یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
يك لحظه خوبي به من بدهدر کس نمیگشایم که به خاطرم درآید
تو به اندرون جان آی که جایگاه داری
[FONT="]میخوام برم پا ندارم[/FONT][FONT="]من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
مگر ببینمت از دور و گام برگیرم
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد...
[FONT="]دلم گرفت ای هم نفسپرم شکست تو این قفس[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس[/FONT][FONT="]![/FONT]
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
مباد سایه که جانت بماند از رفتار
که در روندگی دایم است هستی رود
تورا که گوش دل است و زبان جان خوش باش
که نازکان جان راست با تو گفت و شنود
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم زمیخانه[FONT="]دنیا رو بسپار به خدا[/FONT]
[FONT="]هر دومون دعا[/FONT][FONT="]کنیم تو هم جدا منم جدا[/FONT]
دوش می آمد و رخساره برافروخته بودیار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی[FONT="]دنیا رو بسپار به خدا[/FONT]
[FONT="]هر دومون دعا[/FONT][FONT="]کنیم تو هم جدا منم جدا[/FONT]
نازنینا ما به عشق تو جوانی داده ایموه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |