مشاعرۀ سنّتی

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را دیدم صدایت گریه می کرد
دل درد آشنایت گریه می کرد
تو را دیدم میان باد و باران
که باران هم برایت گریه میکرد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید


کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است


و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل


میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر


نمیدانم چرا؟؟؟


شاید به رسم عادت پروانگیمان باز

برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم....
 
آخرین ویرایش:

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با
سرنوشت تر آب عادت سبز درخت...
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی ستون های جهان افتاده باشد
وقتی که سقف آسمان افتاده باشد
چیزی اهمیت نخواهد داشت... بگذار
فنجان چایت از دهان افتاده باشد
میترسم از روزی که در حال تماشا..
آیینه ای از دستتان افتاده باشد
سخت است وقتی زهر میخواهی بنوشی
عکس کسی در استکان افتاده باشد
گم کرده باشی راه ساحل را، بیاید
باد موافق، بادبان افتاده باشد
حال مرا شاید بفهمی گرکه یک شب
بختک به جانت ناگهان افتاده باشد

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی


نمیدانم کجا؟ تاکی؟ برای چه؟ ولی رفتی...


و بعد از رفتنت باراان چه معصومانه می بارید


وبعد از رفتنت یک قلب رویایی ترک برداشت


وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد




 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ببخشيد دوست عزيز همزماني ارسال پست پيش مياد . شرمنده :gol:


دل من اینجا نیست،دل من پر دوراست
بسترش پیدا نیست،افقش مستوراست


قلب من پر شور است
هر صدای بغضی،هر نگاه غمبار؛


زخمه بر تار دل من زدن است
 

Qomri

عضو جدید
وقتی ستون های جهان افتاده باشد
وقتی که سقف آسمان افتاده باشد
چیزی اهمیت نخواهد داشت... بگذار
فنجان چایت از دهان افتاده باشد
میترسم از روزی که در حال تماشا..
آیینه ای از دستتان افتاده باشد
سخت است وقتی زهر میخواهی بنوشی
عکس کسی در استکان افتاده باشد
گم کرده باشی راه ساحل را، بیاید
باد موافق، بادبان افتاده باشد
حال مرا شاید بفهمی گرکه یک شب
بختک به جانت ناگهان افتاده باشد

دیگر از سقف زمانه
آفتابی بر نمی تابد
کلبه جانم دگر با روشنایی نیست
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر از سقف زمانه
آفتابی بر نمی تابد
کلبه جانم دگر با روشنایی نیست
سر نمی زند یاری، با خبر نمی ماند
عاشقی که خود را کشت، پشت در نمی ماند
در چراغ قرمز ها، منتظر نخواهد ماند
پشت هیچ دیواری، رهگذر نمی ماند
ور شکست خواهد شد یک درخت وقتی که
از تمام اموالش، جز تبر نمی ماند
دوست ها چه بسیارند، روزهای معمولی
روز بی کسی اما، یک نفر نمی ماند
از پلنگ مغروری، غیر غیرتش باقی...
از عقاب هم چیزی غیر پر نمی ماند
رو به انقراض آنقدر، رفته نسل انسان که
از میان ما تا صبح، یک نفر نمی ماند!!
 
آخرین ویرایش:

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی


نمیدانم کجا؟ تاکی؟ برای چه؟ ولی رفتی...


و بعد از رفتنت باراان چه معصومانه می بارید


وبعد از رفتنت یک قلب رویایی ترک برداشت


وبعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد




چشمان من از فاجعه بیمارتر است
حقا که غمت از تو وفادارتر است
من که بیدارم ازین شوق که برمیگردی
ولی از بخت بدم قهر تو بیدارتراست
گرچه از دوری تو گریهٌ بسیار کنم
سختیٍ آن دل بی درد تو بسیارتر است
تو همانی که برای دل من تسکینی
من همانم که برای تو دل آزارتر است
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته برایت غریبه میدانی؟
برایت لحن صدایت غریبه میدانی؟
تو نیستس و دلم چون پرنده ای دلتنگ
دوباره کرده هوایت غریبه میدانی؟
و تا ابد دلم میشکیت بی تردید..
بدون دست دعایت غریبه میدانی؟
(شب همه بخیر.. یکی دو ساعت دیگه بر میگردم)
 
  • Like
واکنش ها: cute

phalagh

مدیر بازنشسته
دلم گرفته برایت غریبه میدانی؟
برایت لحن صدایت غریبه میدانی؟
تو نیستس و دلم چون پرنده ای دلتنگ
دوباره کرده هوایت غریبه میدانی؟
و تا ابد دلم میشکیت بی تردید..
بدون دست دعایت غریبه میدانی؟
(شب همه بخیر.. یکی دو ساعت دیگه بر میگردم)
یا تــو را مـــن وفــا بــیامــــوزم
یا مــن از تــو جــفا بــیامــــوزم

به کدامین دعات خواهم یافت
تا روم آن دعـــا بــــــیامـــــوزم
********
دوست عزیز ورود شما رو به باشگاه مهندسان خوش آمد میگم. اما خوب قانون این تاپیک و کلا مشاعره اینه که اولین حرف شعری که مینویسیم آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلثی نوشته. اینطوری نظم تاپیک هم حفظ میشه.
ممنون از همکاریتون.
 
  • Like
واکنش ها: cute

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
 

phalagh

مدیر بازنشسته
دردا که ز یک همدم آثار نمی‌بینم
دل باز نمی‌یابم دلدار نمی‌بینم
در عالم پر حسرت بسیار بگردیدم
از خیل وفاداران دیار نمی‌بینم
*******
tired_poet عزیز خدای نکرده من قصد اهانت نداشتم.فقط خواستم نظم تایک حفظ بشه.خوب تا اونجایی که میدونم تو این تاپیک همیشه قانونش حرف بوده نه مفهوم. خیلی کم پیش میاد کسی رعایت نکنه.
بازم مرسی که رعایت قانون این تاپیک رو میکنید.
 
  • Like
واکنش ها: cute

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا تــو را مـــن وفــا بــیامــــوزم
یا مــن از تــو جــفا بــیامــــوزم

به کدامین دعات خواهم یافت
تا روم آن دعـــا بــــــیامـــــوزم
********
دوست عزیز ورود شما رو به باشگاه مهندسان خوش آمد میگم. اما خوب قانون این تاپیک و کلا مشاعره اینه که اولین حرف شعری که مینویسیم آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلثی نوشته. اینطوری نظم تاپیک هم حفظ میشه.
ممنون از همکاریتون.
سلام به شما. عزیزم من میدونم مشاعره چیه.. جهت اطلاع شما هم بگم که دو نوع مشاعره انجام میشه، یکی همین که شما میگید که بر اساس ردّالحرف پاسخ رو میگن، دوم هم نوع مفهومی.. به این شکل که پاسخ شما باید به صورت مفهومی پاسخ بیت یا شعر من باشه. در نوع اول که شما میفرمایید اینجا جاریه، فقط باید شعر کلاسیک گفته بشه.. اما تا جایی که من دیدم اینجا اکثرا شعر نو و سپید مینویسن و بعضی ها هم کلاسیک. ضمنا وقتی پست های قبلی رو خوندم دیدم خیلی از دوستان رعایت ردّالحرف رو نکردن.. این شد که منم به صورت موضوعی جواب دادم.
به هر حال باز هم چشم. دیگه نظم!! اینجا رو به هم نمیزنم. موفق باشید.
 

mohammadjavaad

عضو جدید
5243

5243

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای اسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

ابری که در بیابان بر تشنه​ای ببارد
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر


کز دست می​رود سرم ای دوست دست گیر
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

غنیمتست چنین شب که دوستان بینی
 

= nAviD =

عضو جدید


انکه می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی است که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را زبان سخن بود
هزا کاکلی شاد در چشمان توست
هزار قناری خاموش در گلوی من
عشق را ای کاش زبان سخن بود
انکه می گوید دوستت می دارم دل اندوهگین شبی است
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره ی گریان در تمنای من
عشق را ای کاش زبان سخن بود
 

* saghar

عضو جدید
دور از نگاه خیره من ساحل جنوب
افتاده مست عشق در آغوش نور ماه
شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون
سر می کشد به بستر عشاق بی گناه
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
سخن بسیار یا کم ، وقت بیگاه ست
نگه کن ، روز کوتاه ست
هنوز از آشیان دوریم و شب نزدیک
شنیدم قصه ی اینپیر مسکین را
بگو ایا تواند بود کو را رستگاری روی بنماید ؟
کلیدی هست ایا که ش طلسم بسته بگشاید ؟
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
نه تو می پایی و نه کوه میوه این باغ : اندوه اندوه
گو بترواد غم تشنه سبویی تو افتد گل بویی تو
این پیچک شوق آبش ده سیرابش کن آن کودک ترس قصه بخوان خوابش کن
این لاله هوش از ساقه بچین پرپر شد بشود چشم خدا تر شد بشود
و خدا از تو نه بالاتر تنهاتر تنهاتر
بالاها پستی ها یکسان بین پیدا نه پنهان بین
بالی نیست ایت پروازی هست کس نیست رشته آوازی هست
سهراب سپهری
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا