چه شوری دارد
انجا
که گاهی
دلت
تنگ میشود
و تنها
میتوانی
سکوت کنی
*نقل از یک نفر*
انجا
که گاهی
دلت
تنگ میشود
و تنها
میتوانی
سکوت کنی
*نقل از یک نفر*
معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
[h=1]بُردهای، هوش دلم، اکنون مرا
نیم جانی مانده وین هم بُرده گیر[/h]
نیم جانی مانده وین هم بُرده گیر[/h]
به روزهای سخت که رسید…
بسیار تفاوت داشت،
آنکس که در روزهای خوب با من…
بسیار تفاهم داشت…!
بسیار تفاوت داشت،
آنکس که در روزهای خوب با من…
بسیار تفاهم داشت…!
گاهی رد احساست را
پاک کن
از کنار کسانی که
هرگز معنای احساست را نفهمیدند
بگذار بگویند خودخواهی یا مغرور
بالاخره روزی جای خالیت را
چنان حس می کنند
که دلشان تنگت می شود
و به سراغت خواهند امد
تنها دیگر هرگز مثل سابق تمام
احساست را بهشان نده
اخر .....
ثابت کرده اند
*نقل از یک نفر*
پاک کن
از کنار کسانی که
هرگز معنای احساست را نفهمیدند
بگذار بگویند خودخواهی یا مغرور
بالاخره روزی جای خالیت را
چنان حس می کنند
که دلشان تنگت می شود
و به سراغت خواهند امد
تنها دیگر هرگز مثل سابق تمام
احساست را بهشان نده
اخر .....
ثابت کرده اند
*نقل از یک نفر*
[h=1]مهربان طوفانی بود
ان گاه که
باز کرد به روی دلی
پنجره ای را[/h]
ان گاه که
باز کرد به روی دلی
پنجره ای را[/h]
كوچه ها را بلد شدم
خیابان ها را..
رنگ ها را..
جدول ضرب را..
و دیگر در هیچ راهی
گم نمیشوم،
اما
هنوز میان آدمها
گم میشوم!
مـــن آدمهــا را
بلـد نیســـــتم...
خیابان ها را..
رنگ ها را..
جدول ضرب را..
و دیگر در هیچ راهی
گم نمیشوم،
اما
هنوز میان آدمها
گم میشوم!
مـــن آدمهــا را
بلـد نیســـــتم...
تو
تو
تو
می خواهی از نگاه کردن به او فرار کنی.
پس سعی میکنی با ورق زدن کتاب توی دستت
یا با کشیدن خطوط نامفهوم روی تکه ای کاغذ خودت را سرگرم کنی،
اما نمیتوانی.
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافه ات کرده،
تردید مبهمت را به یقینی روشن تبدیل میکند :
دوستش داری!
پس سعی میکنی با ورق زدن کتاب توی دستت
یا با کشیدن خطوط نامفهوم روی تکه ای کاغذ خودت را سرگرم کنی،
اما نمیتوانی.
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافه ات کرده،
تردید مبهمت را به یقینی روشن تبدیل میکند :
دوستش داری!
[h=1]کسی از
خرابهی دل،
نگرفته باج هرگز!
تو بر آن خَراج بَستی و
به سلطنت نشستی .[/h]
خرابهی دل،
نگرفته باج هرگز!
تو بر آن خَراج بَستی و
به سلطنت نشستی .[/h]
[h=1]نازم به چشم یار که تیر نگاه را
بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد [/h]
بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد [/h]
انصاف نیست
رفتن آدمها با خودشون باشه
فراموش کردنشون با ما …
رفتن آدمها با خودشون باشه
فراموش کردنشون با ما …
تو از من ... تمامِ دلم را گرفتی .....❤
چه نسبتی باهاش داری؟
+ باهاش از ته دل می خندم ❤
+ باهاش از ته دل می خندم ❤
شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت
دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست...
دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست...
بچـــه کـــه بـــاشی
از “نقـــاشی”هـــایت هـم
مــی تــواننــد بـــه روحیـــات و درونیـــاتت پی ببرنـد ،
بـــزرگ کـــه مــی شـوی
از حــرفهایت هم نمی فهمنـــد تـــوی دلت چـــه خبـر است !
از “نقـــاشی”هـــایت هـم
مــی تــواننــد بـــه روحیـــات و درونیـــاتت پی ببرنـد ،
بـــزرگ کـــه مــی شـوی
از حــرفهایت هم نمی فهمنـــد تـــوی دلت چـــه خبـر است !
هیـــچ وقـــت نمی فهمـــی چقـــدر میتـــونی قـــوی باشـــی تـــا وقتـــی کـــه قـــوی بـــودن تنـــها گزینـــه باقـــی مانـــده باشـــه !
کسـی کـــﮧ زیـاد تو حرفاش میــگﮧ بیخیـــــال
بیشتــــَر از همه فـِـکر و خــــیال ﺩاره
فقط دیگـﮧ حوصله ی بحث نداره
چون خـستـه است.... خسته !
بیشتــــَر از همه فـِـکر و خــــیال ﺩاره
فقط دیگـﮧ حوصله ی بحث نداره
چون خـستـه است.... خسته !
وقتي كه نمي خندي
از فشار لبهايت
خوب مي فهمم
دلهره داري تا مبادا
تنهایي ات را بالا بياوري ...!
از فشار لبهايت
خوب مي فهمم
دلهره داري تا مبادا
تنهایي ات را بالا بياوري ...!
دلتنگی
عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر میکنی تمام شده
اما یک دفعه....
همه ات را آتش میزند!!!
عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر میکنی تمام شده
اما یک دفعه....
همه ات را آتش میزند!!!
دلـے بزرگ میخواهد ؛
زندگی کردن در این دنیا ...
دلـے میخواهد
که خیلی چیزها رو نبینی ...
خیلی چیزها رو نشنوی ...
و
از خیلی چیزا "بگذری" ...!
زندگی کردن در این دنیا ...
دلـے میخواهد
که خیلی چیزها رو نبینی ...
خیلی چیزها رو نشنوی ...
و
از خیلی چیزا "بگذری" ...!
[h=1]بگذار هر روزت رویایی باشد در دست نه در دوردست
عشقی یاشد در دل نه در سر
ودلیلی باشد برای زندگی نه روز مره گی.[/h]
عشقی یاشد در دل نه در سر
ودلیلی باشد برای زندگی نه روز مره گی.[/h]
