ماه وپلنگ(شعرترانه) پاسداشت کوروش یغمایی

عیدی امین

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
وماه رازبلندایش به سوی خاک کشیدن بود
پلنگ خسته مغرورم پریدو پنجه به خالی زد
که ماه عشق بلنداوبرای دست نرسیدن بود
گل شکفته خداحافظ اگرپه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای درمن بنام دیدن وچیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده زنده دوباره زنده نشد اما...
بهار درگل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میساخت ولی به فکر پرکشیدن بود
شراب خواستم وعمرمن شرنگ ریخت بهکام من
فریبکاردغل پیشه بهانه اش نشنیدنبود....
 

Similar threads

بالا