مشاعرۀ سنّتی

[امالیا]

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

در عشق و مستی داده ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه ام یا عاقلم؟

 

[infrequent]

در عشق و مستی داده ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه ام یا عاقلم؟

من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم

 

[naghmeirani]

من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم

مکن در جسم و جان منزل
که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه
نه اینجا باش و نه آنجا

 

[infrequent]

مکن در جسم و جان منزل
که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه
نه اینجا باش و نه آنجا

ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هر جا که قدم نهی زمینیم تو را
در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم به تو بینیم و نیبینیم تو را

 

[مرجان صدف]

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

 

[infrequent]

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 

[aynaz.m]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

میمیرم
انگاه که دستانت را در دستان یگری ببینم

 

[31434]

ماهم از چشم برون شد و به چشمم سالیست
غم هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

 

[امالیا]

ماهم از چشم برون شد و به چشمم سالیست
غم هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

تار و پود هستی را سوختیم و خرسندیم
رند عافیت سوزی همچو ما کجا بینی؟

 

[مرجان صدف]

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
و وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

 

[901010]

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
و وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
واندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت

 

[AinOs]

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
واندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت

تا درخت دوستي كي بر دهد / حاليا رفتيم و تخمي كاشتيم

 

[مرجان صدف]

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

 

[panjkhah]

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
برتو ارزانی که ماراخوشتراست
لذت یک لحظه مادر داشتن
(فریدون مشیری)

 

[aynaz.m]

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

تو تک ستاره منی
کجا بگردم
وقتی هر شب تو اسمونی
نه تو دل من خونه داری

 

[panjkhah]

تو تک ستاره منی
کجا بگردم
وقتی هر شب تو اسمونی
نه تو دل من خونه داری

یار بی پرده کمربست به رسوایی ما
ماتماشایی او خلق تماشایی ما
(سنایی)

 

[aynaz.m]

یار بی پرده کمربست به رسوایی ما
ماتماشایی او خلق تماشایی ما
(سنایی)

ارامشم در کنار
توست
اخر کجای قصه پنهان شده ای که نمیتوانم پیدایت کنم

 

[tanin67]

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آیددلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

 

[panjkhah]

ارامشم در کنار
توست
اخر کجای قصه پنهان شده ای که نمیتوانم پیدایت کنم

من از آن کشم ندامت که تورا نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی؟!

 

[panjkhah]

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آیددلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

دروفای کوی تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان ورندانم چو شمع
(حافظ)

 

[aynaz.m]

من از آن کشم ندامت که تورا نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی؟!

یاری که میخواهد برود
بگذار برود
اخر دیگر توان اشک ریختن ندارم

 

[aynaz.m]

تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آیددلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

دوست دارم را به دیگری نبخش
ان هم جلوی من که دیوانه توام

 

[aynaz.m]

دروفای کوی تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان ورندانم چو شمع
(حافظ)

عشق را به بازی مگیر
اخر عشق که خود نمیخواهد بازیچه شود

 

[panjkhah]

دوست دارم را به دیگری نبخش
ان هم جلوی من که دیوانه توام

مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمش گرمشکلی بود
(حافظ)

 

[vahid haghverdi]

مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمش گرمشکلی بود
(حافظ)

در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت

 

[panjkhah]

عشق را به بازی مگیر
اخر عشق که خود نمیخواهد بازیچه شود

دوش درحلقه ی ماقصه ی گیسوی تو بود
تادل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
(حافظ)

 

[aynaz.m]

مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمش گرمشکلی بود
(حافظ)

دوراهی رفتن و ماندن
نمیدانی وقتی نگاهم میکنی پایم به لرزه در میاید و نمیتوانم قدم از قدم بردارم

 

[panjkhah]

در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت

تادل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
(حافظ)

 

[tanin67]

تادل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
(حافظ)

دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

 

[panjkhah]

دوراهی رفتن و ماندن
نمیدانی وقتی نگاهم میکنی پایم به لرزه در میاید و نمیتوانم قدم از قدم بردارم

من عهد تو سخت سست میدانستم
بشکستن آن درست میدانستم
(