ماجراهای جالب ساخت فیلمی از دیدار بهروز وثوقی و خسرو شکیبایی/ حسین جون، می خوای ما رو بیکار کنی؟!

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"سلامی دیگر" عنوان فیلمی است که سالها پیش جلوی دوربین رفته اما پس از یک دهه به نمایش عمومی در آمده است. این فیلم که شرح داستانی دیدار خسرو شکیبایی و بهروز وثوقی دو بازیگر افسانه ای سینمای قبل و بعد از انقلاب ایران در آمریکاست، توسط حسین خندان ساخته شده است. به همین بهانه با وی همکلام شدیم تا از فیلم او و دلیل انتظار ده ساله ی مخاطبانش بیشتر بدانیم.

موضوع فیلم را حتی با خانواده ی شکیبایی هم در میان نگذاشتید؟

چرا، این کار را کردم. با خانواده ایشان تماس گرفتم تا هر زمان را برای نمایش فیلم، مناسب دیدند، مطلعم كنند و آنها قریب ۶ ماه بعد تر اطلاع دادند كه نمایش فیلم مانعی ندارد...

برگردیم به ادامه ی پرسش قبلی، بعد از اعلام موافقت خنواده ی شکیبایی با پخش فیلم، چه اتفاقی رخ داد؟ بله، گفتم که وقتی موافقت خانواده ی شکیبایی را دریافت کردم، زمان زیادی تا نخستین جشنواره در راه برایم باقی نمانده بود. بنابراین با توجه به مدت بسیار كمی كه تا برپایی سومین جشنواره فیلم نور در لوس آنجلس باقی مانده بود و علیرغم اینكه مهلت ارسال فیلم نیزاز مدتها قبل سپری شده بود، فیلم را تدوینی كاملا متفاوت از نسخه اولیه كردم كه یكی از تبعات آن كوتاه كردن فیلم بود، نسخه فعلی فیلم ۵۴ دقیقه است و علاوه بر سومین دوره جشنواره" نور"، در بیستمین دوره جشنواره " فیلمهایی از ایران" در شیكاگو هم به نمایش در آمد.





اگر موافقید، کمی هم از مخاطبان بگوییم، برخورد مردم با این فیلم چگونه بوده؟

ببینید، جشنواره فیلم نور، جشنواره ای رقابتی است با داورانی اكثرا بین المللی كه طبعا فیلم و ساختار خاص آن را فهم نكردند. چون، " سلامی دیگر" مخاطبی می طلبد كه نه تنها این دو ابر بازیگر سینمای ایران را بشناسد، بلكه بایستی فیلمهای كارنامه هنری بهروز وثوقی را هم به خوبی تماشا كرده باشد. بر این مبنا، تماشاگران عام ایرانی فیلم را بسیار پسندیدند و همین طور تماشاگران خاصی همچون رضا بدیعی که خود پیش تر یكی از داوران جشنواره نور بوده است. او فیلم " سلامی دیگر " را نه تنها یکی از بهترین فیلم ها ی جشنواره توصیف کرد، بلکه آن را " نامه ای بسیار عاشقانه و شاعرانه " لقب داد. و هم او بود که كدورتی كه بهروز وثوقی از من بابت عدم ارسال فیلم در سالها قبل داشت را زدود و پس از آن من به دیدن بهروز در سانفرانسیكو شتافتم و نسخه فعلی فیلم را تقدیمش كردم و خوشبختانه این فیلم بسیار به دلشان نشست تا آنجا كه وقتی از او پرسیدم كه اگر پیشنهادی برای هرگونه تغییری در فیلم دارد، بگوید، بلافاصله گفت كه دست به نسخه فعلی فیلم نزنم كه بسیار خوب است.




برگردیم به مراحل ساخت فیلم و از پیشنهاد اولیه ی شما به این دو هنر پیشه بزرگ شروع کنیم، می خواستم ببینم عکس العمل هر یک از این دو در برابر پیشنهاد شما چه بوده؟
خب، من اول ایده ی ساخت فیلم را با خسرو شکیبایی در میان گذاشتم. وقتی به او گفتم که چه فکری در سر دارم، اول یک مکث بلندی کرد و بعد گفت عالیه. خیلی خوبه. اما حسین جون، می خوای ما رو بیکار کنی؟ گفتم، نه خسرو جان. تو خودت می دانی که من حاضر نیستم تو ذره ای به زحمت بیفتی. گفت پس می خواهی چه کار کنی؟ گفتم که ما این فیلم را می سازیم. اما جایی نشان نمی دهیم تا تو به من بگویی. گفت، قول؟ گفتم، قول. گفت پس تنها یک شرط دارد وآن اینکه تو تمام این صحنه ها را از قبل بنویسی. البته این کار یک مستند داستانی است و من از قبل دوست داشتم که کمی هم روی بداهه گویی خسرو حساب کنم. اما او این شرط را گذاشت و من هم قبول کردم. حالا روند فیلم جوری بود که ما می خواستیم فیلم پیش برود و آقای وثوقی به صورت غافلگیرانه در فیلم شرکت داده شود. در نتیجه طبیعی بود که من با ایشان در این باره صحبت نکنم. بنا بر این بر همان منوال کار را ادامه دادیم و وقتی که نیمی از فیلم را در شیکاگو فیلمبرداری کردیم، به همراه خسرو به سمت سانفرانسیسکو پرواز کردیم. در آنجا بنا داشتیم بهروز را غافلگیر کنیم. گفتیم، همان طور برویم پشت در خانه اش و در بزنیم. بهروز در را باز کند و خسرو را ببیند. من هم همان صحنه زنده را فیلم بگیرم اما متاسفانه این طرح به هم خورد و عملی نشد.





چرا؟ اگر می شود برایمان تعریف کنید، برای من و خواننده های ما جالب است که چرایش را بدانیم...

حالا البته هم تقصیر من بود و هم تقصیر خسرو که آنچه در سر داشتیم عملی نشود. چرا که شب آخری که در شیکاگو بودیم هر دو از هیجان تا صبح نخوابیدیم. همان شد که من آدرس خانه ی بهروز را در شیکاگو جا گذشتم. همسر آمریکایی من هم نتوانست آدرس را در خانه پیدا کند. برای همین من مجبور شدم از هتل محل اقامتمان با بهروز تماس بگیرم و بگویم که در سانفرانسیسکو هستم و می خواهم او را ببینم. اما آنجا خسرو دیگر تاب نیاورد، گوشی را از دست من گرفت و شروع کرد با بهروز صحبت کردن و قربان صدقه ی او رفتن. خلاصه، به دلیل همین اشتباه ساده، متاسفانه طرح من عملی نشد. اما با این وجود صحنه ی برخورد این دو همچنان هیجان انگیز است و انگیزاننده. اما خوب، من به ضروریت های سینمایی نتوانستم آن صحنه را در فیلم بگنجانم. اما آن را حتماً در جایی دیگر، مثلاً پشت صحنه ی فیلم در نسخه ی " DVD" کار خواهم کرد.



فکری هم برای پخش فیلم در ایران کرده اید؟ به نظرتان مخاطبین ایرانی می توانند این فیلم را در سینماهای ایران ببیننند؟

بله، اتفاقاً اقای وثوقی هم عقیده داشتند که تماشاگر این فیلم در ایران است و به من می گفتند که بهتر است تا این فیلم را فعلاً به جای دیگری نفرستم. می گفت که سعی کن تا مناسبات پخش این فیلم در ایران را فراهم کنی. به هر حال ما امیدواریم که روزی این امکان فراهم شود. امید که روزی این فیلم در در سینماهای ایران نمایش داده شود و مخاطبین اصلی فیلم به تماشایش بنشینند.

منبع: سایت سینمای ما

http://www.bultannews.com/fa/pages/?cid=34092
 
بالا