ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازیننفس بده که برايت نفس نفس بزنم
نفس به جزتو نخواهم براي کس بزنم
مرااسيرخودت کرده اي دعايي کن
که اخرين نفسم رادراين قفس بزنم
![]()
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازیننفس بده که برايت نفس نفس بزنم
نفس به جزتو نخواهم براي کس بزنم
مرااسيرخودت کرده اي دعايي کن
که اخرين نفسم رادراين قفس بزنم
![]()
تا کی غم آن خورم که دارم یا نهماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیدهام
ماه من چون آگهی از ناله ی شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره ی شیدای من..
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
در خلوت من نگاه سبزت جاریست
این قسمت بی تو بودنم اجباریست
یک دل، حواس جمع مرا تار و مار کرد
زلف شکسته تو به صد دل چه میکند؟
صائب تبریزی
یا گردن روزگار را زنجیریدر خـــرابـــات فـــنـــا جــام بــقــا را نــوش کــن
تـا تـوان گـفـتـن کـه می با می پرستان خورده ای
ای دل سـرمـسـت مـن جـانـم فـدا بـادت کـه بـاز
مـی ز جـام جان و نقل از بزم جانان خورده ای- شاه نعمت الله ولی
یا گردن روزگار را زنجیری
یا سرکشی زمانه را تدبیری
این زاغوشان بسی پریدند بلند
سنگی چوبی گزی خدنگی تیری
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
دستم نداد قوت رفتن به پيش يار
چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم
من اگر چه پیرم و ناتوان تو مرا ز درگه خود مران
که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
هاتف اصفهانی
منع در سعی طلب ترغیب سالک میشود«لنترانی» داشت درس همت موسای منزندگی پر بیخبر بود از اشارات فناقامت خمگشتهگردید ابروی ایمای من -بیدل
ندانم قامت است آن یا قیامت ... که می گوید چنین سروی روان هست
به جز کویت نخواهم سر نهادن ... وگر بالین نباشد آستان هست
سعدی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هرمژه چون سیل روانه
همه موسمِ تفّرج به به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشمِ من نه ،بنشین کنارِ جویی
فصیح الزمان رضوانی شیرازی
بر من از خوی تو هر چند که بیداد رود ... چون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود _ جامی
دوستان از همه عذر می خوام. سیستم اجازه نمیده تا از شما تشکر کنم.
از همه متشکرم به ویژه نغمه ی ایرانی و فاطیما خانم
دست بر زلف زدم، شب بود، چشمش مست خواب
برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب
گفتمش خورشید سر زد، ماه من بیدار شو
گفت تا من برنخیزم، کی برآید آفتاب - شاطر عباس صبوحی
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست ... دلِ افسرده غیر از اب و گل نیست
وحشی بافقی
تهمت سرمه به آن چشم سیه عین خطاست
سرمه گردیست، که خیزد ز صف مژگانش![]()
شبی از پشت يك تنهايي نمناك و باراني
تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم![]()
![]()
مرا هم کن دعا با ربّنايت
خدا باشد خدا پشت و پناهت
خدا حافظ روم تا شام ديگر
نميرم گر، بيايم در نگاهت
![]()
![]()
مرا هم کن دعا با ربّنايت
خدا باشد خدا پشت و پناهت
خدا حافظ روم تا شام ديگر
نميرم گر، بيايم در نگاهت
![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |