نامه ریاضیدان به معشوق

maral22

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیز جفاکار به بطلیموس سوگند:
که نیروی عشقت کسر عمرم را معکوس نموده و به خرمن هستی ام اتش زده است انگار عمر من تابع وفای توست.
قامت رعنایم از هجرتت منحنی شده و تیر عشقت همچو برداری که موازی ارزوهایم تغیر مکان داده باشد شلجمی قلبم را ناقص ساخته است.
شبهای فراق که با حرکتی تناوبی مانند مکعب فکر این رو و ان رو می شود چنان نحیفم ساخته که هرگاه به مزدوج خویش در اینه می نگرم خیال می کنم از زیر رادیکال برونش اورده اند. در دایره عشقت مرکزی نمی پایم که ان فارغ از خیال تو معادله 8 مجهولی زندگی ام را حل کنم!روش فیثاغورث را به خواب دیدم که از وجود سرگشته ام مشتق می گرفت خدا خدا می کردم که ریشه ای نیابد تا همیشه سیری صعودی به سوی تو پیدا کنم.
ناگهان خیال کردم که تابع نیستم و چون این سخن با وی در میان نهادم فرجه لبهایش به مسطحه 90 درجه از هم به خنده ای جنون امیز گشوده گشت وگفت:ای حیران واری!سینوس
عشق مگر ندانی که پرانتز وجودت بستگی مستقیم به تغییرات دل معشوق دارد؟
از بی خبری خویش معذرت خواسته از محضرش بخشایش طلبیدم.
هر شب چون بر سطح مستوی بستر پلکهایم به هم مماس می شوند و حدی بینهایت می یابم !تو را می بینم با زیبایی ونوس به قوه nبه سوی میل داری و زمانی شکل بعلاوه پیدا می کنم و دستهایم را برای به اغوش کشیدنت از هم می گشایم در می یابم که منحنی های ارزوی من و وصال تو نقطه ی برخوردی ندارند!
ولی شاید براساس هندسه اقلیدسی مانند دو خط موازی باشند که در بینهایت بهم می رسند ان گاه که بر محور تانژانت ناامیدی سرگردانم حامل عشقت برایم مبدا امید است و زمانی که از کسینوس های بی وفاییت فاکتور می گیرم از گوشه کروشه رخسارت با نیم چشمی دلفریب به وفای مجهول و ممتنع نویدم می دهی.
اه دلدار بی وفا!
زمانی که اپسیلن های وعده های تو را در بی نهایت های امیدهای خود ضرب می کنم و از بی وفایی ها و جفاهای نامحدودت انتگرال می گیرم باز هم خوشحال هستم چون حدی دارد وجهت باقی مانده هنوز مثبت است.
زمانی که در می یابم صورت کسر وصالت صفر شده و امید من با این همه جذری که بالایش گذاشته ام باز هم برابر هیچ خواهد شد قطره های اشک با تصاعدی هندسی بر انحنای گونه ام نزول می کند و عقربه امپرسنج قلبم برای گذشتن از درجه صد به نوسان در می اید ارزو می کنم که خدا کند جدول جفایت غلط باشد!!!!!!​
 
بالا