خوب نیگا کن من این مثالی که میزنم مطمئنم میدونی که واقعا هم انجوری پیش اومده...تو حساب کن یه دختر مانتوی که خانواده و خاندانش هم مانتوین و حتی اصلا به چادر اعتقاد ندارن.حالا این دختره با پسری که خانواده چادری و پسره هم زنش باید چادری باشه (حالا یا پسره دوس داره یا اینکه اگه مانتوی باشه خانوادش قبول نمیکنن) این دو تا با هم آشنا میشن.این جریان ایقدی جلو میره که دختره جوری عاشق و وابسته پسره میشه که اصلا فکر رفتنشو نمیتونه کنه چه برسه به رفتنش.پسره میگه اگه میخوای باهم ازدواج کنیم باید چادری شی وگرنه خانوادم پا جلو نمیزارن.این دختر چون عشقشو از دست نده

میگه حاضرم چادری شم حتی یه لاخ موم بیرون نزنه.حالا این دختر بخاطر یه عشق به بنده ناچیزه خدا قید همه چیو میزنه.قید 20 سال مانتوی بودن.قید حرفای خانواده و خاندان و قید حرفای دورو اطراف و قید نگاهای بقیه و اصلا به این چیزا اصلا فک نمیکنه و فقط فقط میخواد به معشوقش برسه اینکارو میکنه

معشوقش کیه یه بنده ی ناچیزو گناهکاره خدا ولی بخاطرش اینکارو میکنه.البته که آخرشم خانواده پسر چون خاندان این دختر بی حجابن قدمی ور نمیدارن
حالا ما معشوق واقعیمونو باید خدا بدونیم.خدایی که با این همه عظمت و بزرگیه...حالا بخاطراینکه مثه این دختر همیشه خدارو داشته باشیمو ازش جدا نشیم نمیتونیم قید خیلی چیزارو بزنیم.
مثال من دقیقا ربط داشتا.
دقیقا حس کن بین بهشتو جهنمی...یکیو انتخاب کن...خداشاهده من از خیلیا حرفای مختلف شنیدما.مطمئن باش چادر بهترین حجابه.تو که مشهدی هستی حرم امام رضا(ع) با چادر میری واسه احترام به امامت حالا واسه احترام و خواسته خدای خودت که از رگ گردنت به تو نزدیکتره چی!!!!
مشکل ما اینه که توو عشقای دنیایی گیر کردیمو عشق واقعیمون که خداستو فراموش کردیم.
انتخاب با خودت