نمی دانم چرا گردون به كام من نمی گردد
اگر عيبم پريشانی است زلف يار هم دارد
اگر عيبم پريشانی است زلف يار هم دارد
تير اه ما زگردون بگزردحافظ خموش---رحم كن برجان خود پرهيز كن ازتيرماای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟
در پری خانه ما حوصله غوغا نیست
درياي احضر فلك وكشتي هلال---هستند غرق نعمت حاجي قوام مااین غافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه)
آنچه جان |