مديريت از راه درست

عليرضا1361

عضو جدید
کاربر ممتاز
در يکي از دانشگاه‌هاي تورنتو مد شده بود دخترها وقتي مي‌رفتن تو دستشويي، بعد از آرايش کردن آئينه رو مي‌بوسيدن تا جاي رژ لب شون روي آئينه دستشويي بمونه.

مستخدم بيچاره از بس جاي رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. براي همين موضوع رو با رئيس دانشگاه در ميون گذاشت. فرداي اون روز رئيس دانشگاه تمام دخترها رو جمع کرد جلوي دستشويي و گفت:

کسانيکه که اين کار رو مي‌کنن خيلي براي مستخدم ايجاد زحمت مي‌کنن. حالا براي اينکه شما ببينين پاک کردن جاي رژ لب چقدر سخته، يه بار جلوتون پاک مي‌کنه. مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال رو فرو کرد تو آب توالت فرنگي وقتي دستمال خيس شد، شروع کرد به پاک کردن آينه و از اون به بعد ديگه هيچکس آيينه‌ رو نبوسيد...!


يک پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديکي يک دبيرستان خريد. يکي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش ميرفت تا اين که مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي کلاس‌ها سه تا پسر بچه در خيابان راه افتادند و در حالي که بلند، بلند با هم حرف مي زدند، هر چيزي را که در خيابان افتاده بود شوت مي‌کردند و سر و صداي عجيبي راه انداختند. اين کار هر روز تکرار مي شد و آسايش پيرمرد کاملاً مختل شده بود. اين بود که تصميم گرفت کاري بکند. روز بعد که مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خيلي بامزه هستيد و من از اين که مي‌بينم شما اينقدر نشاط جواني داريد خيلي خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همين کار را مي‌کردم. حالا مي خواهم لطفي در حق من بکنيد. من روزي 1000 تومن به هر کدام از شما مي دهم که بياييد اينجا، و همين کارها را بکنيد.» بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پيرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگي من اشتباه شده و من نمي‌تونم روزي 100 تومن بيشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالي نداره؟ بچه ها گفتند: « 100 تومن؟ اگه فکر مي‌کني ما به خاطر روزي فقط 100 تومن حاضريم اينهمه بطري نوشابه و چيزهاي ديگه رو شوت کنيم، کور خوندي. ما نيستيم.» و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگي ادامه داد. شما چه تفسير مديريتي يا سازماني از اين حکايت داريد؟


 
بالا