مشاعرۀ سنّتی

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در دل آتش نشستن کار آسانی نبود [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود [/FONT]
 

kazem2011

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در دل آتش نشستن کار آسانی نبود [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]راه را بر اشک بستن کار آسانی نبود [/FONT]
دي کوزه‌گري بديدم اندر بازار
بر پاره گـلي لـگد هـمي زد بـسيار
و آن گـل بزبان حال با او مي‌گـفـت
مـن هـمـچو تو بوده‌ام مرا نيکودار
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دي کوزه‌گري بديدم اندر بازار
بر پاره گـلي لـگد هـمي زد بـسيار
و آن گـل بزبان حال با او مي‌گـفـت
مـن هـمـچو تو بوده‌ام مرا نيکودار

ریخت چون دندان ، امید زندگی بی حاصل است
مهره چون برچیده شد بازی به آخر می رسد
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

در کوی تو ، فکر دل ناشاد نکردم
خود رفتم و او را ، ز غم آزاد نکردم

بیداد تو بر طاق بلند است ، و گرنه
من کوتهی از ناله و فریاد نکردم

مشغول به همصحبتی یاد تو بودم
زان بود که از همنفسان یاد نکردم
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز

ما چوب به هیچ پای لنگی نزدیم
یک کوه به سر خورده و سنگی نزدیم
در مذرعه ی سیب تولد شده ایم
شاخی نه تکاندیم و کنگی نزدیم
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

ما چوب به هیچ پای لنگی نزدیم
یک کوه به سر خورده و سنگی نزدیم
در مذرعه ی سیب تولد شده ایم
شاخی نه تکاندیم و کنگی نزدیم


مدام ، فتنه از آن چشم مست می ریزد
ولی به جان منِ می پرست می ریزد

گر از شکسته دلم ، ریخت خون ، عَجَب نبود
که باده ، ساغر آن چون شکست ، می ریزد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
نه هر کلکی شکر دارد،نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد،نه هر بحری گهر دارد
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
نه هر کلکی شکر دارد،نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد،نه هر بحری گهر دارد

دوری ز برت سخت بُوَد ، سوختگان را
سخت است جدایی ، بهم آموختگان را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد


آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
دم به دم ساعت به ساعت خواهمت
گر خوشم یا ناخوشم در هر دو حالت خواهمت
گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند
آن زمان ای مهربان من با اشاره خواهمت​
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دم به دم ساعت به ساعت خواهمت
گر خوشم یا ناخوشم در هر دو حالت خواهمت
گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند
آن زمان ای مهربان من با اشاره خواهمت​

تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود


هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت
کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود


با آن که نمی داد امان سیلی فقرم
دایم سر من درهوس تاجوری بود


هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت
گر قطره و گر دجله سرشکم جگری بود


در بستهٔ اندیشه به جز خار ندیدم
گل ها همه در خوابگه بی خبری بود


نگسسته زهم جذبهٔ توفیق و گرنه
شبگیر طلب بر اثر بی بصری بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود


هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت
کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود


با آن که نمی داد امان سیلی فقرم
دایم سر من درهوس تاجوری بود


هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت
گر قطره و گر دجله سرشکم جگری بود


در بستهٔ اندیشه به جز خار ندیدم
گل ها همه در خوابگه بی خبری بود


نگسسته زهم جذبهٔ توفیق و گرنه
شبگیر طلب بر اثر بی بصری بود

در خندۀ من چون ناز، در کنج لبم خفتی
در گريه ی من چون اشک، در چشم ترم بودی
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در چمن حوروشان انجمنی ساخته اند
چشم بد دور که بهشتی چمنی ساخته اند


ننشیند دل این طایفه در قصر بهشت
که به معموره ی دل ها وطنی ساخته اند


چون بسنجید به فرهاد مرا، یا مجنون
که به بازیچه ی هر یک سخنی ساخته اند


ای برهمن بنگر معبد صوفی و ریا
کاین طرف دیر بت و برهمنی ساخته اند


دل شهید غم او بود که از شهر وجود
آمد آواره که جای دهنی ساخته اند


حله ها سوخته اند اهل بهشت از غیرت
تا شهیدان تو گلگون کفنی ساخته اند


تیر آن غمزه حلال است ولی جمعی را
که ز دل جامه و از جان بدنی ساخته اند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلت می لرزد از نامهربانی
صدایت هق هق تلخ جداییست
چو می خندی به روی ماه تابان
غمت اندازه ی بی همزبانیست
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاکی به غم زیاد یاکم باشیم
درگیرتمایلات مبهم باشیم
باید که به اصل اصل خود بازآییم
خیرسرمان بناست آدم باشیم
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاکی به غم زیاد یاکم باشیم
درگیرتمایلات مبهم باشیم
باید که به اصل اصل خود بازآییم
خیرسرمان بناست آدم باشیم

مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
دوست میدارد، ولیکن زهرهٔ گفتن کراست؟


روی او در حسن چون ما هست، می‌گویم تمام
قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست


گر زبان در کام من شیرین شود چون نام او
بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست


ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف
در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
دوست میدارد، ولیکن زهرهٔ گفتن کراست؟


روی او در حسن چون ما هست، می‌گویم تمام
قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست




گر زبان در کام من شیرین شود چون نام او
بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست


ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف
در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست

تبسم تو دلم را ستاره باران کرد
رسم به ماه اگر خنده ی دوباره کنی
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش به دلم چه چنگ هایی زده است
عشقش به سرم عجب هوایی زده است
یارب چه کنم که یار من از دل من
دستی بکشیده است و پایی زده است
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادش به دلم چه چنگ هایی زده است
عشقش به سرم عجب هوایی زده است
یارب چه کنم که یار من از دل من
دستی بکشیده است و پایی زده است

تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار
باور نمی‌کنند تهیدستی مرا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یادش به دلم چه چنگ هایی زده است
عشقش به سرم عجب هوایی زده است
یارب چه کنم که یار من از دل من
دستی بکشیده است و پایی زده است


تو اي طراوت باران! در انجماد تنم

بلوغ تازه رس رجعت شباب بريز
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها


این نگه و چشم و زلف و رو که تو داری
با دل آســـــوده سنگ را نگذاری


با لبش ای لعل ناب در چه حسابی
با رخش ای آفتـــاب در چه شمـــاری


از تو یکی قطره آب بحر محیط است
و ز تو یکی ذره ز آفتاب هزاری


دین و دل ای پادشاه صورت و معنی
ما بتو دادیم، اختیار تو داری


هیچ تو از روز بازخواست نترسی
هیچ تو شـــرم از خدا و خلق نداری


 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها

انگار تو را همیشه تک می بینند
در آینه های بی ترک می بینند
از بس که تمام روز در فکر تو اند
شب ها همه خواب مشترک می بینند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا