bahar-64
عضو جدید
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسیاگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگانآمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا ....
حالا که من افتاده ام از پا چرا .....
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده*ام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم
روزي كه فرياد زدي و گفتي دوستت دارم ... گفتم بلند تر نمي شنوم
امروز كه در گوشم گفتي دوست ندارم ... گفتند آرومتر بقيه مي شنوند
تو همان شعر معروف سهرابی تا تو هستی زندگی باید کرد
دوست داشتم پرواز کنم در اوج آسمانها تا شاید خودم قطره عاشق
را میان این همه قطره پیدا کنم… می دانستم قطره هایی که از آسمان
می ریزد اشکهای آسمان است… اشکهایی که هر قطره از آن خاطره ای بیش نبود
لب چو آب حیات تو هست قوت جانتنها خدا داند،با دل چه ها کردی شرمنده ام از دل،از عشق بی حاصل...
حاليا عشوه ناز تو ز بنيادم برد تا دگرباره حکيمانه چه بنياد کندلب چو آب حیات تو هست قوت جانوجود خاکی ما را از اوست ذکر رواحبداد لعل لبت بوسهای به صد زاریگرفت کام دلم ز او به صد هزار الحاح
حاليا عشوه ناز تو ز بنيادم برد تا دگرباره حکيمانه چه بنياد کند
دل آزرده را سخت باشد سخن / چو خصمت بيفتاد سستي مکندر سینه دلم گمشده تهمت به که بندمکه جز تو کسی راه در این خانه ندارد
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانیدل آزرده را سخت باشد سخن / چو خصمت بيفتاد سستي مکن
یه روزگم می شم ومیرمندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
.............ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺑﺎﺻﺪﺍ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ...
ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ , ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺻﺪﺍ !ﺍ
چی بگم والا اخه حرف اخرش خیلی سیاهه من نفهمیدم چیهچیه ؟؟؟
اینم یه جور شعر سپیده دیگه !!!!
مطلوب من تویی که سراپانجابتیاییییییی وایی راست میگیااااااا
بیا یه شعر دیگه میذارم
هزار سال دور خودم چرخیده ام
انگار هزار سال رقصیده ام از غصه
و حالا که ایستاده ام گیج می روم میان عالم و ادم .
انگار کابوس هزار ساله به سراغت امده باشد و تو ترسان از خوابی عمیقتر از زندگی بپری.
انگار تمام دلخوشیهات رویایی باشد به اندازه یک چشم بر هم زدن..
انگار کورمال کورمال در تاریکی جلو بروی و ناگهان عصایت گم شود ، زمین بخوری.
انگار تکیه گاه پیچکی را از میان جانش بکشی و اوهم فرو بریزد.
اخر او هم رفت .....
او که رفتنش هیچ وقت بود هم وقتش رسید.
این بار غریبانه شکستم......!
دانه نخورده طعمه دام شدیمیه جوری زمزمه می کنه که از پیشش برم
لااقل کاش نمیشه ٬ کاش نمیرم سرش می شد
ای کاش اون فقط یه کم در به دری سرش می شد
اینکه می میره دل از بی خبری سرش می شد
کاش همه رنگایی که خودش می خواد و نمیدید
نگهت هیچ نیفتادبه راهی که گذشتیمبادا دل به غیر دوست بستن....
ز یاران قدیمی خود گسستن....
خلاف سنت مردی است ای مرد....
نمک خوردن نمکدان را شکستن.....
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجبنگهت هیچ نیفتادبه راهی که گذشتی
چون درخانه ببستم دگرازپای نشستم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |