bita-77
عضو جدید
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
[FONT=times new roman,times,serif]من بی تو ز جان خویش سیرم می شد که به پای تو بمیرم[/FONT]
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
من بی تو ز جان خویش سیرم می شد که به پای تو بمیرم
[FONT=times new roman,times,serif]من کعبه ی گل نمی شناسم جز کعبه ی دل نمی شناسم[/FONT]
مستیم و ساز بی خبری ساز کرده ایم
غم را به حیله از سر خود باز کرده ایم
من کعبه ی گل نمی شناسم جز کعبه ی دل نمی شناسم
مرا ز چشم قبول آسمان نمی افگند
اگر چو اشک ز روشندلان نبودم من
نـــازنــینا ما به نــاز تــو جـــــوانی داده ایـــم دیـــگر اکنـــون با جوانـان ناز کــن با مــا چـــــرا ؟
از آن به گوهر اشکم ستاره می خندد
که تابناک تر از خود نمی تواند دید
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
ماهم از من دور گردد زان سبب
دود آهم تا ثریا می رود
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
مراد آسان به دست آید ولی نوشین لبی جز او
پسند خاطر مشکل پسند ما نمی افتد
مراد آسان به دست آید ولی نوشین لبی چون او
پسند خاطر مشکل پسند ما نمی افتد
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچهی خندان که خامشم
من آن پیرم که شیران را به بازی بر نمی گیرم
تو اهو وش چنان شوخی که با من میکنی بازی![]()
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
دل اگر خدا شناسي، همه در رخ علي بين
به علي شناختم من، به خدا قسم خدا را
آمده ام بلکه نگاهـــــم کنی
عاشق آن لحظه طوفانی ام
منم و دلی که دانم به دو دست دارم او را
اگرش نگاه داری به تو می سپارم او را
اندکی در ره عشق تو دویدیم بس است
اول و آخر این مرحلـــه دیدیم بس است
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
يک صداي آشنا از دور مي خواند مــرا
با دلي خالي روم تا پُـر کنم پيمانه را
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * ** * * * *
* * * * ** * * *
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ![]()
…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……..`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
در اين ديار نداند کسي زبان مرا
کجاست آنکه شناسد غم نهان مرا
به شکر نعمت ديدار جان برافشانم
اگـر به من برســانند همزبان مرا
![]()
![]()
![]()
در اين ديار نداند کسي زبان مرا
کجاست آنکه شناسد غم نهان مرا
به شکر نعمت ديدار جان برافشانم
اگـر به من برســانند همزبان مرا
يار بيگانه مشو تا نبري ازخويشمای دل گر از آن چاه زنخدان به در آیی
هر جا که روی زود پشیمان به در آیی
يار بيگانه مشو تا نبري ازخويشم
غم اغيار مخور تا نكني نا شادم
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم
ناز بنياد مكن تا نكني بنيادم
![]()
مـــــانده بــــــودی اگـــر نـــازنینم زنــــدگی رنگ و بــوی دگر داشت
هرجا که کشاندیم، دویدم هر درد و غمی به جان خریدم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |