مشاعرۀ سنّتی

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم ...... که عشق از پردۀ عصمت برون آرد زلیخا را
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد ..... به وداعی دل غم دیدۀ ما شاد نکرد
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنچه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه................ کیمیائیست که در صحبت درویشان است
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما درس سحر بر سر میخانه نهادیم .... محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش .... این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ما درس سحر بر سر میخانه نهادیم .... محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش .... این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

من مست وتو ديوانه....ماراكه بردخانه؟
چندبار توراگفتم كم خور دوسه پيمانه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل را چگونه می توان
شفاف چون آئینه کرد؟
تنها به اشک نیمه شب
دل را هوائی میکند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من در خیال صبح چه شب ها سحر کنم
مرغ سحر ز ناله ی من پیر می شود
در مصحف کرامت و در مشق زیستن
هر آیه ای به دست تو تفسیر می شود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا