آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود!
سفرت به خير اما
تو و دوستي خدارا چون از اين كوير وحشت
به سلامتي گذشتي
به شكوفه ها به باران برسان سلام مارا
شرمندهباید ادیت می کردید....حالا گذشت دیگه!
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از اینجا ببرد!
ما را سر باغ و بوستان نيست
هر جا كه تويى تفرج آنجاست..
تو اگر در تپش باغ خدارا ديدي همت كن
و بگو ماهيها حوضشان بي آب است
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نماند حال دوران غم مخور
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |