[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در دل آتش نشستن کار آسانی نبود [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود [/FONT]
دي کوزهگري بديدم اندر بازار[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در دل آتش نشستن کار آسانی نبود [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود [/FONT]
دي کوزهگري بديدم اندر بازار
بر پاره گـلي لـگد هـمي زد بـسيار
و آن گـل بزبان حال با او ميگـفـت
مـن هـمـچو تو بودهام مرا نيکودار
ریخت چون دندان ، امید زندگی بی حاصل است
مهره چون برچیده شد بازی به آخر می رسد
دوچشمم درد چشمانت بچيناد
مبو روجي كه چشمم ته مبيناد
دو نگاهی که کردمت همه عمر
نرود تا قیامت از یادم
نگه اولین که دل بردی
نگه آخرین ،که جان دادم
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
ما چوب به هیچ پای لنگی نزدیم
یک کوه به سر خورده و سنگی نزدیم
در مذرعه ی سیب تولد شده ایم
شاخی نه تکاندیم و کنگی نزدیم
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
نه هر کلکی شکر دارد،نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد،نه هر بحری گهر دارد
دوری ز برت سخت بُوَد ، سوختگان را
سخت است جدایی ، بهم آموختگان را
دم به دم ساعت به ساعت خواهمت
گر خوشم یا ناخوشم در هر دو حالت خواهمت
گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند
آن زمان ای مهربان من با اشاره خواهمت
تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود
هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت
کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود
با آن که نمی داد امان سیلی فقرم
دایم سر من درهوس تاجوری بود
هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت
گر قطره و گر دجله سرشکم جگری بود
در بستهٔ اندیشه به جز خار ندیدم
گل ها همه در خوابگه بی خبری بود
نگسسته زهم جذبهٔ توفیق و گرنه
شبگیر طلب بر اثر بی بصری بود
تاکی به غم زیاد یاکم باشیم
درگیرتمایلات مبهم باشیم
باید که به اصل اصل خود بازآییم
خیرسرمان بناست آدم باشیم
مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
دوست میدارد، ولیکن زهرهٔ گفتن کراست؟
روی او در حسن چون ما هست، میگویم تمام
قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست
گر زبان در کام من شیرین شود چون نام او
بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست
ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف
در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست
تبسم تو دلم را ستاره باران کرد
رسم به ماه اگر خنده ی دوباره کنی
یادش به دلم چه چنگ هایی زده است
عشقش به سرم عجب هوایی زده است
یارب چه کنم که یار من از دل من
دستی بکشیده است و پایی زده است
یادش به دلم چه چنگ هایی زده است
عشقش به سرم عجب هوایی زده است
یارب چه کنم که یار من از دل من
دستی بکشیده است و پایی زده است
تو اي طراوت باران! در انجماد تنم
بلوغ تازه رس رجعت شباب بريز
ز همراهان جدایی مصلحت نیست
قمر بی روشنایی مصلحت نیست
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |