مشاعرۀ سنّتی

toprak

عضو جدید
:gol:
نپسندم این که روی ز مَنَت خبر نباشد
گل قاصدی فرستم به تو، نامه گر نباشد
گل قاصدی فرستم که پیام من بگوید
که به جز وِیم کسی محرم نامه بر نباشد
دریا بمان اگر چه شبی بر تو دل نبست
بگذار غرق برکه شود ماه خود پرست
در استکان خالی خود گریه می کنم
ساقی نظر نداشت بر این چشم های مست
 

Narges *

عضو جدید
:gol:
دریا بمان اگر چه شبی بر تو دل نبست
بگذار غرق برکه شود ماه خود پرست
در استکان خالی خود گریه می کنم
ساقی نظر نداشت بر این چشم های مست

تورا گر عشق جان تازه بخشید
شرار رنج ها بال و پرت سوخت
وگر با ناامیدی پنجه کردی
غمی دیگر به نوعی دیگرت سوخت
 

FA-HA

عضو جدید
تورا گر عشق جان تازه بخشید
شرار رنج ها بال و پرت سوخت
وگر با ناامیدی پنجه کردی
غمی دیگر به نوعی دیگرت سوخت
تو آمدي ز دور ها و دور ها
ز سرزمين عطر ها و نور ها
نشانده اي مرا كنون به زورقي
ز عاجها، ز ابر ها، بلور ها
مرا ببر اميد دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شور ها
به راه پر ستاره مي كشانيم
فراتر از ستاره مي نشانيم
نگاه كن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چين بركه هاي شب شدم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید :

"گر چه شب تاریک است
دل قوی دار،
سحر نزدیک است "
 

FA-HA

عضو جدید
تو را من زهر شيرين خوانم اي عشق
كه نامي خوش تر از اينت ندانم
وگر هر لحظه رنگي تازه گيري
به غير از زهر شيرينت نخوانم
تو زهري، زهر گرم سينه سوزي
تو شيريني، كه شور هستي از توست
شراب جام خورشيدي كه جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستي از توست
 

Mehraz-6128

عضو جدید
تو را من زهر شيرين خوانم اي عشق
كه نامي خوش تر از اينت ندانم
وگر هر لحظه رنگي تازه گيري
به غير از زهر شيرينت نخوانم
تو زهري، زهر گرم سينه سوزي
تو شيريني، كه شور هستي از توست
شراب جام خورشيدي كه جان را
نشاط از تو، غم از تو، مستي از توست


تا پیچ و تاب قد تورا دلنشین کنم
دست از سر نیاز به هر سو کشیده ام
از هر تنی تراوش تنی وام کرده ام
وز هر قدی کرشمه رقصی ربوده ام...
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مست تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خو دو سه پیمانه
 

ermiya_j

عضو جدید
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته بادلم دمساز
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه چون نگری سر به سر همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا تو غم مخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
 

toprak

عضو جدید
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه چون نگری سر به سر همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا تو غم مخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
تو کمان گرفته و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه ی غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی!
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در سخن پنهان شدم چون بوی گل در برگ گل
میل دیدن هر که دارد در سخن بیند مرا
 

meh_61

عضو جدید
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من کجا هجر کجا ای فلک بی انصاف؟
به همین داغ بسوزی، که مرا سوخته ای
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلی دارم که از تنگی در او جز غم نمیگنجد
غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمیگنجد

شب خوش :gol:
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در چمن بود زلیخا و بحسرت میگفت
یاد زندان که در آن انجمن آرایی هست
 

FA-HA

عضو جدید
در شب كوچك من، افسوس
باد با برگ درختان ميعادي دارد
در شب كوچك من دلهره ي ويراني است

فروغ
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا