ملیجک!!

Alborz Rad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نام اصلی وی غلام‌علی بود و معروف به ملیجک و ملقب به عزیز السلطان و بعدها هم ملقب به سردار محترم شد. ولی در کودکی دارای منصب امیر تومانی بود و همچنین مفتخر به دریافت شمشیر مرصع شد.

ملیجک ، برادرزاده امین اقدس گروسی یکی از زنان سوگلی و از امینان دربار ناصرالدین شاه بود و راه ورود وی به دربار همین خویشاوندی با امین اقدس بوده است.
زندگی‌نامه

تولد وی در بیست و یکم ماه رمضان سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله عباس‌آباد تهران بوده و فرزند میرزا محمد خان ملقب به امین خاقان و همچنین معروف به ملیجک اول است . میرزا محمد خان را ملیجک اول و غلامعلی خان را ملیجک دوم می گویند .

وجه تسمیه ملیجک را اینطور توجیه می کنند : روزی این کودک یا همان برادرزاده امین اقدس که تازه هم زبان باز کرده بود در حضور شاه با دیدن گنجشکی ، به آن اشاره می کند و با زبان کودکی و لهجه گروسی می گوید : ( میلچک ، میلچک ) و این شیرین زبانی بسیار به دل ناصرالدین شاه می نشیند و این لغت را برای وی لقب قرار می دهد و به او ملیچک می گوید . ملیجک یا ملیچک تبدیل و تحریف همان میلچک است . به هر حال‌ با خوش آمد شاه ،و با وقوع اتفاق دیگری وی کاملا مقرب درگاه شاه می شود و ماجرا از این قرار بوده که ناصرالدین شاه معمولا در یکی از اتاقهای کاخ زیر یک چلچراغ و روی زمین می خوابید . یکبار رختخواب شاه را پهن می کنند و ملیجک کوچک هم آنجا بوده . این کودک با اشاره و زبان کودکی از شاه می خواهد که رختخوابش را جابجا کند و جای دیگری بیندازد و شاه نیز به این خواسته کودک مورد علاقه اش عمل می کند . پس از گذشت مدتی آن چلچراغ ناگهان به زمین افتاد و از بین رفت . شاه این اتفاق را به فال نیک گرفت و کودک را فرشته نجات خود می دانست و از این پس بود که روز به روز ، شدت علاقه شاه به کودک زیادتر می شد ، به طوری که این کودک زشت و لاغر و لجوج را بیشتر از فرزندان خود دوست می داشت و پس از آن هیچکس با هیچ خدمتی نتوانست به اندازه او محرم و مقرب درگاه شاه شود .

ملیجک خاطرات زندگی خویش را به خواهش احتشام السلطنه به نگارش درآورد و از سال ۱۳۱۹ قمری تا سال ۱۳۳۶ قمری مشغول به این کار بود . به عبارت دیگر وی ۶ سال بعد از ترور ولی نعمت خود ، نوشتن خاطرات را آغاز کرد و زمانی قلمش را زمین گذاشت که شاه بر تخت نشسته احمد شاه قاجار بود.


از سال ۱۳۰۹ هجری قمری ، عمارت ملیجک در اختیار ملیجک قرار می گیرد و از سال ۱۳۱۲ هجری قمری ، یعنی سال ازدواج با اخترالدوله ، دختر ناصرالدین شاه وی در این مکان بوده است . پس از ترور ناصرالدین شاه ، اخترالدوله از وی طلاق می گیرد . ملیجک هم دختر کامران میرزا یعنی نوه ناصرالدین شاه را به همسری بر می گزیند . آنچه مسلم است ، این است که ملیجک تا سال ۱۳۲۸ هجری قمری در این مکان زندگی می کرده است . بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۹ هجری قمری ، ملیجک ملک را تخلیه کرده و به طور موقت در اختیار فردی به نام دکتر کردستانی قرار می دهد .

از سالهای پایان زندگی وی یعنی فاصله پایان نوشتن خاطرات تا مرگ وی اطلاع موثقی در دست نیست ، مگر حکم بازنشستگی وی به عنوان پیشخدمت مخصوص ولیعهد ( محمد حسن میرزا قاجار ) که نشان می دهد ماهانه یک هزار ریال برایش مقرر شده بود . می گویند این حکم بر اثر اقدامات مستوفی الممالک با نظر رضاشاه صادر شد .

وی سالهای پایانی عمر در یکی از کوچه های فرعی خیابان لختی ( سعدی ) تهران و در نهایت گمنامی زندگی می کرد . ملیجک در سن ۶۳ سالگی و در یکی از شبهای سرد زمستان ۱۳۱۹ خورشیدی موقعی که شب هنگام به خانه باز می گشت در بین راه ناگهان پایش درون تلی از کاهگل که وسط کوچه ساخته و رها کرده بودند فرو رفت و به علت ضعف و سکته قلبی در همانجا درگذشت، جنازه وی در مقبره خانوادگی مستوفی در ده ونک به خاک سپرده شد . این مقبره هم اکنون در وسط عرصه دانشگاه الزهرای تهران قرار گرفته اس
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای از دست این ملیجک...
چند وقت پیش کتاب ملیجک عزیز دردانه ناصرالدین شاهومیخوندم نوشته حسین لعل...
اینقدر حرصم دراومده بود...وای که دیوانه کننده بود...البته بدتر از کارای ملیجک این ناصرالدین شاه بود...عجب کسایی شاه شدن!!!
 
بالا