چ
متوجه شدم دوست خوبم.خواستم سر به سرتون بذارم.خُب اینم از طبع لطیف شاعریم بود دیگه
غم دل چند توان خورد که ایام نماند ....................... گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
متوجه شدم دوست خوبم.خواستم سر به سرتون بذارم.خُب اینم از طبع لطیف شاعریم بود دیگه
غم دل چند توان خورد که ایام نماند ....................... گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
نگارینی که با ما می‌نپاید
به ما دلخستگان کی رخ نماید؟
بیا، ای بخت، تا بر خود بموییم
که از ما یار آرامی نماید
اگر جانم به لب آید عجب نیست
به حیله نیم جانی چند پاید؟
به نقد این لحظه جانی میکن ای دل
شب هجر است، تا فردا چه زاید؟
مگر روشن شود صبح امیدم
مگر خورشید از روزن برآید
دلم را از غم جان وا رهاند
مر از من زمانی در رباید
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم /دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
در چنيـــــن عهدي كـــه نزديكــــان ز هم دوري كنند
ياري غم بين كه از من يك نفس هم دور نيست
ياري غم بين كه از من يك نفس هم دور نيست
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟
یا رب به کریمیت که خوارم نکنی درمانده اهل روزگارم نکنی
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه ي احزان شود روزي گلستان غم مخور
كلبه ي احزان شود روزي گلستان غم مخور
روی یار است یا گل نسرین
کوی یار است یا بهشت برین
زیر دستت چه آفتاب و چه ماه
پایمالت چه آسمان چه زمین
چند از حسرت سراپایت
بی سرو پا شویم و بی دل ودین
همه زنار بر میـٰان بندی
بشنوی حرفی از گوشه نشین
سر به چرخش فرو نمی‌آرم
گر سرم ز آسمـٰان رسد به زمین
Pure Liveliness
عضو جدید
نی حدیث راه پر خون می‌کند *** قصه‌های عشق مجنون می‌کند
محرم این هوش جز بیهوش نیست *** مر زبان را مشتری جز گوش نیست
(یاد ادبیات پیش به خیر
)
محرم این هوش جز بیهوش نیست *** مر زبان را مشتری جز گوش نیست
(یاد ادبیات پیش به خیر
)
آخرین ویرایش:
تا بال به بال عشق بستینی حدیث راه پر خون می‌کند *** قصه‌های عشق مجنون می‌کند
محرم این هوش جز بیهوش نیست *** مر زبان را مشتری جز گوش نیست
(یاد ادبیات پیش به خیر
تا هست جهان همیشه هستی
یارم چو قدح به دست گیرد ................... بازار بتان شکست گیرد
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
دی که میمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود
بهر آن نا آشنا می‌رم که فرد از همرهان
آنچنان می‌شد که گویا از همه بیگانه بود
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد
دنیا نیارزد آنکه پریشان کنی دلی ...................... زینهار بد مکن که نکرده است عاقلی
یک نظر مستانه کردی عاقبت............عقل را دیوانه کردی عاقبت
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن ....................... که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است................دلش بس تنگ می بینم، مگر ساغر نمی گیرد؟
دل از من برد و روی از من نهان کرد ....................... خدا را با که این بازی توان کرد
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
پ.ن:جا داره از همین تریبون این روز رو به همه دوستان تبریک بگم، و از دوستانی هم که تبریک گفتند پروفشون بسته است، تشکر کنم
رخ نمودی جنت موعود گردید آشکار ............................. جلوه گر گشتی حیات جاودان آمد پدیددر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
پ.ن:جا داره از همین تریبون این روز رو به همه دوستان تبریک بگم، و از دوستانی هم که تبریک گفتند پروفشون بسته است، تشکر کنم
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |