moslem.m.1367
عضو جدید
من اگه كسي رو داشتم ديگه دربدر نبودم
با غم و غربت و اندوه ديگه همسفر نبودم
همايون
با غم و غربت و اندوه ديگه همسفر نبودم
همايون
بي تو مهتاب شبي باز ازين كوچه گذشتم
رخ مهتاب گرفت بس كه به دنبال تو گشتم
در و ديوار پر از روي تو ديديم
چه شنيدم؟
تك و تنها به كناري چو كه رفتم
لب آبي چو نشستم
لب و رخسار تو در آّب بديدم
به چه صافي و چه پاكي كه بديدم
چو سر و روي بگشتم كه ببينم خود او را
نه كسي ديديم و آواز شنيدم
خود مهتاب بگفتم كه منم بنمايم رخ زيبا رويت
رخ زيبا به دل هم باقيست به تلالو شب هنگام بماندست بر آب
رخ آب هم باقيست
دگرين بار كزين كوچه گذشتم نه به تنها يي او
لب و رخسار به رويم خود اويم
به لبش مي خندم
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
_هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این
هرگز
کشت .
آب ایینه ی عشق گذران است
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |