من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم؟
خداحافظ ، تو ای همپای شبهای غزل خوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان بردی که می مانم
خداحافظ
،بدون من یقین دارم که می مانی[FONT=&quot]
[/FONT]
 

rozmary3000

اخراجی موقت
من با خاطرات تو زنده خواهم ماند
چه غمگین از این رفتن و از این روزهای سرد تنهایی
شاید باور نکنی، از من همین کلمات که با شوق به سوی تو پر می کشند باقی می
ماند و خود کاری که هیچ گاه آخرین حرفهایم را به تو نمی تواند گفت
شاید یک روز وقتی می خواهی احوال مرا بپرسی،عکسم را در صفحه سفر کرده ها
ببینی
شاید کودکی گستاخ و بازیگوش با شیطنت سفر بی بازگشتم را از دیوارسیمانی کوچهاِتان بکند و پاره کند
تمام دغده هایم این است که آیا بعد از این سفر محتوم می توانم همچنان با تو سخن
بگویم؟
آیا دستی برای نوشتن ودلی برای تپیدن خواهم داشت؟
شاید باور نکنی، اما دوست دارم مدام برایت بنویسم
بعضی وقتها که کلمات را گم می کنم،دوست دارم، دشتها، دریا ها،کوه
ها،جنگلها،ستاره ها و هرچه در کاینات هست همه وهمه کلمه شوند تا بهتر بنویسم
دوست دارم تا به حیات کلمه ای نجیب دست یابم تا رهگذران غمگین صبحگاهان،زیر
آفتابی نارس مرا زمزمه کنند
میدانم که خسته ای اما دوست دارم اجازه دهی کلماتم دمی روبرویت بنشینند و نگاهت
کنند تا به حقیقت این جمله را دریابی که می گوید:
مرا از یاد خواهی بردنمی دانم؟ولی می دانم از یادم نخواهی رفت...

نويسنده : سعید علیزاده پروین

با سلام

خوب بود ولي به چه درد مي خورد

اينطوري ننويس بابا دارن بغل هندونه مي ذارن
 

rozmary3000

اخراجی موقت
من با خاطرات تو زنده خواهم ماند
چه غمگین از این رفتن و از این روزهای سرد تنهایی
شاید باور نکنی، از من همین کلمات که با شوق به سوی تو پر می کشند باقی می
ماند و خود کاری که هیچ گاه آخرین حرفهایم را به تو نمی تواند گفت
شاید یک روز وقتی می خواهی احوال مرا بپرسی،عکسم را در صفحه سفر کرده ها
ببینی
شاید کودکی گستاخ و بازیگوش با شیطنت سفر بی بازگشتم را از دیوارسیمانی کوچهاِتان بکند و پاره کند
تمام دغده هایم این است که آیا بعد از این سفر محتوم می توانم همچنان با تو سخن
بگویم؟
آیا دستی برای نوشتن ودلی برای تپیدن خواهم داشت؟
شاید باور نکنی، اما دوست دارم مدام برایت بنویسم
بعضی وقتها که کلمات را گم می کنم،دوست دارم، دشتها، دریا ها،کوه
ها،جنگلها،ستاره ها و هرچه در کاینات هست همه وهمه کلمه شوند تا بهتر بنویسم
دوست دارم تا به حیات کلمه ای نجیب دست یابم تا رهگذران غمگین صبحگاهان،زیر
آفتابی نارس مرا زمزمه کنند
میدانم که خسته ای اما دوست دارم اجازه دهی کلماتم دمی روبرویت بنشینند و نگاهت
کنند تا به حقیقت این جمله را دریابی که می گوید:
مرا از یاد خواهی بردنمی دانم؟ولی می دانم از یادم نخواهی رفت...

نويسنده : سعید علیزاده پروین

اين سخنان يك برشكست شده از عشق
يك نا اميد از زندگي
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هر روز و هر لحظه
نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم
و فریاد می زنم:
تنهاییت برای من...
غصه هايت براي من...
همه بغضها و اشكهايت براي من...
بخند برایم بخند
آنقدر بلندتا من هم بشنوم
صدای خنده هایت را
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم...
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
دل من میسوزد،که قناری ها را پر بستند،که پر پاک پرستوها را بشکستند و کبوتر ها را،آه کبوتر ها را...
دل من در دل شب خواب پروانه شدن میبیند،مهر در صبحدمان داس در دست خرمن خواب مرا میچیند...
وای باران،بارن،شیشه ی پنجره را باران شست...از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ،میپرد مرغ نگاهم تا دور...وای باران،باران پر مرغان نگاهم را شست...
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
درخت با جنگل سخن میگوید،علف با صحرا،ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم.
نامت را به من بگو،دستت را به من بده،حرفت را به من بگو،قلبت را به من بده.
من ریشه های تو را دریافته ام و با لبانت برای همه ی لبها سخن گفته ام و دستانت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام،برای خاطر زندگی...
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز نیز گذشت...
و باز هم گله ایی باقی ماند!!!
نکته های امروز را مو به مو نوشتم
آن هم با رنگ قرمز
که مبادا از یادم برود!!
یادم باشد
فردا
چیزی برای فردا به جا نگذارم...
همه را تمام می بندم
تا مبادا گله ای باقی بماند
برای لحظه ایی که...
 

Arman K

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اجازه HAIDE(از تاپیک ردپای احساس):

دستهایم برایت شعر می نویسند
اما تو نخواهی خواند
آتش عشق در چشمانم غوطه می زند
ولی تو هرگز نخواهی دید
و من با این همه اندوه از کنارت خواهم گذشت
و باز تو درک نخواهی کرد


 

rozmary3000

اخراجی موقت
با اجازه HAIDE(از تاپیک ردپای احساس):

دستهایم برایت شعر می نویسند
اما تو نخواهی خواند
آتش عشق در چشمانم غوطه می زند
ولی تو هرگز نخواهی دید
و من با این همه اندوه از کنارت خواهم گذشت
و باز تو درک نخواهی کرد



يعني واقعا شما نمي دوني
هندونه زير بغل گذاشتن يعني چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
خــنــده ات طـرح لـطـيـفـيست كه ديدن دارد
نــــاز ِ مـــعـــشـــوق دل آزار خـــــريـــدن دارد
فــارغ از گــله و گــرگ است شباني عـاشق
چـشـم سـبـز تـو چه دشتيست! دويدن دارد
شـاخـه اي از ســر ديـــوار بـه بـيـرون جسته
بوسه ات ميوه ي سرخيست كه چيدن دارد
عـشـق بـودي وَ بـه انـديـشـه سـرايت كردي
قـــــلــب بــا ديــدن تــو شـــور تــپــيـدن دارد
وصــل تـو خـواب و خـيـال است ولي بـاور كن
عـاشـقـي بـي سـر و پــا عـزم رســيدن دارد
عــمــق تــو دره ي ژرفــيـست مـرا مي خواند
كـسـي از بــيــن خـــودم قـــصـــد پـريدن دارد
اول قــصـه ي هـر عـشق كـمي تـكـراريست!
آخر
قــصـه ي فرهاد شنیدن دارد . . . .

 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
از همون لحظه كه عكست دلمو ازم جدا كرد

از همون لحظه كه خندت درد دلهامو دوا كرد

از همون لحظه كه چشمات مهربونیامو دزدید

عطر سنگین وجودت لب قصه هامو بوسید

تو هراس و التهابم نكنه پیشم نمونی

نكنه برق نگاتو از نگاهم بپوشونی

نكنه عاشق عشقی مثل من هرگز نباشی

نكنه واسه غریبه تو ی خلوتش فداشی

به خودم گفتم نباید كلبه ی عشق رو بسازم

كلبه ای كه از وجودش روز و شبهامو ببازم

توی رویاهام یه تصویر از تو و خودم كشیدم

وقتی چشمامومی بستم روی ماهتو می دیدم

با تو بودم هر دقیقه وقتی ادعا می كردم

توی رویا واسه عشقت جونم رو فدا می كردم

این درسته كه دل من با دلت همسو نمیشه

اما این دل باورت رو می پرسته تا همیشه

نمیخوام مثل گذشته مال من باشی و باشی

بهتره تو هم تو عمق بودن خودت رها شی

بهتره هیچوقت ندونی دلمو وابسته كردی


خستگی های دلم رو با نگاهت خسته كردی...
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای باران،بارن،شیشه ی پنجره را باران شست...از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
...
...
اااااااااااااوه!!
خدای من ..این یه خط ..فقط این یه خط نمی دونی چقدر برام معنا داره ..نمی دونی چقدر من و الان تا گذشته ها غرق کرده!!!
:gol:
بعد این همه روز بازم بخاطر ذهن شرطی شده مسخره مضحک من ..باید بازم دلش بلرزه ..با همین یه خط!!!!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفت در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم
نگرفتی دیگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!!!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دیشب چشام رو بستم.. تصور کردم برگشتی ..چشات بارونی بود.. درست مثل آسمون بالای سرم..آروم نگاهم کردی ..[/FONT]
[FONT=&quot]باورم نمی شد دارم می بینمت..اشکات می ریخت ...به چشات نگاه میکردم ..بهم گفتی .".ناز ..چطوری"[/FONT]
[FONT=&quot]مثل همیشه ..با همون لحن همیشگیت ..مثل تموم لحظه هایی که گذشته بود ..[/FONT]
[FONT=&quot]چشام و بستم .. منم چشام بارونی شد...مثل آسمون بالای سرت[/FONT]
[FONT=&quot]گفتی سکوت بشکن ..گفتی فریاد بزن ..تموم روزای رفت رو جلو چشام بیار ..داد بزن ..بگو که هستی هنوز ..[/FONT]
[FONT=&quot]سکوت و بشکن ..بگو ..بگو بازگشت محبت را خراب نمی کند ..بگو ..دیر نیست ..هیچ وقت برای برگشت دیر نیست!![/FONT]
[FONT=&quot]تو چشات نگاه کردم..گفتم .."حالت چطوره ؟"[/FONT]
[FONT=&quot]خندیدی ..مثل همیشه..خندیدم ..مثل همیشه!!
[/FONT]

[FONT=&quot]گفتی ...دلم برا مهربونیات یه ذره شده ..یه ذره..[/FONT]
[FONT=&quot]چه خیال قشنگی ...کاش واقعیت بود..کاش!![/FONT]
[FONT=&quot]"ای ستاره ها..اگر مدد کنید دامن از غمش پر از ستاره می کنم" [/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو می دونی کی لیاقت کی و داره؟!!
اوه ..من که خسته ام دیگه از طرح این سوال!!!!!
فقط هنوز گیج گیجم تو همون قهوه چشا:razz::smile:
البته از نوع تلخشاااااااااااااااا:cool:
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
از همون لحظه كه عكست دلمو ازم جدا كرد

از همون لحظه كه خندت درد دلهامو دوا كرد

از همون لحظه كه چشمات مهربونیامو دزدید

عطر سنگین وجودت لب قصه هامو بوسید

تو هراس و التهابم نكنه پیشم نمونی

نكنه برق نگاتو از نگاهم بپوشونی

نكنه عاشق عشقی مثل من هرگز نباشی

نكنه واسه غریبه تو ی خلوتش فداشی

به خودم گفتم نباید كلبه ی عشق رو بسازم

كلبه ای كه از وجودش روز و شبهامو ببازم

توی رویاهام یه تصویر از تو و خودم كشیدم

وقتی چشمامومی بستم روی ماهتو می دیدم

با تو بودم هر دقیقه وقتی ادعا می كردم

توی رویا واسه عشقت جونم رو فدا می كردم

این درسته كه دل من با دلت همسو نمیشه

اما این دل باورت رو می پرسته تا همیشه

نمیخوام مثل گذشته مال من باشی و باشی

بهتره تو هم تو عمق بودن خودت رها شی

بهتره هیچوقت ندونی دلمو وابسته كردی


خستگی های دلم رو با نگاهت خسته كردی...


:cry::cry::cry::cry::cry::cry:
ببخشید من شعر تکراری گذاشته بودم:cry::cry::cry::cry::cry:
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای پای تو زیباست
همانند طپش قلبم
هنگامی که میدوی
تا از من جدا شوی
صداي خنده ي تو زيباست
لب هاي تو زيباست
زماني كه جمله ي دوستت دارم را سرودي
چشمانه تو زيباست
هماننده تكه ابري بهاري
زماني كه براي دل شكسته ي من گريستي
سكوتت نيز زيباست
سكوتي كه هميشه مرا به سوي تو ميكشاند
اين همه زيبايي است كه اسير كرده مرا
همه ي احساساتم را
ولي من اين تك سوال را
از دل رسوا شده ام مي پرسم
تو مرا بهر چه مي خواهي ؟!!!
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی از آدم ها به تو فکر می کنند !
بعضی از آنها به تو توجه می کنند !
بعضی ها عاشقت می شوند !
بعضی ها آرزو دارند هدیه شان را بپذیری !
بعضی ها فکر می کنند که تو برای آنها یک هدیه ای !
بعضی ها دلتنگت می شوند !
بعضی ها برای موفقیت هایت جشن می گیرند !
بعضی ها قدرتت را تحسین می کنند !
بعضی ها می خواهند فقط با تو باشند !
بعضی ها حمایت تو را می خواهند !
بعضی ها می خواهند فقط با تو حرف بزنند !
بعضی ها تنها می خواهند دستت را بفشارند !
بعضی ها می خواهند که تو همیشه شاد باشی !
بعضی ها می خواهند همیشه سلامت باشی !
بعضی ها برایت آرزوی سعادت دارند !
و بعضی شانه هایت را برای گریه هاشان !
و همه احتیاج دارند تا این ها را به تو بفهمانند !
اما : هرگز ،از آرزوی کسی مگریز !!
شاید این تنها چیزی باشد
که آن ها در زندگی دارند!!!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی از آدم ها به تو فکر می کنند !
بعضی از آنها به تو توجه می کنند !
بعضی ها عاشقت می شوند !
بعضی ها آرزو دارند هدیه شان را بپذیری !
بعضی ها فکر می کنند که تو برای آنها یک هدیه ای !
بعضی ها دلتنگت می شوند !
بعضی ها برای موفقیت هایت جشن می گیرند !
بعضی ها قدرتت را تحسین می کنند !
بعضی ها می خواهند فقط با تو باشند !
بعضی ها حمایت تو را می خواهند !
بعضی ها می خواهند فقط با تو حرف بزنند !
بعضی ها تنها می خواهند دستت را بفشارند !
بعضی ها می خواهند که تو همیشه شاد باشی !
بعضی ها می خواهند همیشه سلامت باشی !
بعضی ها برایت آرزوی سعادت دارند !
و بعضی شانه هایت را برای گریه هاشان !
و همه احتیاج دارند تا این ها را به تو بفهمانند !
اما : هرگز ،از آرزوی کسی مگریز !!
شاید این تنها چیزی باشد
که آن ها در زندگی دارند!!!
خییییییییییییییلییییییییییییییییی قشنگ بود سمیرا جووووووووووووووووووووووووووون
یه عالمه گل ...
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال ها مي گذرد
و من از پنجره بيداري
کوچه ياد تو را مي نگرم
مي پويم
و چنان آرامم
که کسي فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويي هست ...
عاشقي هم دردي است !!!
و من از لحظه ديدار تو ميدانستم
که به اين درد
شبي
خواهم مرد ...
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه خبر از دل من ؟
كه تو بهتر داني
كه چه كردي با من
تو شكيبا
بي شكيبم كردي
بنگر آنقدر غريبم كردي
كه شبي از شبها
من غريبانه ترين شعر زمين را گفتم
باز هم مي گويم
انتظارم روزي مي ستاند پايان
باز هم مي گويي ، جاي پاي اميد
مژده پاياني نيك باشد شايد
باز هم مي گويي
‌كه همين ها بايد
باز هم مي گويي
كه نباشد حرف من از براي گفتن
و نباشد هر جا از براي رفتن
انجمادم را باز متهم مي سازي
مجمر صبر دل تا لبالب پرشد
اين تلاطم آخر سر به طغيان بگذاشت
و خروشم از ركودم پرسيد
توچرا مدتهاست هيچ پيدايت نيست ؟
و من از تو مي پرسم اي دوست
از تو اي دغدغه ساز
از تو اي شور افكن
تو چه كردي با من ؟
تو چه كردي با من
كه غريبانه ترين شعر زمين را گفتم
 

Similar threads

بالا