ور نبود مشربه از زر نابمرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشقتا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
مگرم کلام جانش ز فسون عشق داردتا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
مرا عهدیست باجانان که تا جان در بدن دارم................
هواداران کویش را چوجان خویشتن دارم.........
بلبل از فیض گل اموخت سخن ورنه نبود این همه قول وعزل تعبیه در منقارشمیوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
بلبل از فیض گل اموخت سخن ورنه نبود این همه قول وعزل تعبیه در منقارش
تا نپنداری که بیروی خوشتشکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجستمتو شمع انجمني يكزبان و يكدل شو
خيال و كوشش پروانه بين و خندان باش
كمال دلبري و حسن در نظر بازي ست
به شيوه نظر از نادران دوران باش
دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دلمجاهدان طلب را چو کاروان سلوک
به کوی عشق درآید، شتر بخوابانند
دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل
غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟
دیدهی گریان مگر بر جگر آبی زند؟
کاتش سودای او در دل شیدا گرفت
تنهای بی سنگ صبورجز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست
تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست
اگرچه هیشکس نیومد
سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش
تو سخت ساخته مي آيي و نميدانم
كه روز آمدنت روز كه خواهد بود
چه نقش ميزند اين پير پرنيان انديش
كه بس گره ز دل و جان سايه بست و گشود
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
آن گل که هر دم در دست بادیستنازنین ما به ناز تو جوانی داده ایم
باجوانان نازکن باماچرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |