نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشتتا دامن از من کشیدی ای سرو سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست
انسان که می خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
تو را یک عمر در آیینه هایم جستجو کردم
و با تو در خیال و خوابهایم گفتگو کردم
تو را می خواستم ای آذر پاک اهورایی
اگر در خلوتم، چیزی، کسی را آرزو کردم
عيب پاكان، زود بر مردم هويدا میشود
موی اندر شير خالص زود پيدا میشود
دي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
شاهد ان نيست كه مويي و مياني داردتا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت ان باش كه اني دارد
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود /که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند!
من همانم که اگر دوست مرا یاد کند
به صفای قدمش دیده ی خود شاد کنم
از خود برون نرفته هوای سفر مکنعشق چون آيد برد هوش دل فرزانه را
دزد دانا میكشد اوّل چراغ خانه را
از خود برون نرفته هوای سفر مکن
این راه را به پای زمین گیر سر مکن
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم//مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست
تیغ یار از خون ما زنجیر جوهر پاره کرد
نشئه ی دیوانه ای دارد شراب عاشقان
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان زتن برآيد
بگشاي تربتم را بعد ار وفات و بنگر
كز آتش درونم دود از كفن برآيد
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جاندرد هم از درد او پرسان شده//کای عجب این درد بیدرمان کیست
تا سوی گلشن طرب آیم خراب و مست//از گلشن وصال تو یک خارم آرزوستتا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسدتا سوی گلشن طرب آیم خراب و مست//از گلشن وصال تو یک خارم آرزوست
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم//تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرمتا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم//تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
هستی مرا برچین،ای ندانم چه خدایی موهوم!مستی ست کلید در گنجینه اسرار
بیش از همه کس ساغر سرشار مرا ده
نیست غیر از شستشوی دیده ما را مطلبیهستی مرا برچین،ای ندانم چه خدایی موهوم!
نیزهً من،مرمر بس تن را شکافت
و چه سود،که این غم را نتواند سینه درید.
نفرین به زیست:دلهرهً شیرین!
نیست غیر از شستشوی دیده ما را مطلبی
بی تو بر خورشید تابان گر نگاه افکنده ایم
من و انتظار و کابوس تنهایی..
من و حس اینکه هر لحظه اینجایی
دارم آینه ها رو گم میکنم کم کم..
تو رو هر طرف رو میکنم، میبینم
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم ، می بینی . . .من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس كه روزها را با شب شمرده بودم
یك عمر دور و تنها تنها بجرم این كه
او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم
چه خوب گفته بهمنی عزیز
مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم ، می بینی . . .
تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |