معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق من!
این بار که از کنار من گذشتی
واژه ای تلخ بگو
تا با آن سیگاری روشن کنم
و دنیا را در دود
به پشت میز همان کافه همیشگی برگردانم
شاید داخل فنجان قهوه
تصویر تازه ای پیدا کنیم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاگیر شده‌ام
پاگیر مذهبی تازه
که حرمت آفتاب را
و عصمت عشق را
بی هیچ کدورتی
در رنجش عصر پنج‌شنبه‌ها
می‌بخشد به اولین سلام
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواهر کوچکم از من پرسید
پنج وارونه چه معنا دارد؟
من به او خندیدم.
کمی آزرده و حیرتزده گفت:
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم
مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو می داد.
آن قدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم:
بعدها وقتی بارش بی وقفه درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد؟

حمید مصدق
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصله می زنم

تکه پاره های دوستی را

و می دانم این پیرهن

دیگر بر تنم

برازنده نیست...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو با این ثانیه های خاکستری بعد رفتنت زخمهایم را بخیه بزن...با دلم چه میکنی؟
قرنها بخیه لازم دارد.....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مرا خواهی دید...
من ستیزم همه عمر
من گریزم همه شوق
من شتابم همه شور است و امید.
من اگر قطره شوم در دل خاک
من اگر سبزه شوم بر سر کوه
یا چو خورشید نشینم پس ابر
تو مرا خواهی دید
عطر رخسار تو را می بویم...
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عبور تو از حوالی چشم های من

تنها اتفاق غیر منتظره ی زندگیم بود

چراکه من

همیشه منتظر نیامدنت بودم ... !

میدانی؟
یک وقتهایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است

وبچسبانی پشت شیشه ی افکارت
باید به خودت استراحت بدهی

درازبکشی دسهایت رازیرسرت
به آسمان خیره شوی وبیخیال سوت بزنی

دردلت بخندی به افکاری که پشت شیشه ی دلت صف بسته اند
آنوقت باید با خود بگویی : بگذار منتظر بمانند

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدانی؟
یک وقتهایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است

وبچسبانی پشت شیشه ی افکارت
باید به خودت استراحت بدهی

درازبکشی دسهایت رازیرسرت
به آسمان خیره شوی وبیخیال سوت بزنی

دردلت بخندی به افکاری که پشت شیشه ی دلت صف بسته اند
آنوقت باید با خود بگویی : بگذار منتظر بمانند



[h=2][/h]
نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟
تقصیر تو نیست
همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت دست نه ، دل تکان می دهم
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!


دلم گرفته ای خدا،این روزا هیچکی غیر تو درد منو نمیفهمه،

دلم گرفته ای خدا حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه،

دلم گرفته از همه از این روزای سوت و کور.از این ترانه مردگی از این شبای بی عبور.تمام لحظه ها دلم زیر هجوم حادثه منتظر راهیه که دوباره تا تو برسه،

دلم گرفته ای خدا گریه امونم نمی ده چرا دیگه حتی دلم تو رو نشونم نمی ده،

گناه بی باوریمو خودم به گردن می گیرم ،اگه نگیری دستامو تو دستای غم می میرم

دلم گرفته ای خدا مثل روزای کودکی،روزای نیلوفری،بازی های عروسکی،

اما هنوز تو باورم تا تو همیشه با منی،تو اشکامو پاک می کنی ،تو قلبمو نمی شکنی،

دلم گرفته ای خدا واسه رسیدن به تو،یه فرصت تازه می خوام دوباره دستامو بگیر ،منو ببر تا کودکی منو ببر تا کودکی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کــــــــاش
قلبـــــــــم
آنروز
اینگــــــــــــــونه نمی لرزید
تا مجبـــــــور باشم اکنـــــــــون
پس لرزه هایش را به دوش بکشــــــــــم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم گرفته ای خدا،این روزا هیچکی غیر تو درد منو نمیفهمه،

دلم گرفته ای خدا حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه،

دلم گرفته از همه از این روزای سوت و کور.از این ترانه مردگی از این شبای بی عبور.تمام لحظه ها دلم زیر هجوم حادثه منتظر راهیه که دوباره تا تو برسه،

دلم گرفته ای خدا گریه امونم نمی ده چرا دیگه حتی دلم تو رو نشونم نمی ده،

گناه بی باوریمو خودم به گردن می گیرم ،اگه نگیری دستامو تو دستای غم می میرم

دلم گرفته ای خدا مثل روزای کودکی،روزای نیلوفری،بازی های عروسکی،

اما هنوز تو باورم تا تو همیشه با منی،تو اشکامو پاک می کنی ،تو قلبمو نمی شکنی،

دلم گرفته ای خدا واسه رسیدن به تو،یه فرصت تازه می خوام دوباره دستامو بگیر ،منو ببر تا کودکی منو ببر تا کودکی

آن کس که می بايست با من همسفر باشد
بايد کمی هم از خودم ديوانه تر باشد !

ياری چنان چون ويس، می خواهم که با عاشق
انگيزه اش در کار سودا سر به سر باشد !

شيری که با آميختن با آهويی مغموم
مصداق رويا گونه ی شير و شکر باشد

ماه ی که در عين ظرافت هر چه «عشق» اش گفت
فرمان بَرَد حتی اگر شق القمر باشد !

ياری که همچون شعرهای حضرت حافظ
نامش مرا ذکر شب و ورد ِ سحر باشد

از خويش می پرسم.. کجا دنبال او هستی ؟
ـ هر جا که حتی ذره ای از او اثر باشد

می گويم و می دانم اين را کاين چنين ياری
در دفتر ِ افسانه پردازان مگر باشد !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
صدا كن مرا...
صداي تو خوبست!
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
كه در انتهاي صميميت حزن مي‌رويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم!
بيا تا برايت بگويم كه تنهايي من چه اندازه است..
و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي‌كرد
«و خاصيت عشق اينست»
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودم که زیاد است
ولی بالاخره لبریز که نه سر ریز میکند
صبرم را میگویم ....
.
.

آنوقت دیگر هیچ نشانه‌ای از آن "من" آرام ِ مطیع ِ حرف گوش کن ِ سر به زیر ِ صبور ِ منتظر باقی نمی‌ماند ...
دیر اتفاق می‌افتد ...
ولی می‌افتد ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه اين سکوت را کسي نمي شکند
هيچ کس مرا صدا نمي زند
اي همه آدم هايي که
گوش هايتان را گرفته ايد
چشمانتان را بسته ايد
و اي همه آنهايي که
از سرماي زمستان
به خانه هاي تان
پناه برده ايد
هنوز آغاز شب است
هنوز ماه نتابيده
هنوز ستاره نخنديده

من هر شب ماه را مي بينم
اگر ابر ها بگذارند
و سري به ستاره ها مي زنم
اگر باران نبارد
من هر شب از آسمان مي پرسم
که چرا پر پرواز من شکسته است؟
و پاسخم سکوت
اگر گريه بگذارد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ...
تنهايي را دوست دام زيرا تجربه کردم ...
تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست ...
تنهايي را دوست دارم زيرا....
در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن

کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد

و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند

و دستهایت را صمیمانه می فشارد

تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن

و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند

باور کن که با او هرگز تنها نیستی هرگز

فقط کافی است عاشقا نه به اسمان نگاه کنی.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به هیچ روزی پ‍‍س ات نمی‌دهم!
به هیچ ساعتی
به هیچ دقیقه‌ای
به هیچ، هیچی!
سخت چسبیده‌ام
تمامت را…
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهاے هميشگےترينم

تمام فعلهاے ماضيم را ببر

چه در گذر باشے چه نباشے

براے من

استمرارے خواهے بود

....من هر لحظه تو را صرف مےکنم..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من هر شب خواب می بینم
در یک دشت زیر یک درخت میوه می چینم
بی آنکه بخورم
بی آنکه بدانم خواب است
می چینم بعد که شستم بخورم
غافل از آنکه خواب است خواب
این است معنای زندگی.......
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پـــــــــــــــــــدر همون کسی هست

که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته

ولی بهت میگه به من تکیه کن

و تو انگار


کوه رو پشتت داری…
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]باز رسیدیم به ایستگاه[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] بارون همه جا رو خیس کرده بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] http://www.atrebaroon.blogfa.com/شب بود...[/FONT]​
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم...[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] بخار از دهنت بیرون میومد... خستگی رو توی چشمات میدیدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]یادته... عشقم بودی... [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] مث این فیلما کاپشن خودمو دادم بهت[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]... که به حساب سرما نخوری[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] با اینکه کاپشنمو دادم بهت ولی سرما نخوردم.. رسیدیم خونه[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]گذشت و گذشت و گذشـــــــــــــــــت...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
حالا اومدم توی همون ایستگاه اینبار تنها بودم!!! [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]هوا سرد بود... ولی کاپشنم تنم بود...!!! [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] رسیدم خونه... جلوی آینه وایستادم یه چیزی نظرمو جلب کرده بود
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]یه سری موهای سفید لابلای موهای مشکیم بود... [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] یه چایی داغ بعدشم خواب... [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]صبح فردا رسید... حس بدی بود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] سرما خورده بودم تنهای تنها...[/FONT]
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـــک نقطـــــه,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـــک لبخنـــــد,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـــک نگــــــــاه,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یـک عطر آشنـا,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] یــک صــــــــدا,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] یــک یـــــــــــاد,[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] از درون داغونـــت می کــــند,[/FONT] [FONT=arial,helvetica,sans-serif]هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…![/FONT]
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز

بنام آفریننده عشق...

تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخر هم
که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را
به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را
مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی
من آن خود رو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گلهای نگاه او، خنده هایم رنگ غم دارد
مرا از سینه بیرون کن
ببر از خاطر آشفته نامم را
بزن بر سنگ جامم را
مرا بشکان، مرا بشکان
تو سر تا پا وفا بودی
تو بد درد آشنا بودی
ولی ای مهربان من
بگو آخر، که از اول کجا بودی؟
کنون کز من به جا مشت پری در آشیان مانده
و آهی زیر سقف آسمان مانده
بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها را
رها کن این دل غمگین و تنها را
تو را راندم
که دست دیگری بنیان کند روزی بنای عشق و امیدت
شود امید جاویدت
تو را راندم
ولی هرگز مگو با من
که اصلا معنی عشق و محبت را نمی دانم
که در چشمان تو نقش غم و دردت نمی خوانم
تو را راندم
ولی آن لحظه گویی آسمان می مرد
جهان تاریک می شد، کهکشان می مرد
درون سینه ام دل ناله می زد
باز کن از پای زنجیرم
که بگریزم، به دامانش بیاویزم
به او با اشک خون گویم
مرو، مرو من بی تو می میرم
ولی من در میان های های گریه خندیدم
که تو هرگز ندانی
بی تو یک تک شاخه ی عریان پاییزم
دگر از غصه لبریزم
در این دنیا بمان بی من
برای دیگری سر کن نوای عشق و مستی را
بخوان در گوش جان دیگری آوای مستی را
تو ای تنها امیدم
بی من از آن کوچه ها بگزر
مرا یک دم به یاد آور
به یاد آور که می گفتم
بیا امید جان من
بیا تن را ز قید آرزوهایش جدا سازیم
بیا می عاد خود را بر جهان دیگر اندازیم
به یاد آور که اکنون بی تو خاموشم
ز خاطرها فراموشم
و یک تک لاله ی وحشی بجای لاله بر گور دل من روشن است اکنون
که من تنها رها گشتم
به دنیای دگر رفتم
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
میـدآنی ،


گـآهی سـَنگــدِل تـَریـن آدم دُنیـآ هـَم که بـآشی ،


یـک آن، یـآد کـَسی روی قـفـَسهـ سیـنهـ ات


ســَنگــینی میکــُنــَد


آنوقــت به طــور کـآملا غریزی،

نـَفــَس عمیـقی میکــِشی تـآ ســَنگ کـــوب نـَکـُنی...
باور کن...
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی خدا از پشت دستهایش را روی چشمانم گذاشتاز لای انگشتانش آنقدر محو تماشای دنیا شدم کهفراموش کردم منتظر است تا نامش را صدا کنم...
 
بالا