مشاعرۀ سنّتی

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ماندم و ارثیه مادربزرگم
مادربزرگی که جهازش
یک جفت کوه سنگلاخی
یک پارچه نیزارهای دور
یک دست
دشت بیکران بود
مهریه اش یک سکه ماه
چندین قواره آسمان بود **
دور و برش
فرسنگ فرسنگ
اما برای او
حتی تمام این جهان، تنگ
بیزار از زندان خاک و
قفل این سنگ
**
یک عمر آن پیراهن خط خط
تنش بود
حتی شب جشن عروسی
منجوق خار و پولک تیغ
گل های روی دامنش بود
**
مادربزرگم
با آن لباس راه راه از دور
حتی خودش شکل قفس بود
اما چه با ناز
اما چه مغرور
زیرا عروس هیچکس بود

***
مادربزرگم ...
مادربزرگم ماده ببری بود

 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد...
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد...
[FONT=&quot]دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
 
آخرین ویرایش:

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دلم گرفت ای هم نفسپرم شکست تو این قفس[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]


سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل​ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جان​ها چو بگشایند بفشانند
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل​ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جان​ها چو بگشایند بفشانند

[FONT=&quot]دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]باتمام بی پناهی به تو تکیه داده بودم[/FONT]
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مباد سایه که جانت بماند از رفتار
که در روندگی دایم است هستی رود

تورا که گوش دل است و زبان جان خوش باش
که نازکان جان راست با تو گفت و شنود
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دل من چیزی است ..مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح...
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها اوایی است ....که مرا می خواند...
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مباد سایه که جانت بماند از رفتار
که در روندگی دایم است هستی رود

تورا که گوش دل است و زبان جان خوش باش
که نازکان جان راست با تو گفت و شنود

[FONT=&quot]دنیا رو بسپار به خدا[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]هر دومون دعا[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]کنیم تو هم جدا منم جدا[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

behnam-t

عضو جدید
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا بازدل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دلم دور است و احوالش ندونم[/FONT][FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]كسي خواهد كه پيغامش رسونم[/FONT]
 

shabnam777

عضو جدید
کاربر ممتاز
همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ ِپیدا ساختم
سوختم از داغ ناپیدای دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست
بس که توفان زا بوَد دریای دل

__________________
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
وه که جدا نمی​شود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
 

behnam-t

عضو جدید
[FONT=&quot]دنیا رو بسپار به خدا[/FONT]


[FONT=&quot]هر دومون دعا[/FONT][FONT=&quot]کنیم تو هم جدا منم جدا[/FONT]
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی
تابی سرو پا باشد اوضاع فلک زین دست
درسرهوس ساقی دردست شراب اولی
چون عمرتبه کردم چندانکه نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی.....
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگه رودم رود گنگم مثل مریم اگه پاک
اگه نوری به صلیبم اگه گنجی زیر خاک
 

shanli

مدیر بازنشسته
کس نیست به غیر از او در این جمله جهان
نی زشت و نه نیکو و نه پیدا و نهان

هر تیر که جست هست از آن سخت کمان
هر نکته که هست جست از آن شعله دهان
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويش
زمان زمان چو گل از غم كنم گريبان چاك(شانلي)
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
صد نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
 

shanli

مدیر بازنشسته
در خاموشی چرا شوی کند و ملول
خو کن به خموشی که اصولست اصول

خود کو خموشی آنکه خمش میخوانی
صد بانک و غریو است و پیامست و رسول
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز
تا زو طلبم واسطه عمر دراز
بامن بزبان حال می گفت
عمری چو تو بوده ام دمی با من ساز
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا