مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک نگه آیینه دیدی،مبتلایِ خود شدی
ای بلا گردانِ نازت! چون بلایِ خود شدی؟:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یله کن ز چنگ این سپنجی سرای
که پرمایه تر زین تو را هست جای
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود

از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود

از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود
در اندیشه ی دل نگنجد خدای
به هستی همو باشدت رهنمای
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ست
دریاب که هفته دگر خاک شده‌ست
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ست
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
با یک سلام ساده غزل فتح ِباب شد
یک عمر عاقلی همه نقش ِ بر آب شد

چیزی شبیه ِ حادثه در من حلول کرد
وقتی دلم برای نگاهت خراب شد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یوسف مصر را بگو سکه به نام خود مزن
هر پسری عزیز شد یاد پدر نمیکند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام

نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام

شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر

پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام:gol:
 

Mehr noosh

عضو جدید
يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور

اي دل غمديده حالت به شود دل بد مکن

وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور

اي دل غمديده حالت به شود دل بد مکن

وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور
روان تو بادا میان بهشت
بداندیش تو بدرود هرچه کشت
 

noosh_l

عضو جدید
:gol::gol::gol:
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
:gol::gol::gol:
 

mr.mehrdad

عضو جدید
من از آن گذشتم ای دوست که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
به خداوندی و فضلت که نظر بازنگیری
درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی
یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
به خداوندی و فضلت که نظر بازنگیری
درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی
یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری
یکی گفت که اندر سرای سپنج
نباشد خردمند بی درد و رنـــــج
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو به قربان تو کردم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا