مشاعرۀ سنّتی

[n_h_1365]

یا رب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم وخریداری نیست

تو که نامت به معنای ستودن
تو ای معشوق من دلیل بودن
(با عرض شرمندگی دیگه از ت نداشتم از اشعار (اراجیف) خودم استفاده کردم )

 

[بارانی]

نابرده رنج گنح میسر نمی شود

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد........

 

[محـسن ز]

دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
به هر طوفان زده سنگی است پناهی

 

[abfa]

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می اش در مشام رفت

 

[n_h_1365]

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می اش در مشام رفت

تو ای تلالو خورشید عالم
تو ای معشوق من نبض تپیدن

(ای بابا همش ت ، منو مجبور میکنید از اراجیف خودم استفاده کنم http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon9.gif )

 

[بارانی]

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد...

 

[abfa]

داده ام بازِ نظر را به تذروی پرواز
باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند

 

[بارانی]

در این دنیای دون دردی به درمانش نمی ارزد
که یار بی وفا وصلش به هجرانش نمی ارزد..

 

[محـسن ز]

در ویشم و بکوی تو چادر زدم بشوق
یا از درم بخشم بران یا میروم

 

[n_h_1365]

در این دنیای دون دردی به درمانش نمی ارزد
که یار بی وفا وصلش به هجرانش نمی ارزد..

در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید

 

[abfa]

مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب
که در پی است ز هر سویت آه بیداری​

 

[Derakht-e-marefat]

مرا با بركه اي بگذار،دريا ارمغان تو
بگو جوي حقيري آرزوي رود با خود داشت

 

[n_h_1365]

در ویشم و بکوی تو چادر زدم بشوق
یا از درم بخشم بران یا میروم

من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو بنام دیگری مرا خطاب میکنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ، ز خجلت آب میکنی

 

[بارانی]

مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب
که در پی است ز هر سویت آه بیداری​

ياد باد آن صحبت شبها كه با نوشين لبان

بحث سرّ عشق و ذكر حلقه عشّاق بود

 

[abfa]

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیکنامی نیز میباید درید

 

[بارانی]

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیکنامی نیز میباید درید

دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

 

[Derakht-e-marefat]

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در نیکنامی نیز میباید درید

دو يار زيرك و از باده كهن دو مني
فراغتي و كتابي و گوشه چمني
من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم
اگر چه در پي ام افتد هر دم انجمني

 

[abfa]

دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

ای پسته ی تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند

 

[محـسن ز]

یک شب آخر سینه پر درد را خواهم درید
از سر راز دل خود پرده بر خواهم گرفت

 

[بارانی]

ای پسته ی تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس


که چنان ز او شده​ام بی سر و سامان که مپرس

 

[abfa]

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس


که چنان ز او شده​ام بی سر و سامان که مپرس

سر و بالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل جامه ی جان را که قبا نتوان کرد

 

[بارانی]

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

 

[abfa]

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

 

[بارانی]

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست

غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم

فغان که در کف من اختیار باید و نیست

 

[cute]

تو مو می بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو

 

[abfa]

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست

 

[بارانی]

وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به

 

[cute]

هر دو عالم قیمت خود گفته ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز

 

[بارانی]

تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست

تا توانی ساده و یکرنگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است

 

[R@mtin.eng]

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او ....... زان سفر دراز او عزم وطن نمیکند