مشاعرۀ سنّتی

hamid_61

عضو جدید
هر شب چو مهتاب به بالين من بتاب
اي آفتاب دلكش و اي ماه پريوشم
 

بشارت

عضو جدید
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من بخدا قسم خدا را (شهریار)
 

hamid_61

عضو جدید
از ناوگ مژگان چو دو صد تير پراني
بر دل بنشاني
چون پرتوي خورشيد اگر رو بكشاني
واي از شب تارم
 

sshhiimmaa

عضو جدید
ميخواره و سر گشته و رنديم و نظر باز
و آنكس كه چومانيست در اين شهركدام است؟؟؟!!
 

mAnA

عضو جدید
یار ما سرو بلند است بگوییم بلند
پست گفتن سخن از بیم رقیبان تا چند
دامنش دیر به دستم فتد و حلقه زلف
نتوان زود گرفت آهوی مشکین به کمند
 

بشارت

عضو جدید
دامن کشان همی شد در شرب زر کشیده
صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده
از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطره های شبنم بر برگ گل چکیده
 

hamid_61

عضو جدید
هر روز به شيوه ايي و لطفي دگري
چندان كه نگه مي كنمت خوبتري
گفتم كه به قاضي برمت تا دل خويش
بستانم و ترسم دل قاضي ببري
"سعدي"
 

مجید

عضو جدید
یا رب این دل به یادت پر کشیده
در غم و تنهایی از عالم بریده
 

hamid_61

عضو جدید
همه شب نهاده ام سر چو گدا بر آستانت
كه رقيب بر نيايد به بهانه گدايي
 

بشارت

عضو جدید
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
 

tartin

عضو جدید
شرط است به تشنه آب دادن **********گنجي به دل خراب دادن

گر سلسله ي مرا كني ساز********** ورنه.شده گير شيفته باز

گ ر ليلي را به من رساني********** ورنه. نه من و نه زندگاني
 

sshhiimmaa

عضو جدید
يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز
كه به رحمت گذري بر سر فرهاد كند
 

a young Architect

عضو جدید
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
 

بشارت

عضو جدید
کام دل یافتم از گردش ایامی چند
تا که در پرده عشاق زنم گامی چند
غافل از عشق بود آنکه بجز طره دوست
دل سپارد به سر زلف دل آرامی چند
 

hamid_61

عضو جدید
دلداده را ملامت، گفتن چه سود دارد
مي بايد اين نصيحت كردن به دلستانان
 

liliss85

عضو جدید
نشان مرگ در گرد و غبار است
حدیث غم نوای آبشار است

گلستان خرمی از یاد برده
به هر جا برگ گل را باد برده "فریدون مشیری"
 

elnaz66

عضو جدید
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد

فدای یک تن بیگانه , که آشنا باشد

سعدی
 

sshhiimmaa

عضو جدید
دست از طلب ندارم تا كام من بر آيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد
 

elnaz66

عضو جدید
دلی دارم خریدار محبت

کزو گرم است بازار محبت

لباسی بافتم بر قامت دل

ز پود محنت و تار محبت

باباطاهر
 

بشارت

عضو جدید
...دامن من به دست او روز قیامت اوفتد
عمر به نقد میرود در سر گفتگوی او
سعدی اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن
روز نخست گفتمت سر نبری ز کوی او
 

مجید

عضو جدید
وای بر من گر نباشم آن دلی
کز درونش عشق او غوغا کند
وای بر من گر نباشم بنده ای
کز برای عشق او، این عقل را شیدا کند
 

elnaz66

عضو جدید
در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسه ای می سازم که در آن هموار ه اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس کنند و بگویند خدا خالق زیبایی و سراینده ی عشق آفریننده ی ماست.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا