نام اصلی وی غلامعلی بود و معروف به ملیجک و ملقب به عزیز السلطان و بعدها هم ملقب به سردار محترم شد. ولی در کودکی دارای منصب امیر تومانی بود و همچنین مفتخر به دریافت شمشیر مرصع شد.
ملیجک ، برادرزاده امین اقدس گروسی یکی از زنان سوگلی و از امینان دربار ناصرالدین شاه بود و راه ورود وی به دربار همین خویشاوندی با امین اقدس بوده است.
زندگینامه
تولد وی در بیست و یکم ماه رمضان سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله عباسآباد تهران بوده و فرزند میرزا محمد خان ملقب به امین خاقان و همچنین معروف به ملیجک اول است . میرزا محمد خان را ملیجک اول و غلامعلی خان را ملیجک دوم می گویند .
وجه تسمیه ملیجک را اینطور توجیه می کنند : روزی این کودک یا همان برادرزاده امین اقدس که تازه هم زبان باز کرده بود در حضور شاه با دیدن گنجشکی ، به آن اشاره می کند و با زبان کودکی و لهجه گروسی می گوید : ( میلچک ، میلچک ) و این شیرین زبانی بسیار به دل ناصرالدین شاه می نشیند و این لغت را برای وی لقب قرار می دهد و به او ملیچک می گوید . ملیجک یا ملیچک تبدیل و تحریف همان میلچک است . به هر حال با خوش آمد شاه ،و با وقوع اتفاق دیگری وی کاملا مقرب درگاه شاه می شود و ماجرا از این قرار بوده که ناصرالدین شاه معمولا در یکی از اتاقهای کاخ زیر یک چلچراغ و روی زمین می خوابید . یکبار رختخواب شاه را پهن می کنند و ملیجک کوچک هم آنجا بوده . این کودک با اشاره و زبان کودکی از شاه می خواهد که رختخوابش را جابجا کند و جای دیگری بیندازد و شاه نیز به این خواسته کودک مورد علاقه اش عمل می کند . پس از گذشت مدتی آن چلچراغ ناگهان به زمین افتاد و از بین رفت . شاه این اتفاق را به فال نیک گرفت و کودک را فرشته نجات خود می دانست و از این پس بود که روز به روز ، شدت علاقه شاه به کودک زیادتر می شد ، به طوری که این کودک زشت و لاغر و لجوج را بیشتر از فرزندان خود دوست می داشت و پس از آن هیچکس با هیچ خدمتی نتوانست به اندازه او محرم و مقرب درگاه شاه شود .
ملیجک خاطرات زندگی خویش را به خواهش احتشام السلطنه به نگارش درآورد و از سال ۱۳۱۹ قمری تا سال ۱۳۳۶ قمری مشغول به این کار بود . به عبارت دیگر وی ۶ سال بعد از ترور ولی نعمت خود ، نوشتن خاطرات را آغاز کرد و زمانی قلمش را زمین گذاشت که شاه بر تخت نشسته احمد شاه قاجار بود.
از سال ۱۳۰۹ هجری قمری ، عمارت ملیجک در اختیار ملیجک قرار می گیرد و از سال ۱۳۱۲ هجری قمری ، یعنی سال ازدواج با اخترالدوله ، دختر ناصرالدین شاه وی در این مکان بوده است . پس از ترور ناصرالدین شاه ، اخترالدوله از وی طلاق می گیرد . ملیجک هم دختر کامران میرزا یعنی نوه ناصرالدین شاه را به همسری بر می گزیند . آنچه مسلم است ، این است که ملیجک تا سال ۱۳۲۸ هجری قمری در این مکان زندگی می کرده است . بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۹ هجری قمری ، ملیجک ملک را تخلیه کرده و به طور موقت در اختیار فردی به نام دکتر کردستانی قرار می دهد .
از سالهای پایان زندگی وی یعنی فاصله پایان نوشتن خاطرات تا مرگ وی اطلاع موثقی در دست نیست ، مگر حکم بازنشستگی وی به عنوان پیشخدمت مخصوص ولیعهد ( محمد حسن میرزا قاجار ) که نشان می دهد ماهانه یک هزار ریال برایش مقرر شده بود . می گویند این حکم بر اثر اقدامات مستوفی الممالک با نظر رضاشاه صادر شد .
وی سالهای پایانی عمر در یکی از کوچه های فرعی خیابان لختی ( سعدی ) تهران و در نهایت گمنامی زندگی می کرد . ملیجک در سن ۶۳ سالگی و در یکی از شبهای سرد زمستان ۱۳۱۹ خورشیدی موقعی که شب هنگام به خانه باز می گشت در بین راه ناگهان پایش درون تلی از کاهگل که وسط کوچه ساخته و رها کرده بودند فرو رفت و به علت ضعف و سکته قلبی در همانجا درگذشت، جنازه وی در مقبره خانوادگی مستوفی در ده ونک به خاک سپرده شد . این مقبره هم اکنون در وسط عرصه دانشگاه الزهرای تهران قرار گرفته اس
ملیجک ، برادرزاده امین اقدس گروسی یکی از زنان سوگلی و از امینان دربار ناصرالدین شاه بود و راه ورود وی به دربار همین خویشاوندی با امین اقدس بوده است.
زندگینامه
تولد وی در بیست و یکم ماه رمضان سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله عباسآباد تهران بوده و فرزند میرزا محمد خان ملقب به امین خاقان و همچنین معروف به ملیجک اول است . میرزا محمد خان را ملیجک اول و غلامعلی خان را ملیجک دوم می گویند .
وجه تسمیه ملیجک را اینطور توجیه می کنند : روزی این کودک یا همان برادرزاده امین اقدس که تازه هم زبان باز کرده بود در حضور شاه با دیدن گنجشکی ، به آن اشاره می کند و با زبان کودکی و لهجه گروسی می گوید : ( میلچک ، میلچک ) و این شیرین زبانی بسیار به دل ناصرالدین شاه می نشیند و این لغت را برای وی لقب قرار می دهد و به او ملیچک می گوید . ملیجک یا ملیچک تبدیل و تحریف همان میلچک است . به هر حال با خوش آمد شاه ،و با وقوع اتفاق دیگری وی کاملا مقرب درگاه شاه می شود و ماجرا از این قرار بوده که ناصرالدین شاه معمولا در یکی از اتاقهای کاخ زیر یک چلچراغ و روی زمین می خوابید . یکبار رختخواب شاه را پهن می کنند و ملیجک کوچک هم آنجا بوده . این کودک با اشاره و زبان کودکی از شاه می خواهد که رختخوابش را جابجا کند و جای دیگری بیندازد و شاه نیز به این خواسته کودک مورد علاقه اش عمل می کند . پس از گذشت مدتی آن چلچراغ ناگهان به زمین افتاد و از بین رفت . شاه این اتفاق را به فال نیک گرفت و کودک را فرشته نجات خود می دانست و از این پس بود که روز به روز ، شدت علاقه شاه به کودک زیادتر می شد ، به طوری که این کودک زشت و لاغر و لجوج را بیشتر از فرزندان خود دوست می داشت و پس از آن هیچکس با هیچ خدمتی نتوانست به اندازه او محرم و مقرب درگاه شاه شود .
ملیجک خاطرات زندگی خویش را به خواهش احتشام السلطنه به نگارش درآورد و از سال ۱۳۱۹ قمری تا سال ۱۳۳۶ قمری مشغول به این کار بود . به عبارت دیگر وی ۶ سال بعد از ترور ولی نعمت خود ، نوشتن خاطرات را آغاز کرد و زمانی قلمش را زمین گذاشت که شاه بر تخت نشسته احمد شاه قاجار بود.
از سال ۱۳۰۹ هجری قمری ، عمارت ملیجک در اختیار ملیجک قرار می گیرد و از سال ۱۳۱۲ هجری قمری ، یعنی سال ازدواج با اخترالدوله ، دختر ناصرالدین شاه وی در این مکان بوده است . پس از ترور ناصرالدین شاه ، اخترالدوله از وی طلاق می گیرد . ملیجک هم دختر کامران میرزا یعنی نوه ناصرالدین شاه را به همسری بر می گزیند . آنچه مسلم است ، این است که ملیجک تا سال ۱۳۲۸ هجری قمری در این مکان زندگی می کرده است . بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۹ هجری قمری ، ملیجک ملک را تخلیه کرده و به طور موقت در اختیار فردی به نام دکتر کردستانی قرار می دهد .
از سالهای پایان زندگی وی یعنی فاصله پایان نوشتن خاطرات تا مرگ وی اطلاع موثقی در دست نیست ، مگر حکم بازنشستگی وی به عنوان پیشخدمت مخصوص ولیعهد ( محمد حسن میرزا قاجار ) که نشان می دهد ماهانه یک هزار ریال برایش مقرر شده بود . می گویند این حکم بر اثر اقدامات مستوفی الممالک با نظر رضاشاه صادر شد .
وی سالهای پایانی عمر در یکی از کوچه های فرعی خیابان لختی ( سعدی ) تهران و در نهایت گمنامی زندگی می کرد . ملیجک در سن ۶۳ سالگی و در یکی از شبهای سرد زمستان ۱۳۱۹ خورشیدی موقعی که شب هنگام به خانه باز می گشت در بین راه ناگهان پایش درون تلی از کاهگل که وسط کوچه ساخته و رها کرده بودند فرو رفت و به علت ضعف و سکته قلبی در همانجا درگذشت، جنازه وی در مقبره خانوادگی مستوفی در ده ونک به خاک سپرده شد . این مقبره هم اکنون در وسط عرصه دانشگاه الزهرای تهران قرار گرفته اس