آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از نا باوری آنجا محبت آرزو کردم
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از نا باوری آنجا محبت آرزو کردم
من مست جام عشقم هشیار نخواهم شد
زین خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی ؟دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرسhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/yahoo/2%20(27).gif
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی ؟
ای بت نپرستیده ، بت خانه چه می دانی
تو سنگ سیه بوسی ، من چشم سیاهی را
مقصود یکی باشد ، بیگانه چه می دانی
تا چند فریبی خلق ، با نام مسلمانی
سر بر سر سجاده ، می خوردن پنهانی
سلام خوبییك عمر، سایه روشن احساس او مرا
مهمان لحظه هاى غم انگيز و شاد کرد
با او اگر دکان دلم رونقى گرفت....
بازار ناز را به نگاهى کساد کرد
پيمان شكستن آفت عشق است نازنين!
کوفى است هرکه پشت بر این اعتقاد کرد.
از اشتياِق من به تو یك ذره کم نشد
چشمت اگرچه ظلم به حقّم زیاد کرد.
سلام خوبی
درون سينه غوغا مي كنم من
تو را در خويش پيدا مي كنم من
از آن مي ترسم آخر تا بترسي
در اين شيوه چه پروا مي كنم من
به دل با تو صفاها، بي تو بنگر
روان اشكي چو دريا مي كنم من
چه كم بودي گذشته تا به حالا
كه من فكر تو فردا مي كنم من
دمي بي تو نخواهم تا سرودن
به شعرم نام تو جا مي كنم من
به شوقت گاه شادي و جفاها
نگاهم رو به بالا مي كنم من
به اميّدم تو دادي اشك خونين
كه هر شب من خدايا مي كنم من
سلام خوبی
درون سينه غوغا مي كنم من
تو را در خويش پيدا مي كنم من
از آن مي ترسم آخر تا بترسي
در اين شيوه چه پروا مي كنم من
به دل با تو صفاها، بي تو بنگر
روان اشكي چو دريا مي كنم من
چه كم بودي گذشته تا به حالا
كه من فكر تو فردا مي كنم من
دمي بي تو نخواهم تا سرودن
به شعرم نام تو جا مي كنم من
به شوقت گاه شادي و جفاها
نگاهم رو به بالا مي كنم من
به اميّدم تو دادي اشك خونين
كه هر شب من خدايا مي كنم من
سلام
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم میشکند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش...
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بودشوم قربان دمی صد ره کمان ابروانش را//هلال ابرویم هر گه، که ترکش بر میان بندد
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
دوست ان است که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی....
یادمان باشد به دل کوزه ی آب که بدان سنگ شکست
بستی از روی محبت بزنیم
تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند؛ آبرویش نرود...
یادمان باشد فردا حتما
ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دگر به ترک های دل هر گلدان
فروغ فرخزاد
ناز آن چشمان نازت نازنین
ناز داری ناز کن نازت بنازم نازنین ...
ناخدا خفته و مه گمشده و خاسته موج
دل به دریا زده ،تا کشتیِ بی لنگرِ ما
*عماد خراسانی*
ماه من پرده برانداخته ای یعنی چه?/مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه?[FONT=arial,helvetica,sans-serif]از من آزرده مشو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]میروم از خانه تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]قبل رفتن تو بدان عاشق بی تقصیرم ....![/FONT]
تو اگر خسته ای از دست دلم
حرفی نیست !
امر کن تا که بمیرم !!
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به خدا میمیرم......[/FONT]
ماه من پرده برانداخته ای یعنی چه?/مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه?
ياد تو هرجا كه هستم با منههر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی
ياد تو هرجا كه هستم با منه
داره عمر منو آتيش ميزنه ...
یادته ٬ یادته ٬ روزای آخر یادتههمه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
یادته ٬ یادته ٬ روزای آخر یادته
اون روزا یادته ٬ گلای پر پر یادته
چه دل تنگم برای تو ٬ برای چشم غمگینت
برای بیقراری هات ٬ حسادت های شیرینت
بگو یادت نرفته ٬ منو یادت نرفته ٬ یادته
یادته چه حالی داشتم ٬ یادته
لحظه ی دیدنت آروم نداشتم ٬ یادته
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویشبیان کند که چه بودست ناشکیبا را
من نگویم که به درد دل من گوش کنیدای برتر از خیال محالی که داشتم
بالاتر از توهم بالی که داشتم
طوفان رسید و برگ و برم را به باد داد
پیش از رسیدن دل کالی که داشتم
این کوره رودهای گل آلود از کجاست
کو چشمه ی عمیق و زلالی که داشتم ؟
حال غزال بود و مجال غزل مرا
آن حال کو ؟ کجاست مجالی که داشتم ؟
کی میشود به روی تو روشن چراغ چشم ؟
روشن نشد جواب سوالی که داشتم
باری مگر ز شرق نگاه تو بردمد
آن آفتاب رو به زوالی که داشتم
قیصر امین پور
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |