سالها دل طلب جام جم از ما می کرد - و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کردهم نشینی با خدا خواهی اگر در عرش رب
در درون اهل دل جا کن کمال این است و بس

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد - و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کردهم نشینی با خدا خواهی اگر در عرش رب
در درون اهل دل جا کن کمال این است و بس
در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانهها کوته نیست
دوش در حلقه ی ماقصه ی گیسوی تو بود - تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود - دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت - باز مشتاق کمان خانه ی ابروی تو بود
تا درخت دوستی برگی دهد -حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
من بی می ناب زیستن نتوانممهری مراد ماست که خود شمع محفل است
ماهی که کسب نور کن ما نخوا ستیم
ما از تو غیر یکدل بینا نخواستیممن بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |