مشاعرۀ سنّتی

sisah

عضو جدید
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر و از بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
 

sisah

عضو جدید
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
 

elnaz66

عضو جدید
من ز در بستن و وا کردن میخانه به جان

آمدم ، گر نکنم باز و نبندم چه کنم ؟

غم هجران و پریشانی و بد بختی من

تو پسندیدی اگرمن نپسندم چه کنم ؟

عارف
 

sisah

عضو جدید
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود

من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
 

sisah

عضو جدید
تا چند ز جان مستمند اندیشی
تا کی ز جهان پرگزند اندیشی

آنچه از تو ستد همین کالبد است
یک مزبله گو مباش چند اندیشی
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
 

sisah

عضو جدید
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنم

زردرویی می‌کشم زان طبع نازک بی‌گناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
 

niusha*

عضو جدید
می نخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم.
 

sisah

عضو جدید
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ماه اگر خواست كه از پنچره ها
بيندم در بر او مست و پريش
آنچنان جلوه كنم كو ز حسد
پردهء ابر كشد بر رخ خويش

تا چو رويا شود اين صحنه عشق
كندر و عود در آتش ريزم
زآن سپس همچو يكي كولي مست
نرم و پيچنده ز جا برخيزم

آه گويي ز پس پنجره ها
بانك آهستهء پا مي آيد
اي خدا .. اوست كه آرام و خموش
بسوي خانه ما مي آيد
 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز
مائيم و می و مطرب و اين کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز اميد رحمت و بيم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
 

ghisoo_tala

عضو جدید
در غربت مزار خودم گریه ام گرفت
از زخم ریشه دار خودم گریه ام گرفت
وقتی که پرده پرده دلم را نواختم
از ناله ی سه تار خودم گریه ام گرفت
پاییز می وزد و تو لبخند می زنی
اما من از بهار خودم گریه ام گرفت
یک تکه آفتاب برایم بیاورید!
از آسمان تار خودم گریه ام گرفت:gol:
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگه که بر من آن بت عیّار بگذرد
صد کاروان عالم اسرار بگذرد

مست شراب و خواب و جوانیّ و شاهدی
هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد
:gol:
"سعدی"
 

hekayatevafa

عضو جدید
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر

گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
تن چو کفشی،جان حیوانی درو چون کفش گیر
رازدار شاه کی خوانند هر اسکاف را


روح ناری از کجا داردز نور می خبر
آتش غیرت کجا باشد دل خزاف را

سیف‌حق گشتست شمس‌الدین ما در دست حق
آفرین آن سیف را و مرحبا سیاف را
 

winter

عضو جدید
ای قوم به حج رفته کجایید،کجایید؟
معشوق همین جاست بیایید،بیایید​
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار​
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟​
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
روبرو گردد
با لبان بستهء درها
او چرا بايد بسايد تن
بر در و ديوار هر خانه
او چرا بايد ز نوميدي
پا نهد در سرزميني سرد و بيگانه
آه .... اي خورشيد
سايه ام را از چه از من دور ميسازي؟؟؟؟؟؟؟
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
 

sisah

عضو جدید
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا