ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
یک دل و یک جهت و یکرو باش
از دو رویان جهان یکسو باش
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
یک دل و یک جهت و یکرو باش
از دو رویان جهان یکسو باش
تو را با نیزه ها در جنگ می جویمشب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
تو را با نیزه ها در جنگ می جویم
تو را با حیله و نیرنگ می جویم
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
اکنون که پا به روی دل ما گذاشتیدنازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
دل می رود زدستم صاحب دلان خدا رااکنون که پا به روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید
الا یا ایها اساقی ادر کاسا و ناولهادل می رود زدستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آسمان بار امانت نتوانست کشیدالا یا ایها اساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدندآسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادنددوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دیشب جمال رویت تشبیه ماه کردمدوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.
تشکر ندارم
من مست می عشقم هشیار نخواهم شددیشب جمال رویت تشبیه ماه کردم
تو به زماه بودی و من اشتباه کردم
باشه من تشکر نمیکنم ولی شما خواستی تشکر کنی بد نیست
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودمن مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
دوستی با دوستان یک نفسدوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
سالها دل طلب جام حجم از ما میکرددوستی با دوستان یک نفس
آرزوی عاشقان این است و بس
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بینسالها دل طلب جام حجم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
ای دل غمدیده حالت به شود دل بدمکندل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدارا
روزها فکر من این است و همه شب سخنمای دل غمدیده حالت به شود دل بدمکن
وین سرشوریده بازاید بسامان غم مخور
من ار چه در نظر یار خاکسار شدمروزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینیمن ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
شب خوش.
یارب امان ده تا باز بیند ......... چشم محبان ، روی حبیبان
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد ...
دایم گل این بستان بی خار نمی ماند .............. دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد ...
در نماز همه گر زانکه حضوری شرطست
بیحضور تو نشاید که گزارند نماز
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی ، بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت ، هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت ...
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
تو از حوالی اقلیم هرکجا آبادطبع کودک را به شیرینی خوش استاو نداند هر چه شیرین ، نی خوش است
یادی از ایام مستانی کنیدتو از حوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |