مشاعرۀ سنّتی

لب شیرین تو شیرین تر ار آن ساخته اند
که توان گفتنش از شیره ی جان ساخته اند
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم میشکند،
نازک آرای تن ساقه گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم میشکند
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب!دلی که در وی پروای خود نباشد
دست محبت آن جا خرگاه عشق چون زد؟

دیوانگان خود را می بست در سلاسل
هر جا که عاقلی بود،این جا دم از جنون زد
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
واعظ!مکن دراز حدیث عذاب را
این بس بود که بار دگر زنده می شویم!
ماجراي دل خون‌گشته نگويم با کس
زان‌که جز تيغ غمت نيست کسي دم‌سازم!

سرّ سوداي تو در سينه بماندي پنهان
چشم تردامن اگر فاش نکردي رازم
:gol:
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است

از ننگ چه گويي که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسي که مرا ننگ ز نام است!
:gol:
 
  • Like
واکنش ها: ebbi

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا نشد رسوای عالم ،کس نشد استاد عشق
نیم رسوا عاشق، اندر فنّ خود استاد نیست
 
آخرین ویرایش:
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا