من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
نسیم كه بودی
علفزار شدم
عجولانه نامت را بوییدم
پاییز كه خواست به شاخه ات بپیچد
بهار شدم
كنارت ماندم
حالا كه برای همیشه سفر شدی
رفتی
شعر می شوم
تمام راز تورا
با كلمات
با كتاب ها
قسمت می كنم ....
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
درحاشیه‌ی روز
از مسیر دقایق
یواش رد می‌شوی
مبادا که پیراهن‌ات
به قلاب خاطره‌ای گیر کند....
 

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه[FONT=&quot]
[/FONT]دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه[FONT=&quot]
[/FONT]وقت از تو خوندنه ستاره ء ترانه هام[FONT=&quot]
[/FONT]اسم تو برای من قشنگترین آهنگه[FONT=&quot]
[/FONT]بی تو یک پرنده اسیر بی پروازم[FONT=&quot]
[/FONT]با تو اما میرسم به قله آوازم[FONT=&quot]
[/FONT]اگه تا آخر این ترانه با من باشی[FONT=&quot]
[/FONT]واسه تو سقفی از آهنگ و صدا میسازم[FONT=&quot]
[/FONT]با یک چشمک دوباره منو زنده کن ستاره[FONT=&quot]
[/FONT]نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره[FONT=&quot]
[/FONT]آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره[FONT=&quot]
[/FONT]این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره[FONT=&quot]
[/FONT]تویی که عشقمو از نگاه من میخونی[FONT=&quot]
[/FONT]تویی که تو تپش ترانه هام مهمونی[FONT=&quot]
[/FONT]تویی که هم نفس همیشه آوازی[FONT=&quot]
[/FONT]تویی که آخر قصه ء منو میدونی[FONT=&quot]
[/FONT]اگه کوچه صدام یک کوچه باریکه[FONT=&quot]
[/FONT]اگه خونم بی چراغه چشم تو تاریکه[FONT=&quot]
[/FONT]میدونم آخر قصه میرسی به داد من لحظه یکی شدن تو آینه ها نزدیکه

 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوگند به چشمان تو ..
!!
یعنی این جمله تمام وجودم را در هم کوبید ..
چقدر ..چقدر لعنت فرستادم بر تمام سوگند ها..
لعنت ..
لعنت بر من که می خواهم با سادگی هایم همه چیز را بهشت کنم
لعنت بر تمام سوگند ها ..
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
هی می خواهم فراموشت کنم ..مگر می شود ..هی امروز را می اندازم به فردا ..هی پس فردا ..
هی هی ..
-راستی چقدر دلم برای لی لی کردن هایمان تنگ شده-
یعنی این "او" نشد یکبار با ما سر سازگار داشته باشد
یعنی همچین دلم را چزانده که در دش دارد به سقط می کشاندم!
یعنی می دانی ..دلم نمی اید ..
دلم نمی آید اینگونه باورت کنم
باور کن
!دلم نمی آید ..
آخر پس تو چی ؟ یعنی دلت می آید این همه امروز و فرداهایم را ببینی و هیچ هیج خوش خوشک نیایی به بالینم؟
!
عجب دارد بخدا ..
"خودم"
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز هم می گویم ..
لعنت !
لعنت بر تمام سوگند هایت ای یار
لعنت بر تمام عاشقانه گفتن هایت ای یار
لعنت! بر تمام سوگند هایت ای یار
!
هیچ!
هیچ می دانی چقدر در هم پیچیدم تنها با یک جمله از عاشقانه هایت ای یار؟
"سوگند بر چشمان تو"
هیچ چیز!
مطلقا هیچ چیز به اولش باز نمی گردد ..
باور کن ..
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بودنم را در همان نگاه اول و همان سلام اول متوقف كرده ام ، آخر تمام بودنت میان یك سلام و خداحافظ جای گرفته است پس من به همان سلام بسنده می كنم تا هیچ پایانی در كار نباشد
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من با تو چقدر ساده رفتم بر باد
تو نام مرا چه زود بردی از یاد
من حبه ی قند کوچکی بودم که
از دست تو در پیاله ی چای افتاد
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب قراریست که ستاره برای بوسیدن ماه می گذارد و چه زیباست شرم زمین که خودش را به خواب می زند .
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فکر عاشقی را، دیگر به سر ندارم

از کنج عزلت خود، میل سفر ندارم

روزی به پای یک عش...ق، دل را فدا نمودم

از روزگار آن دل، دیگر خبر ندارم

چشمم به جاده­ای ماند، که یار از آن گذر کرد

زان پس به خوبرویان، چشم نظر ندارم

عمری شکسته پایم، از سختی وصالش

اکنون ز کوچه او، تاب گذر ندارم

من خسته فراقم، مشتاق یک نگاهش

چون شام سوت و کورم، بی او سحر ندارم

چشم انتظار برگشت، از کوچه­ای که بگذشت

جز صبر تا عبورش، راهی دگر ندارم

در شعر می­کنم فاش، این عشق آتشین را

زین کار بی­ثمر هم، فکر حذر ندارم
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم می بندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم

...و طبق عادت کنار پنجره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا می پَرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است

آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گفتم ای ساده دل ساده ٬ فراموشش کن

تا کجا چشم بدین جاده ٬ فراموشش کن

دست بردار از او ٬ خاطره بازی کافی ست

فرض کن گل نفرستاده ٬ فراموشش کن

مردمان نگــــــــــهش قــله نشینند هــــنوز

دل که در دره نیفتاده ٬ فرامــوشش کن

گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدش

دل ولی گفت نشو ساده ٬ فراموشش کن

به شما بر نخورد پای غزل بود و شکست

اتفاقی ست که افتاده ٬ فراموشش کن
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]این روزها یه کوچولو باز بی محابا شده ام[/FONT]
[FONT=&quot]می دانی که ..[/FONT]
[FONT=&quot]این جور موقع ها همیشه باید بپیچم در تنهایی هایم[/FONT]..
..
[FONT=&quot]خیلی درد دارد وقتی تمام ان چیزهاا که بارها و بارها در ذهنت خواسته ایش یکهو برایت حاضر شود اما دیگر حسی نمانده باشد[/FONT]!
[FONT=&quot]گذر زمان[/FONT]!!
[FONT=&quot]زمان[/FONT]!!
[FONT=&quot]همه چیز را بهم می کوبان[/FONT][FONT=&quot]د![/FONT]
[FONT=&quot]همه چیز را چقدر خوب هم عوض می کند[/FONT] ..
[FONT=&quot]همه چیز[/FONT]
[FONT=&quot]یعنی این زمان حتی حتی سوگند هایمان را هم بهم می مالد![/FONT] ..
[FONT=&quot]دلم خواست امروز که از خواب پاشدم پنجره اتاقم را وا کنم و یک دل سیر جیغ جیغ کنم[/FONT]
[FONT=&quot]یعنی می دانی خیلی هوا سرد است[/FONT] ..
[FONT=&quot]خیلی هم دلش بارانیست[/FONT] ..
[FONT=&quot]پنجره را وا کردم اما فقط سکوت کردم و در دل بغضی کردم[/FONT] ..
[FONT=&quot]یادش بخیر[/FONT] ..
[FONT=&quot]یاد تمام وعده وعده هایت[/FONT]..
[FONT=&quot]که می خواهی بیایی زیر همین پنجره بایستی و انقدر بایستی که من فقط بگویم "اوشکولی بابا" اوشکوووووول[/FONT]

[FONT=&quot]یعنی دل کوچولو ام خیلی چیزها می خواهد ها ..[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی چیزها که این روزها این دنیای رنگی همه را بی رنگ کرده برایم[/FONT]
[FONT=&quot]اما خب دیگر زندگی واقعی سادگی نمی شناسد آخر![/FONT]
[FONT=&quot]یعنی لعنت بر دوست داشتن گفتن هایت ای یار![/FONT]
[FONT=&quot]بماند ..[/FONT]
[FONT=&quot]بماند ..[/FONT]
[FONT=&quot]تمام عاشقانه هایم سر به مهر بماند ..[/FONT]
[FONT=&quot]همه چیز عوض شده ..[/FONT]
[FONT=&quot]حتی خیابانمان ..[/FONT]
[FONT=&quot]حتی شهرمان ..[/FONT]
[FONT=&quot]همه چیز با زمان عوض می شود ..[/FONT]
[FONT=&quot]اما دل هایمان چطور؟[/FONT]
[FONT=&quot]یعنی ان هم باید خط به خط یک جور دیگر بتپد؟![/FONT]
[FONT=&quot]زندگی است دیگر [/FONT]
[FONT=&quot]بهشت که نیست ..[/FONT]
[FONT=&quot]هیچ چیز ![/FONT]
[FONT=&quot]مطلقا هیچ چیز روی این کره ی خاکی پرفکت نیست ..[/FONT]
[FONT=&quot]یعنی دلم تنگ شده فقط برای همان لحظه ای که ساده ساده بروم روی برگ های پاییزی ..[/FONT]
[FONT=&quot]پس چرا این اسمان افتاب نمی دهد؟[/FONT]
[FONT=&quot]خسته ام کرده ..[/FONT]
[FONT=&quot]خسته ام کرده بس که همین جور می بارد![/FONT]
[FONT=&quot]می گویم چطور است من و تو و همه همه دست به دست هم دهیم و دلمان آفتاب بخواهد ..[/FONT]
[FONT=&quot]آفتاب مهرهایمان را ..[/FONT]
[FONT=&quot]شاید اینجوری یه کوچولو زورهایمان بیشتر شد ..[/FONT]
[FONT=&quot]آفتاب در آمد هاااااااااا!:)[/FONT]
[FONT=&quot]این خط هم بخاطر تو که هی هی می گویی برو این فیلم را ببین ..مرد قصه هایش منم ..[/FONT]
[FONT=&quot]خیله خب ..[/FONT]
[FONT=&quot]دنیا را بیاوری جلو چشم هایم هم زن قصه هایش منم دیگر ..[/FONT]
[FONT=&quot]می بینی حتی در این فیلم هم داری کم می اوری ..[/FONT]
[FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot]سهم من از زندگی؟!![/FONT]
[FONT=&quot]حالا من میروم همین "لیو" ِ قصه ها ..[/FONT]
[FONT=&quot]لابد دلت تنگ می شود و میایی دنبالم دیگر ..[/FONT]
[FONT=&quot]آخر تو مرد ِ همان قصه هایی دیگر ..[/FONT]
[FONT=&quot]...[/FONT]
[FONT=&quot]راستش را بگویم ..[/FONT]
[FONT=&quot]باران بند امده ..[/FONT]
[FONT=&quot]باور کن ..[/FONT]
[FONT=&quot]یک کوچولو خورشید دارد در می آید ..[/FONT]
[FONT=&quot]باور کن ..دیدی!!حالا ..[/FONT]
[FONT=&quot]زورمان زیاد شد ..[/FONT]
[FONT=&quot]قصه ها عوض می شوند ..[/FONT]
[FONT=&quot]شهر ها عوض می شوند ..[/FONT]
[FONT=&quot]آدم ها نسل به نسل عوض می شوند ..[/FONT]
[FONT=&quot]حتی من و تو ..[/FONT]
[FONT=&quot]همه و همه عوض میشویم ..[/FONT]
[FONT=&quot]اما اگر قلب هایمان همان بماند زورهایمان هم زیاد می شود ..[/FONT]
[FONT=&quot]همه چیز بهتر می شود ..[/FONT]
[FONT=&quot]تو را بخدا "لیو" را بهتر نگاه کن ..[/FONT]
[FONT=&quot]!![/FONT]

[FONT=&quot][/FONT]
 

sahel70

عضو جدید
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این در همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هوشیار و مست را همه مدهوش میکنی
می جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگر نوش میکنی
سایه چو شمع شعلخ در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت باورم کن .عاشقم من
عاشقونه باورش کردم
گفت که از عشق ..عشق چشمات تا قیامت بر نمی گردم ..
...
اومد بهار و بوی یار و ..این بهار از اون بهارا شد ..
:))
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که
چه می کنی؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من...
غصه‌هایت برای من..
......همه بغضها واشکهایت برای من..
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده‌هایت را
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را آرزو نخواهم كرد ،


هيچوقت ...

...
تو را لحظه اي خواهم پذيرفت


كه خودت بيايي


با دل خود ...


نه با آرزوي من
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
طنابی که با هم


برای رسیدن به ماه بافتیم ،

...
قدّ آسمان نبود .


حالا که می روی ،


چهارپایه را بکش


این طناب


اندازه ی گردن من است
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستانت،دستانم
پلکهایم،اشکهایت
لبهایم،لبهایت
نگاهم در نگاهت
داغی بدنت
...سردی ماتمم
کجا دوباره تورا بیابم
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی دست بگیرند .دفتر سرنوشت را ورق زنند ،خاطرات را پاک کنند،و در پایانش بنویسند قسمت نبود.
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراموشت می کنم ...
قبول نیست!
این بارتو چشم بگذار
من فراموشت می کنم
فقط تا صد بشمار،...
......آهسته آهسته...
راستی ،
من بازی را خوب نمی دانم،
خودم را باید پنهان کنم
یا گذشته را ؟
تورافراموش کنم
یا خاطره را ؟
این بازی کی تمام می شود؟؟؟
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بودم ، تو بودی ، خدا بود . تو رفتی ، من گم شدم ، خدا بود . تو نیامدی ، من مردم اما خدا همچنان بود . خدایا در آن همه بودن ، حواست پرت چه بود ؟ ...
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
این بار به نامت قسم می خورم ..
"همه چیز"
همه چیز
مطلقا همه چیز خواب و خیال است ..
دیگر باورم شده ..
حتی یک اشاهر کوچک باورم میدارد که همه چیز خواب و خیال است ..
حتی حتی این لحظه لحظه های واقعی ..

 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
این بار به نامت قسم خورده ام!
دیگر چیزی نمانده تا پایانم ..
!
همه چیز .
همه چیز مطلقا از ذهن بشر شروع شده!
همه چیز
حتی حتی باور یک "او"
!
دیگر به نامت قسم خورده ام
همه چیز خواب و خیال است لابد!
 

Similar threads

بالا