ندانمت به حقيقت به در جهان به که ماني
جهان و هر چه در او هست، صورتند و تو جاني
عطار
جهان و هر چه در او هست، صورتند و تو جاني
عطار
یک دست جام باده و یک دست زلف یارندانمت به حقيقت به در جهان به که ماني
جهان و هر چه در او هست، صورتند و تو جاني
عطار
یا رب دل ما مصلحت خویش نداند
آن کن که سزاوار تو و مصلحت اوست
ای کافر رو سپید برآیی از امتحانتا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گريه کسي نديده خاموش مرا
در جان و دل و ديده فراموش نهاي
از بهر خدا مکن فراموش مرا!
زندگی خسته کند گر همه یکسان گذردای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید ناامیدیم هنوز
دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز
[FONT="]در اينجا چهار زندان است[/FONT]
به هر زندان دو چندان نقب در هر نقب چندين حجره
در هرحجره چندين مرد در زنجير ...
از اين زنجيريان يکتن زنش را در تب تاريک بهتاني به ضرب دشنه اي کشته است
رفت آنکه نبود کس به خوبي يارشیار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
هله نومید مباشی چو تو را یار براندمرا به دور لب دوست هست پيماني
که بر زبان نبرم جز حديث پيمانه
منِ رميده ز غيرت ز پا فتادم دوش
نگارِ خويش چو ديدم به دست بيگانه!
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |