مشاعرۀ سنّتی

[industrial-eng]

بود ایا که در میکده ها بگشایند / گره از کار فرو بسته ی ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند/دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
در میخانه ببستند خدایا مپسند/ که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند

 

[reyhaneh.f]

دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

 

[atish_baran]

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
​

تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم

 

[reyhaneh.f]

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

 

[mim-shimi]

تربیت ما را زجان مصطفاست
لاجرم خود را نمی یابیم جفت

 

[industrial-eng]

تیشه ها بسیارند
اما
ریشه هارا باید محکم کرد

مرزها بهانه های خوبی هستند
مهربان بودن اما
بهانه نمی خواهد

 

[mim-shimi]

دیدم کلاهی ای زدم در تو را براند
وز دوری خورش به تو یک لوبیا نداد

 

[mim-shimi]

دو لشگر به یکدیگر آویختند
تو گفتی بهم اندر آویختند

 

[industrial-eng]

در ان نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد اوری یا نه من از یادت می کاهم
تو را من چشم در راهم


ببشخید تکراریه

 

[سرمد حیدری]

متحد نقشی ندارد این سرا
تا که مثلی وانمایم من ترا
هم مثال ناقصی دست آورم
تا زحیرانی خرد را واخرم
مولوی

 

[E.M]

در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز شب

 

[E.M]

بگذار نگرییم و به دور از غم و زاری آهسته و آرام به کنجی بنشینیم
گر راز دل خویش به بیگانه بگوییم جز مرگ گل شادیمان هیچ نبینیم

 

[سرمد حیدری]

مرده گردد شخص کو بی جان شود
خر شود چون جان او بی آن شود
زانکه جانی کان ندارد هست پست
این سخن حق است و صوفی گفته است
مولوی

 

[E.M]

تو را می خواستم اما چه حاصل
برایت هر چه کردم باز کم بود
مرا روزی رها کردی در این شهر
که این یک قطره ی دل دریای غم بود
فریدون مشیری

 

[industrial-eng]

تو بمان با من تنها تو بمان !
در دل ساغر هستی تو بجوش !
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!

فریدون مشیری

مثل این که e.m عزیز و من همزمان نوشتیم این هم د :
دل را به پرواز کبوتر بچه خوش کردیم
اما دوباره انکه بالا می پرد "باز" است

 

[E.M]

شب ها كه غمناك، با آتش دل
ره مي سپرديم، در زير باران؛
غمگين تر از ما، هرگز نمي ديد
چشم ستاره، در روزگاران
​

 

[E.M]

نه از زنگم نه از رومم همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در .................... بگشای دلتنگم

 

[E.M]

من نه هرگز شکوه ای از روزگارم کرده ام
نه شکایت از دو رنگی های یارم کرده ام

 

[حصار]

من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

 

[mahyarahimi]

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن باز رسان

 

[cute]

من نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

خیلی زیبا بود.....

نگاه میکنی اما سخن نمی گویی
برای گوش دل من صداتر از همه ای

 

[کافر خداپرست]

يا رب مگيرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کُشت و عزت صيد حرم نداشت

بر من جفا ز بخت من آمد و گر نه يار
حاشا که رسم لطف و طريق کرم نداشت

 

[sheida244]

تو را اینجا به صدها رنگ می جویند
تو را با حیله و نیرنگ می جویند
تو را با نیزه ها در جنگ می جویند
بیا از این تنه آلوده و غمگین جدایم کن​

 

[کافر خداپرست]

نکرد آن هم‌دم ديرين مدارا
مسلمانان مسلمانان خدا را

چنان بي‌رحم زد تيغ جدايي
که گويي خود نبودت آشنايي

مگر خضر مبارک پي تواند
که اين تنها به آن تنها رساند

 

[sheida244]

در کلبه ما سفره ارباب و فقیرانه جدا نیست
در حلقه ما جنگ و نزاعی به سر شاه و گدا نیست​

 

[mahyarahimi]

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

 

[کافر خداپرست]

کتبتُ قصةَ شوقي و مَدْمعي باکي
بيا که بي تو به جان آمدم ز غمناکي!

 

[anathema]

يكي به درد عيان حسرت دعا دارد
يكي به سوز نهان شوق مدعا دارد

 

[کافر خداپرست]

درين خيال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلاي زلف سياهت به سر نمي‌آيد

بسم حکايت دل هست با نسيم سحر
ولي به بخت من امشب سحر نمي‌آيد

 

[sheida244]

دوزخ از تیرگیء حال درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت​