تو
همواره شادمان بوده ام
ولی دائم در نگرانی
نگران این که شاید از من ناامید شوی
نگران اینکه شاید دوستیمان به پایان رسد
نگران اینکه شاید از بودن با من شاد نباشی
نگران اینکه شاید برای تو اتفاقی بیوفتد
عاشق تو شده ام
و شاید نگرانی فراوان من
به خاطر عشق من به توست ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهاترینم



تو را چون ناز ترین اتفاق غزل تا واپسین لحظه ی بودنم دوست دارم

و می ستایم که ستودنی ترین سمت خواهشی

و شایسته ترین دلیل دوست داشتن .

می شناسمت که سالهاست با دلم قرینی

و می نوازمت که مدتهاست با روح من همسفری .






 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم بستری از امنیت مرا فرامی خواند...

تن ظریفم را به آغوش تو می سپارم...

روح لطیفم را به آرامش...

دستانم را در دستانت قفل می کنم

تا سمفونی صدایت گوشم را بنوازد و به دیدار فرشته خواب روم...

براستی که هیچ کجا آرام تر از آغوش تو نیستم!

آغوش تو، هستی بارانی ام را به بوسه ای می بخشد...

و گهواره ای از جنس نوازش... سکوتی پر از خواهش مهیا می سازد...

مگر نه این است که می گویند:

" باید فارغ از آلام درون باشی، تا آسوده بخوابی"

من تنها در کنار عطر نفسهایت، از بوی گریه هایم که هر کاغذی را آتش می زند، تهی می شوم...

نگارم!


امشب و همه شب، مرا در میان خویش پنهان کن

تا عروسک ﮔـِلی عاشق پیشه ات، در حضور آسمانی تو...

ستاره ی دنباله دار عشق را ببیند
و با رویای شیرین، به گپی دوستانه بنشیند!





 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
+ لطفا به ترتیــبب بزاریــن..!




همیشــه همینطـوره

وقتــی می خــوای حـرف دلتـو به کســـی بگـی

یـه حــس، یـه بغــض، یـه تــرس، یـه . . . نمــی دونـم چـی اسمشــو بزارم

یـه پُـتک که تو سـرت پاییــن میـاد و لهــت مـی کنــه

نمـیزاره مثـل آدم حـرف بزنــی و هـی به خـودت فشــار میاری کـه

آره بـه خــدا. مـی خوام حــرف بزنمــا. نه اینکــه نخـوام. نمــی تونــــــم

ولی کیـه که بــاور کنــه چــی میگــی

و آروم آروم منـزوی مــیشی و تـازه اونجـاس کـه

میشــی یه بدبخــت مثــل مـــــــن ...
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
❤ در آغوشَــم کــ‌ه مـــــے‌گـیــری
آنـــقــــ‌‌در آرام مــــے‌شــــوم
که فـَـرامــوش مـــے‌کــــنـم
بـایـد نَفـَـــس بــکـشـــم... ❤




 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ادم وقتی یه حس تکرار نشدنیرو با یکی تجربه میکنه
دیگه اون حس رو با کسی دیگه ای نمیتونه تجربه کنهبعضی حس ها خاص و ناب هستند
مثل......بعضی ادما...

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت


عاشقانه هایم را سرودمو تو هرگز نخواندی و نخواهی خواند...اینجا شب من کوتا ست
باور کرده امبی تو اسمان ابریست
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عطر حضور




برای آمدن پاییز لحظه شماری میکنم
شاید عطر و بوی روزهای پاییزی
بارانش..
عاشقانه هایش...
تو را دلتنگ کند...
چه میدانم
دلتنگ من
دلتنگ حرف هایم
دلتنگ باهم بودنمان...
دلتنگ...
پیاده رویی که انتظار ما را می کشد
بارانی که برای ما ببارد
و هوای بینمان را دونفره تر کند...
دلتنگ آغوش گرم
و بوسه هایی که زیرباران شکوفه می شود...
پاییز در راه است...


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت





در انتظار توام
تلخ است انتظار
اما با لحظات انتظار کنار می آیم
سخت است ولی شیرینی خاص خودش را دارد
فقط تو بیا
بیا که شاید با آمدنت باران بگیرد
بیا تا هوا هم عاشقانه شود
بیا که با آمدنت باران هم طعم لبهای تو بگیرد...!
با یک ردیف مهربانی و عشق
من
تو
و هوای عاشقانه بارانی...
کاش باران ببارد ...

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت




این روزها
باخود می اندیشم
چطور فراموشت کنم؟
چند خطی دل نوشته
عکسهایت
و سکوت ....
سردرگمم
درست مثل کودکی که دست های مادرش را در شلوغی خیابان رها کرده...
خسته ام بانو...
فرصتی به من بده
تنهاییم را لمس کن
بگذار تا به یمن حضورت
از وجودت آرامش بگیرم....

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت





روزهای پایانی شهریور
درست همانجا که تو آغاز شدی
آغاز فصل مهر و باران
آغاز فصل عاشقی ست...
فصل بارانهای دلتنگی
فکر کن
من باشم
تو باشی
یک آغوش
و
بوسه ای از شیرینی کنج لبانت...
به همین سادگی!!!

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت

آغوش گرم





حوای خوبم
دلتنگی بهانه می آورد
کاش میشد دلتنگی مرا می دیدی
تا بدانی دلتنگی من معنی ندارد...
درد دارد...
کاش میفهمیدی...
چه دردی دارد وقتی دلتنگی در واژه ها هم نمی گنجد...
که دلتنگی دمار آدم را در می آورد...



 

"gole naz"

عضو جدید
[h=2][/h]
گفتي ستاره ماندنيست، ديدي ستاره هم شكست!؟
عهدي ميان ما نبود ،عهدِ نبسته هم گسست!!
اين خوابِ سبز از ابتدا ، يك اشتباه ساده بود
يك اشتباه ساده كه ، آخر مرا در هم شكست
گفتي :« تو را تقصير نيست ، نتوانمت در دل نشاند»
اين آخرين حرف تو بود ، حرفي كه بنيانم گسست
آري! بلور عاطفه ، با سنگِ بي مهري شكست
اين دل شكسته بود ، باز ، يكبار ديگر هم شكست
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم

دستان مهربانی می خواهد

که با سیلی محکمی صورتم را بنوازد

و بشکند ... بغض سالیانم را

در اغوشم بگیرد

و برای همیشه...

و تا همیشه...

ارامم کند.



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــَــטּ هَــــر روز وَ هَـــر لَـــحـظِـہ نگرانت مے شَـوَم
کِہ چـِہ مےکُنے؟
کجایی؟دَر چـِہ حــالـے؟
پـَنجَـره اُتـاقَـم را بــاز مــےکُـنَـم وَ فریاد مـے زَنَــم
تـَـنــهــآیــیـَت بَــرآے من
غُـصِّـہ هـايَـت بَــرآے من
هَـمـِـہ بُــغــض هـا وَ اشکـهـايَــت بَــرآے من
تو فَـقَـط بخند
آنَــقَــدر بلند تـا مَــטּ هَــم بـ ِـشـنَـــوَم
صدای خَـــنـده هـايَـت را
صِـــداے هَـــمـيـشِـہ خوب بــودَنَــت رآ....
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم عطر حضورت به مشامم رسید!

قاصدکهای بی قرار هم آغوشی به دیدارم آمدند...

و من به سرزمین آغوشت کوچ کرده ام!

می دانی، محبت حس غریبی است که معاشقه تورا به من مژده می دهد.

حال که
پیچک عشق در وجودم محصور شده...

می خواهم باتو یکی شوم

و از لابه لای احساسم
، کتیبه مهر را بخوانم.

دوستت دارم!


تو با سمفونی صدایت گوشم را می توازی...

با یک نگاه
، شمع هستی ام را آنش می زنی و مرا محسور می کنی.

من در کنار تو به آرامش می رسم و در زندگی تو به امنیت ...

نگارم!

مرا بنگر.چه آسوده نفس می کشم...

در بهشت هستم!بهشت من اینجاست...

جایی که تو مرا در میان خود گرفته ای

و با شمیم نفسهایت
ظامن خوشبختی ام می شوی...







 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
....

....

دلــــم بالــکنی می خواهـــد رو به شهـــر...


و کمی بـاد خنکــــ و تاریکـــــی ...​



یکــــ فنجان بــزرگــــ قهوه ...​



یکـــ جرعه تـ♥ـو ...​



یکــــ جرعه من ...​



و سـکوتـــی که در آن​

دو نگـــاه گـــره خـــورده باشـــد ...


بی کلام...​



میـــــدانی...!؟​



دلــــم یک "من" می خواهــد بـــرای تــو...​



و یک "تــو" تـــا ابــــد بــرای من ...​



و باز هم 3نقطه های بی پایانِ من...​
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه برید.


در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون را نبوسید.

در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نَگید.

و خلاصه …

در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
 

Similar threads

بالا