یــــــــک روز
به خودت می آیـــــی
آن روز می فهمـــــی خــــــودت را
به پـــــای کســـی کـــــه هیـــــچ وقــــت
پیـــــشت نبـــــــوده ، پیـــــر کــــردی …
چمدان هایت را بسته ای،
و دستهایت را در هوا تکان می دهی،
می روی،
اما ترا به خدا،
لااقل بگو
ابرهای دلتنگی که باریدن گرفت
کدام نگاه چتر ِ آسمان ِ دلم خواهد شد؟؟
نه نمیدانی! هیچ کس نمی داند
پشت این چهره آرام در دلــم چه می گذرد!
نه نمیدانی! هیچ کس نمی داند!
این آرامش ظاهر و این دلِ نا آرام, چقدر خسته ام می کند !!
فراموشت کردم ؟! آری....اما به چه قیمتی!؟به قیمت کاهش دیدم . . . ریزش موهایم . . .خم شدن احساسم . . و نقاب خنده که هر روزبر چهره ام میزنم . . .و دروغی پنهان . . .من خوبم...دنیا به کامت شیرین غریبه ی آشنای من . . .
تو را با غیر خود می بینم صدایم در نمی آید ،
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید ،
نشستم باده خوردم خون گریستم کنجی افتادم ،
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید