نامه عاشقانه من

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=_MRT_Khodkar]به من تکیه کن ![/FONT]



[FONT=_MRT_Khodkar]من تمام هستی ام را [/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]دامنی میکنم تا تو سرت را بر آن بنهی ![/FONT]



[FONT=_MRT_Khodkar]تمام روحم را[/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]آغوش می سازم تا تو در آن از هراس بیاسایی ![/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم[/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]دستی میکنم تا چهره و گیسویت را نوازش کند ![/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]تمام بودن خود را[/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]زانویی میکنم تا بر آن به خواب روی ![/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]خود را ، تمام خود را [/FONT]



[FONT=_MRT_Khodkar]به تو می سپارم تا هر چه بخواهی از آن بیاشامی ![/FONT]


[FONT=_MRT_Khodkar]از آن برگیری ، هر چه بخواهی از آن بسازی ، هر گونه[/FONT]



[FONT=_MRT_Khodkar]بخواهی ، باشم ![/FONT]

[FONT=_MRT_Khodkar]از این لحظه مرا داشته باش !
دکترشریعتی

[/FONT]
[FONT=_MRT_Khodkar]
[/FONT]

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
متشکرم... به خاطرالطاف بی پایانت...


عزیزترینم...


آرام جانم... تکیه گاهم...


نگارم...


بر دستان پرمهرت بوسه می زنم ... و تا آخرین نفس تورا می ستایم


تو همه زندگی منی...



دوستت دارم





 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم


امروز بهترین روز دنیاست...


خورشید با دستان نوازشگرش موهایم را می توازد...


نسیم صورتم را می بوسد...


برگان جوان و ناب تابستانی برای احساسی که مطلق به توست هلهله و پایکوبی سر

می دهند....


و خاطرات دوست داشتنی ات را برای قلب عاشق پیشه و صبورم تداعی می کتتد...


در این ثانیه های طلایی! کائنات تو را در بند بند وجود من به تصویر می کشند ....


و هستی پر مهرت را تکیه گاه من می خوانند...


آری تکیه گاه من...مرد زندگی من... همه هستی من....آرام جان من... همه باور من...


دیگر همه دنیا از رار میان من و تو آگاهند...


گلها... درخنان... دریا ... ساحل... خورشید... ماه... ستاره... آفتاب... حنی مهتاب!


همه و همه می دانند... این دلواپسی های گاه و بی گاه من از کجا نشات می گیرد...


چرا بعضی مواقع شادم... و چرا بعضی اوقات دلتنگ و غمگین...


همه عالم گواهند این بغض گره خورده بر گلو ... یا این لبخندی که بی اراده بر لبانم می نشیند...


به خاطر کیست...به خاطر چیست...


همنفسم به خاطر توست... همه چیز من به خاطر توست... حتی این هوایی که در آت تفس


می کشم به خاطر توست...


تو اگر یک روز نباشی من هم نیستم...


تو تنها بهانه ای... تنها دلیل بودن... تو منتهای آرزوی منی...


تو برای این پرنده دلشکسته پر پروازی...


تو برای نت های مبهم زندگی من اوج آوازی...


عاشقانه دوستت دارم و بی تو بودن را هرگر نمی خواهم...





 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم


خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیمی....


هر چه هستی گذرا نیست هوایت...


فقط آهسته بگو با من می مانی:gol:




 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاهزاده من, یاری ام کن

می خواهم ترفندی را اتخاذ کنم

تا ابد ستاره نگاهم ...

در آغوش آسمان مخملی چشمان تو بدرخشد
...

می خواهم از تبلور نور محبتی که بر جسم بی جانم ساطع می شود ...

آرام گیرم
...




 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا برای از تو نوشتن مرا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا حرف تازه نیست
من از تو مینویسم و این ماجرا مرا کم است






 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم

آری برای تو!

که تنها تکیه گاه ,مونس,همدم و نگار نازنینی!

برای تو که من را به آرزوهایت ترجیح می دهی و با دنیا معاوضه نمی کنی...

برای تو که هنوز هم در انتظار عطر خوش دیدارت هستم...

در انتظار مردی پاک, مهربان, با احساس که لایق یک عشق پاک و صادقانه است
...

دوستت دارم و برای خوشبختی ات سنگ تمام می گذارم:gol:






 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگار با من از همه کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری
ایینه ای به پاکی سر چشمه ی یقین
با اینکه روبروی منی و مکدری
تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

فروغ فرخزاد


 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سفارش دوست عزیزم"مرجان"

به سفارش دوست عزیزم"مرجان"

از تو دلگیرم!

مرا در آغوش بکش...

می خواهم از خودت به تو گله کنم!

می خواهم با حلقه ای از اشک در چشمان زیبای تو خیره شوم و بگویم...

زندگی من...

مگر نگفتی تنها خیانت است که موجب جدایی می شود...

من که به تو خیانت نکرده ام...

من که به خاطر تو چشمانم را روی همه مردهای عالم بسته ام...

من که سعی کردم در عشق برایت سنگ تمام بگذارم ...

پس چرا
تو من را با آرزوهایت معاوظه کردی؟ چرا...




 
آخرین ویرایش:

"gole naz"

عضو جدید
از تو دلگیرم!

من را در آغوش بکش...

می خواهم از خودت به تو گله کنم!

می خواهم با حلقه ای از اشک در چشمان زیبای تو خیره شوم و بگویم...

زیبای من...

مگر نگفتی تنها خیانت است که باعث جدایی می شود...

من که به تو خیانت نکرده ام...

من که به خاطر تو چشمانم را روی همه مردهای عالم بسته ام...

من که سعی کردم در عشق برایت سنگ تمام بگذارم ...

پس چرا
تو من را با آرزوهایت معاوظه کردی؟ چرا...





الهی قربون احساس لطیفت بشم

اما دختر خوب کاش می شد برم به خودش گله کنم! اما...
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الهی قربون احساس لطیفت بشم

اما دختر خوب کاش می شد برم به خودش گله کنم! اما...

آرام باش خانمم...

میلاد با سعادت امام رضاست...

مطمئنم بهترینها در تقدیرت رقم خورده

در این ایام کرامت و فرخنده

خدا نزدیک است... شاید اعجازی در راه باشد...


صبور باش



 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
او......
حضور آرامت مدتهاست در کنارم نیست ... ولی یاد تو مهمان همیشگی قلبم است ...

دوباره تنها شده ام ، دوباره دلم هوای تو را کرده .

خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم .

به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم .

دوباره می خواهم به سوی خاطراتم بیایم .

تو را کجا می توان دید؟

در آواز شب آویز های عاشق ؟

در چشمان یک عاشق مضطرب ؟

در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته ؟

دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند ، برای تو نامه بنویسم . .

و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی

ای کاش می توانستم خودم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت آواز بخوانم .

کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم .

می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیاید .

می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود .

می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو هدیه نشود .

دوباره شب ، دوباره طپش این دل بی قرارم .

دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد .

دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم .

دوباره شب ، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود .

دوباره شب ، دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته .

دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت ، دوباره من و یک دنیا خاطره ...
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز بارانی!

روز بارانی!

نگارم!

امروز هوا ابري و مه آلوده...آسمان دلش گرفته...

سرش را روي شانه هاي نحیف ابرگذاشته و نم نم اشک می ریزه...

اي کاش! می توانستم با دستان ظریفم اشک هاي آسمان را بزدایم و اورا به صبر دعوت کنم...

زیرا آسمان در نبود تو, همیشه از من حمایت کرده...

حس زیباي عاشق ماندن را در من پرورانده...

با باران هاي گاه و بی گاهش غم فراق را تسکین داده و مرا به بازگشت تو امیدوار...

حال که آسمان در غم یارش می گیرد...

من نباید تنهایش بگذارم...باید او را در آغوش بکشم...

مرحمی بر زخم کهنه قلبش باشم...

و به اندیشه هاي ابریشمی اش, رنگین کمانی از آرامش ... از جنس نوازش بپاشم...

اما افسوس که نمی توانم...

ای کاش! پروردگار بی همتایم, گوشه چشمی کند...

تا خورشید بار دیگر به دیدار معشوق اش, آسمان پاک و بی آلایش مصر شود...:gol:

و آسمان...
این دلداده دیرین, آرام ...




.

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تگارم

روي نیمکت نشسته ام...به قطرات با سخاوت باران,که با بوسه هاي عاشقانه خود, زمین را شرمگین

می کند,خیره می شوم...

بی اختیار لبخندي بر لب می نشانم و چشمانم را به استخر می سپارم...

مستانه به مروارید هاي باران که با شیطنت خودرا در آغوش آب می اندازند و تعادل فواره ها را بهم

می زنند

و آرامش را از استخر سلب می نمایند,نظري می افکنم...

تورا در کنار خود در حالی دست در دست هم, زیر باران نشسته ایم به تصویر می کشم...

به بهانه هراس از بیماري ، به مامن آغوشت پناه می آورم...

تو شورمندانه,
مرا در حصار دستانت جاي می دهی...

و در گوشم نجوا می کنی "دوستت دارم"...

من سرمست عطر این احساس, صادقانه غزل سرایی چشمانت را می خوانم...

و محجوبانه زمزمه می کنم "من هم دوستت دارم"

با این کلام, آسمان به وجد می آید... کل میزند... و ما را به جشن هم آغوشی اش با زمین وعده

می گیرد...

شرمگین می شوم...سکوت می کنم... لبخند می زنم...

اما بوسه های مکرر باران مصرانه ما را فرامی خواند...

و من به تو تکیه می زنم... از تو کسب تکلیف می کنم...

قطره هایی از جنس امینت ... از جنس نوازش مارا می پوشاند...

و فرصت هرگونه تفکری را از ما می گیرد...

پس ما همراه هم,با شعفی توصیف ناپذیر, پا در بزم شور و محبت می گذاریم...

من به محض ورود به این محفل رویایی...

سخاوتمندانه نسیم را به موهایم می سپارم .... هستی ام را به تو ...

ابرهای سیاه و مخملی آلاچیقی از نور می شوند...

هلهله سر می دهند...آتش بازی به راه می اندازد...

و من با تمام زنانه گی ام در کام وصال می لغزم...







 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!
مي خواهم تصويري باشم که زمانيکه چشم بر هم مي نهي،مي بيني
مي خواهم نوازشي باشم که هر شب بدان نياز داري
مي خواهم، خيال تو باشم
و حقيقت تو باشم
و همه چيز بين ما بماند
از تو مي خواهم،نيازمندم باشي
همچو هوايي که تنفس مي کني
مي خواهم، مرا احساس کني
در هر چيزي
مي خواهم ، مرا ببيني
در تمام روياهايت
آنگونه که تو را مي چشم
احساس ات مي کنم ، تنفس ات مي کنم
نيازت دارم،
از تو مي خواهم، نيازمندم باشي
آنگونه که من به تو نياز دارم
مي خواهم چشماني باشم که با تعمق به وجود تو مي نگرد
مي خواهم، آنگونه که مي خواهي دوستم بداري
مي خواهم ژرف ترين بوسه تو باشم
و پاسخي به تمام آرزوهايت
و تمام نيازهايت
چرا که تو را بيش از آنچه مي داني دوست دارم
و نيازمند آن ام که هرگز مگذاري بروم
و نيازمند آن ام که در ژرفاي درون قلبت جاي گيرم


تنها مي خواهم در کنار تو باشم



 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!

در هر کوی و برزن, ترنم دلنواز باران, نبض حیات را می نوازد...

باران شورانگیز, بر سر و روی کوچه ها بوسه میزند...

و شیمیم نفسهای عشاق, با نوای دلاویز آسمان, در هم می آمیزد...

محفلی رویایی ترتیب می دهد...و هم آغوشیمان را جشن می گیرد...

تو مرا در حصار دستانت می فشاری...

و با بوسه هایت...با نوازشهایت روح خود را در کالبد بی فروغم می دمی

و به من جانی تازه می بخشی...

باران شادمانه این لحظات ناب را در دفتر خاطرات زمان تبت می کند

تا فاخر روزگار جدایی مان شود...

و رنگین کمان روشن سرنوشت را رقم بزند
زندگی من ...




 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
حس تازه

حس تازه

رد شو از خاطره ی من واسه ما دوری نیازه
شاید این فاصله در ما حس تازه ای بسازه
واسه نزدیک تو بودن رفتن آخرین قراره
شاید این دوری یه جایی ما رو یاد هم بیاره
اگه مقصدی نداری به خودت دوباره برگرد
خیلی از فاصله ها رو با سفر نمی شه پر کرد
به شبای غربت من پای تنهایی رو وا کن
تو خودِ منی عزیزم منو از خودم جدا کن
بذار از نبودن ما قلب این خونه بریزه
این برای هر دوی ما آخرین راه گریزه
سرنوشت رفتن ما از شروع جاده پیداست
کم نکن فاصلمونو این تمام هستی ماست
:cry:
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
...

...

همین جا آخر جادست همین جا که شروع کردی
تو بی من تا کجا میری؟ عجب دنیای نامردی!
داری میری شاید جاده یه راه تازه ای باشه
یه دنیا رو بغل کردی جهان رو به تو پیداشه
چه قد این لهجه ی رفتن به پاهای تو میشینه
قدم های تو فهمونده جلوی پاشو میبینه!
یه تصویر از نبودن ها نشسته رو درودیوار
منم که خم شدم از ترس نشستم زیر این آوار
نشستم بی تو با سایم چه قد این لحظه بیرحمه
پر از حرفم ولی هیچ کس سکوتم رو نمی فهمه
شاید بارونی شد جاده یه وقت سردت نشه بی من
تو چترت توی این خونست دلیل خوب برگشتن
:cry::cry::cry::cry:

امیرعباس خلیلی
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
....

....

دنیای من دارد
ازتنهایی میترکد
اینبار شاید مانندانار از شیرینی
تنهایی همیشه تلخ نیست
لا اقل بگویمدنیای تنهایی های من
اینبار
شیرینبود
بدون فرهاد.........!!!!!!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم...

آن هنگام که براي نخستین بار ترنم مردانه ات را شنیدم...

احساس پاك و عاشقانه ات را ستودم...

در آرزوي تملک تو, رویاهایم را به کابوس تنهایی پیوند زدم...

و اندیشه هاي ابریشمی ام را جانی تازه بخشیدم...

پس با خود عهد بستم که جز به چشمان تو, به چشمان دیگري ننگرم...

جز دستان تو, دستان دیگري را لمس نکنم...

جز آغوش تو, مامن دیگري را بر نگزینم...

قصر زیباي عشقمان
را, با عطر نفسهاي تو سامان دهم...

و تا آخرین روز هستی, پایبند به عهد خود بمانم....






Click here to view the original image of 700x465px.

 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای بهترین عشق دنیا:
عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم

میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت

تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت ، بیخیال همه چیز، باز کن برایم آغوشت.

عشق من ، تو را در میان خویش گرفته ام ، من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام ،

من که در تمام سختی ها در کنارت بوده ام ،

تو چقدر خوبی که تا اینجا هم از دلت راضی بوده ام… .

شب میشود و دلتنگی هایم بیشتر ، چرا نمی رسد فردا ، چند قطره اشک هم بیشتر….

فردا برسد و باز تو بیایی ، من تو را ببینم و تو با عشق کنارم بمانی …

عشق زیبای تو ، من عاشقم ، تمام احساستم به حساب قلب تو

خوب هوای قلبم را داری ، همین را میخواستم از خدا ،

تو چه احساس زیبایی داری ، همین است که همیشه شادم ،

همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم….

عشق تو اینجاست در قلبم ، قلبی که درگیر است با یادت ،

خودت هم میدانی خیلی وقت است که میخواهمت

عشق من ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگذار سکوت باشد بینمان تا بشنوم صدای نفسهایت،

تا برسم به جایی که در بر بگیرم تمام احساسات زیبایت را…

احساسی از تو ، که با آن به اینجا رسیده ام ،

که من هم مثل تو با احساس شدم و در ساحل دلت امواج مهربانت را در میان گرفته ام

با تو همیشه در اوج عشق به سر میبرم ، با تو هر جا که بخواهی میروم ،

با تو عاشقم و همیشه به قلبت عشق میدهم …

عشق میدهم تا عاشقانه بمانیم ،

تا هر جا رفتیم در آغوش هم ، این شعر را برای هم عاشقانه بخوانیم……
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي درخور اوج ! آواز تو در كوه سحر، و گياهي به نماز.
غم ها را گل كردم‌، پل زدم از خود تا صخره دوست‌.
من هستم‌، و سفالينه تاريكي ، و تراويدن راز ازلي‌.
سر بر سنگ ، و هوايي كه خنك‌، و چناري كه به فكر،
و رواني كه پر از ريزش دوست‌.
خوابم چه سبك‌، ابر نيايش چه بلند، و چه زيبا بوته زيست‌،
و چه تنها من !
تنها من ، و سر انگشتم در چشمه ياد ، و كبوترها لب آب‌.
هم خنده موج‌، هم تن زنبوري بر سبزه مرگ ، و شكوهي
در پنجه ي باد.
من از تو پرم ، اي روزنه باغ هم آهنگي كاج و من و
ترس !
هنگام من است ، اي در به فراز، آي جاده به نيلوفر
خاموش پيام‌!

"
سهراب"
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با بند بند وجودم به آسمانی دخیل می بندم که یک آسمان معمولی نیست...

سجده گاه هفت آسمان دیگر است!

در این آسمان فرشتگان چون کبوتران هستند و سفیران خیر و نیکی...

فرمانروایش غریب است و به خوبی معنای غربت غریبان را درک می کند...

ظامن خوشبختی همه... حتی آن آهوی گریزپا می شود...

برایش گنهکار و بی گناه... پاک و بی آلایش... بد و مطرود معنا ندارد...

همه را در بهشت برین اش جای می دهد...

او منجی است...

با آب زلال و شفا بخش سقاخانه ای پاک تر از باران, میزبان و تکیه گاهی مطمئن به شمار می آید...

و هیچ کس را تهی دست برنمی گرداند...

براستی که اینچنین است... آسمان هشتم بی نظیر است و توفیق اقامت می خواهد...

امیددارم به حق این ایام کرامت, همگان مشرف به پابوسی فرمانروای بی همتای مذکور شویم..

و حاجت روا...

آمین با رب العالمین

میلاد با سعادت امام رضا بر دوستان هنرمندم مبارک







 
آخرین ویرایش:

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رنگ به رنگ این دنیا را برایم تداعی می کند

حتی تصور آمدنت

ناگفته هایم نوشتنی نیست

مابقی هم گفتن ندارد وقتی که بیایی...


 

Similar threads

بالا