سلام.یک مشکل اساسی دارم.اونم یک سوء تفاهم بزرگ بین من و دختری که دوستش دارمه...بدجور در گیرم کرده.
تو مشکلت چیه دکتر؟ بگو میشنویم
سلام.یک مشکل اساسی دارم.اونم یک سوء تفاهم بزرگ بین من و دختری که دوستش دارمه...بدجور در گیرم کرده.
دوستان میدونید چیه..در اینکه ما زنان قدرت لسانی فوق العاده بالائی داریم که شکی نیست..مثلا من خودم به راحتی شاید بتونم با زبونم این جور اخلاقو تو فرد مقابلم از بین ببرم..اما این سری افراد ییه چیز دیگه هم دارن اینه که دم دمی مزاجن..مریم خانوم یاینطور نیست؟؟؟؟؟؟؟یعنی قلق ندارن... نمیتونی بفهمی چی خوششون میاد که به قولی پاچه خواری کنی و با قدرت بالای زنانه ات جذبش کنی...دقیقا اری که دیروز دوس داشتن امروز مسخره به نظرشون میاد همینه که ادمو سر در گم میکنه
از لحاظ اخلاقی هم خیلی خوبی زیاد دارن. اما خب توی سایه غرورش متاسفانه مشخص نمی شه. ایشون به هیچ وجهی اهل قربون صدقه رفتن نیست و اشتباهات منو هم راحت نمیبخشه. این منم که دوستش دارم و نیازمندش هستم نه اون.
بابا از من میشنوی برو باهاش ازدواج کن!
عجب!والا دوسی از من میشنوی فقط اسیر یه احساس شدی بابا توی تموم پست هات خودت معترفی که اشتباه میکنی اما به نظرم به خاطر ترس از دست دادن و این که سنت بالا رفته میترسی اون رو رها کنی از من میشنوی روی گزینه هایی که برات میاد بیشتر فکر کن و سعی کن یه مدت ازش فاصله بگیری.این جمله شکسپیر که میگه اگه کسی رو دوست داری رهاش کن اگه به سمت تو برگشت بدون مال تو هست وگرنه که هیچی.درصدی هم که طرفتون برنگشت بدون صحیح همین بوده .اگر هم برگشت که مبارکه ایشالا پای هم پیرشین.
ولی یه جمله از طرف دوست یا خواهرت بپذیر: همیشه برای کسی بمیر که برات بمیره.
من از خدامه. باید خودش حاضر بشه. من پیشنهاد ازدواج رو بهش دادم و بهم گفت زمان لازم داره تا روی اون فکر کنه.
چی بگم والا.فعلا تنت گرمه. چشمه هم تا از جایی تأمین نشه بالاخره یه روزی خشک میشه. تا کی میخوای محبت به پاش بریزی اما محبتی نبینی؟؟!!در طول عمرم گزینه ای بهتر از ایشون ندیدم. حتی وقتی با شوهرهای دوستام مقایسه اش میکنم میبینم تفاوت از زمین تا اسمونه. ایشون اصولا خودشو متعلق به هیچکس نمیدونه و اگه رهاش کنم توی دنیای تنهایی خودش فرو میره.
چی بگم والا.فعلا تنت گرمه. چشمه هم تا از جایی تأمین نشه بالاخره یه روزی خشک میشه. تا کی میخوای محبت به پاش بریزی اما محبتی نبینی؟؟!!
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
ممنو از راهنماییت دوست گلم
امیدوارم که سر من به سنگ نخوره. چون هم دوستش دارم و هم از سردی اش خیلی گله مندم.
چی بگم والا!! نه مثل این که مصداق همون حدیث مولا شدی.
یه سوال میتونم بپرسم شما فرزند چندم خانواده هستید؟
مریم جان
روحیه من و تو یه اشتراکاتی داره برا همین حس می کنم تا حدی میفهمم حس و حالت رو
باور کن این ادم هیچ وقت مال کسی که راحت بدستش بیاره نمی شه...
خودت رو ازش بگیر .
دو حالت داره: اگه بهت اعتقاد داشته باشه ازت ی خواد که نری
اگه بهت اعتقاد نداشته باشه یعنی بود و نبودت براش فرقی نمی کنه...پس هیچ وقت برا بلند مدت رو تو حساب نخواهد کرد و چه بهتر تو تموم کننده رابطه باشی...مطمئن باش کسی وجود داره که بیشتر لایق محبتهای پاک توئه و خدا اون و تو راهت می ذاره .پس اصرار نکن! گاهی یه چیزایی سهم ما نیستن تو دنیا
اگر این راه رو می خوای انتخاب کنی قبلش خیلی فکر کن..و به این راه اگه به عنوان بهترین راه اعتقاد داشتی عملیش کنممنون دوست عزیزم
حتما سعی میکنم این راهی رو که گفتین امتحان کنم. امیدوارم طاقت دوری شو حتی واسه یه روز داشته باشم.
از لحاظ اخلاقی هم خیلی خوبی زیاد دارن. اما خب توی سایه غرورش متاسفانه مشخص نمی شه. ایشون به هیچ وجهی اهل قربون صدقه رفتن نیست و اشتباهات منو هم راحت نمیبخشه. این منم که دوستش دارم و نیازمندش هستم نه اون.
بابا از من میشنوی برو باهاش ازدواج کن!
تنها راهش اینته که خودتونو بهشون اثبات کنید ..حالا بتعریفید ببینیم از چه نوعشهسلام.یک مشکل اساسی دارم.اونم یک سوء تفاهم بزرگ بین من و دختری که دوستش دارمه...بدجور در گیرم کرده.
تا حدودی شاید همین که میگین باشن. ایشون بارزترین صفتش سرد و بی احساس بودنشه و خودش هم میگه چیزی براش جذابیتی نداره مگراینکه براش فایده ای داشته باشه و در جهت پیشبرد منافع شخصی خودش باشه. واضحه که فقط خودش رو دوست داره و غیر از خودش به هیچ گزینه ای برای دوست داشتن فکر نمیکنه. ایشون اگر روزی هم بخواد ازدواج کنه مسلمه که همسرش رو برای عشق متقابل و عواطف نمیخواد بلکه برای هرازگاهی بیرون اومدن از حس تنهایی و تر و تمیز کردن زندگیش میخواد. این اقا اساسا دوست داشتن رو بلد نیست.
من خیلی قربون صدقه اش میرم و همیشه میگم که خیلی چنین هست و چنان هست و البته دروغ هم نمیگم چون دوستش دارم. اما ایشون همیشه با سردی و تمسخر منو نگاه میکنه.
دقیقا همینه...عزیزم باید عشقو رها کنی..چیزی که منم همون روزهای اول بهتون گفته بودم...عشق باید تنها باشه ..تو تنهایی که ادم تازه دستش میاد چه خبره. شما هم الان وابسته شدی معتادشی..پس تنها باش دو هفته اصن خطتو بده مامانت....چمیدونم به جا بزار.ببین مریم مهم مریمه نه اون آقای 22 ساله..با مریم حرف بزن..برای خوشحالی مریم هم یه کاری بکن...اینقد واسه ایشون کردید چیزی که نشد یه بارم واسه مریم درونتون اونی که واقعی یه قدم بردار...اونه که بعدا سرزنشت میکنه...عجب!والا دوسی از من میشنوی فقط اسیر یه احساس شدی بابا توی تموم پست هات خودت معترفی که اشتباه میکنی اما به نظرم به خاطر ترس از دست دادن و این که سنت بالا رفته میترسی اون رو رها کنی از من میشنوی روی گزینه هایی که برات میاد بیشتر فکر کن و سعی کن یه مدت ازش فاصله بگیری.این جمله شکسپیر که میگه اگه کسی رو دوست داری رهاش کن اگه به سمت تو برگشت بدون مال تو هست وگرنه که هیچی.درصدی هم که طرفتون برنگشت بدون صحیح همین بوده .اگر هم برگشت که مبارکه ایشالا پای هم پیرشین.
ولی یه جمله از طرف دوست یا خواهرت بپذیر: همیشه برای کسی بمیر که برات بمیره.
من از خدامه. باید خودش حاضر بشه. من پیشنهاد ازدواج رو بهش دادم و بهم گفت زمان لازم داره تا روی اون فکر کنه.
در طول عمرم گزینه ای بهتر از ایشون ندیدم. حتی وقتی با شوهرهای دوستام مقایسه اش میکنم میبینم تفاوت از زمین تا اسمونه. ایشون اصولا خودشو متعلق به هیچکس نمیدونه و اگه رهاش کنم توی دنیای تنهایی خودش فرو میره.
یا خدا ! چقد تو کفشی !
چی بگم والا.فعلا تنت گرمه. چشمه هم تا از جایی تأمین نشه بالاخره یه روزی خشک میشه. تا کی میخوای محبت به پاش بریزی اما محبتی نبینی؟؟!!
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
ممنو از راهنماییت دوست گلم
امیدوارم که سر من به سنگ نخوره. چون هم دوستش دارم و هم از سردی اش خیلی گله مندم.
رها جوون به خدا گوش نمیکنه...مریم یکم غیرتیت کنم..تو ادم خودسری هستی که هیچ کسی تو زندگیت ارزش نداره و واسه هیچ کس تره ای هم خرد نمیکنی....مریم جان
روحیه من و تو یه اشتراکاتی داره برا همین حس می کنم تا حدی میفهمم حس و حالت رو
باور کن این ادم هیچ وقت مال کسی که راحت بدستش بیاره نمی شه...
خودت رو ازش بگیر .
دو حالت داره: اگه بهت اعتقاد داشته باشه ازت ی خواد که نری
اگه بهت اعتقاد نداشته باشه یعنی بود و نبودت براش فرقی نمی کنه...پس هیچ وقت برا بلند مدت رو تو حساب نخواهد کرد و چه بهتر تو تموم کننده رابطه باشی...مطمئن باش کسی وجود داره که بیشتر لایق محبتهای پاک توئه و خدا اون و تو راهت می ذاره .پس اصرار نکن! گاهی یه چیزایی سهم ما نیستن تو دنیا
باید باور داشته باشه که این عجول بودن خوب نیست و به ضررش تموم می شههیشکی جواب منو نمیدههههههههههههه مثلا سئوال پرسیدما.... آخه نوشته لطفا سوالاتتونو اینجا مطرح کنین.. واسم مهمه دوستان.. تحویل بگیرین خو.............
اگه آدم زیادی عجول باشه چیکا کنه ؟ مثلا هرکاریو بخواد سریع انجام بده؟ و تا انجام نشه آروم نگیره؟ باید چیکا کنه ؟ اینکه در برابر بعضی مسائل آدم سریع عصبانی شه؟ بیشتر در برابر مسائلی که منطقی نباشه.. اینکه آدم خونسرد نباشه و در برابر مسائل آروم نباشه و بیحوصله برخورد کنه.. چیکا باید کرد؟؟؟؟؟؟
من جوابتون دادم شما می ری جای دیگه دیگران رو نصیحت می کنیهیشکی جواب منو نمیدههههههههههههه مثلا سئوال پرسیدما.... آخه نوشته لطفا سوالاتتونو اینجا مطرح کنین.. واسم مهمه دوستان.. تحویل بگیرین خو.............
اگه آدم زیادی عجول باشه چیکا کنه ؟ مثلا هرکاریو بخواد سریع انجام بده؟ و تا انجام نشه آروم نگیره؟ باید چیکا کنه ؟ اینکه در برابر بعضی مسائل آدم سریع عصبانی شه؟ بیشتر در برابر مسائلی که منطقی نباشه.. اینکه آدم خونسرد نباشه و در برابر مسائل آروم نباشه و بیحوصله برخورد کنه.. چیکا باید کرد؟؟؟؟؟؟
وقتی دل آدم قانع نشه باید حواسش رو پرت کنی...ممنونننننننننننم.. خب دیدم هیشکی جوابمو نمیده برم حداقل جواب یکی دیگرو بدم.. شما چحوری میگین رفتم ج دیگرانو دادم؟ من زیاد وارد نیستم راستش حالا من تو یه زمینه سوال پرسیدم دلیل نمیشه تو بقیه زمینه ها دانشمند نباشم خو واه ممنونم که وقت گذاشتین ج دادین.. اما میدونی چیه؟ آخه وقتی آدم بی حوصلس ناخودآگاه عجولانه برخورد میکنه.. چجوری میشه آدم نسبت به انجام کارا با آرامش بره جلو.. اصلا فرض کن آدم بخواد کاریو چندروز عقب بندازه اما دل آدم قانع نشه..
فکر میکنم راحترین کار گول زدن خود باشه مثل همون قضیه شنبه موعود برای درس خوندنممنونننننننننننم.. خب دیدم هیشکی جوابمو نمیده برم حداقل جواب یکی دیگرو بدم.. شما چحوری میگین رفتم ج دیگرانو دادم؟ من زیاد وارد نیستم راستش حالا من تو یه زمینه سوال پرسیدم دلیل نمیشه تو بقیه زمینه ها دانشمند نباشم خو واه ممنونم که وقت گذاشتین ج دادین.. اما میدونی چیه؟ آخه وقتی آدم بی حوصلس ناخودآگاه عجولانه برخورد میکنه.. چجوری میشه آدم نسبت به انجام کارا با آرامش بره جلو.. اصلا فرض کن آدم بخواد کاریو چندروز عقب بندازه اما دل آدم قانع نشه..
لطف کن نگو نیازمند..بندئه فقط به معبودش نیازمنده..اگه به جای این حرف یکم هم اصرارا داشتی که به خدا نیاز داری تا حالا یکم شاید تو دل اون آدم اثر ماشت و نرمش میکرد..تنها خالقی که در اثر سپاس غرور و فخر فروشی نداره خداست..انسان هایی که به مقامی میرسن وقتی ازشون تعریفو تمجید بشه دیگه نمیشه جمعشون کرد
نمیخواد از شما بشنوه حرفیه؟
تنها راهش اینته که خودتونو بهشون اثبات کنید ..حالا بتعریفید ببینیم از چه نوعشه
عزیزم من دخترم به حرفم گوش نکردیو کلی حرصم دادی...این آقایون که از جنس ایشونن..دائم دارن میگن مرد ها زنیو دوس دارن که واسه به دست اوردنش سختی بکشن..
ببین شما به پیشنهادی تو زندگی د رحل مشکلت به مردت میدی واین ایده ال ترینه..مرد محترم شما اونو قبول نمیکنه و بعدا میادو دقیقا نظر شمارو میده و وقتی شما میگید اینو که منم گفتم شاکی میشه..این عیبش نیست .نه خانم این از لحاظ روانشناسی رفتار یه مرد...مرد دوس داره نظر اصلی و کارگشا تو زندگیشو خودش بده....حالا شما هم میای خواستگاری میکنی؟؟؟؟؟اونم از یه مرد ایرانی؟ دختر خوب من احساس میکنم با این کارات اگه ایشونم میلی داشتن از خودتون دورش کردید..
همیشه نمیبینید تو دور و ربرتون که مرد هایی که زنشون بیشتر بی محل یمیکنن بیشتر دیوونشن..دقیقا مثه حالت شما.اگر رابطه شما برعکس بود از لحاظ اخلاقی..و شما کسی بودید که کمتر محل میذاشتید همیشه در ایشون حس یافتن و بدست اوردنتونو ایجاد میکردی..اصلا نه تو عشق تو هر چییزی ادم وقتی یه چیزی همش دم دستش باشه قدرشو نمیدونه تا از دست بده...ایشونم نیازی نداره قربون صدقت بره.چون بره نره شما دیوونشید.خب چه نیازی هست..اصن از نظر ایشون شما دیگه فرد احساسی نیستید بلکه بی احساسید میدونی چرا..چون ایشون با خودش میگه بابا با مریم خوب باشی و بد باشی در هر حال منو میزاره رو سرش خو اصن این دختر احساس حالیش نیست(توهین نمیکنما) پس نیازی هم نداره که واسش احساس خرج کنم..
دقیقا همینه...عزیزم باید عشقو رها کنی..چیزی که منم همون روزهای اول بهتون گفته بودم...عشق باید تنها باشه ..تو تنهایی که ادم تازه دستش میاد چه خبره. شما هم الان وابسته شدی معتادشی..پس تنها باش دو هفته اصن خطتو بده مامانت....چمیدونم به جا بزار.ببین مریم مهم مریمه نه اون آقای 22 ساله..با مریم حرف بزن..برای خوشحالی مریم هم یه کاری بکن...اینقد واسه ایشون کردید چیزی که نشد یه بارم واسه مریم درونتون اونی که واقعی یه قدم بردار...اونه که بعدا سرزنشت میکنه...
همه پل های پشت سرتو خراب کن..
این خوبیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟/گلی از نظر اقتصادی و اجتماعی چرا مقایسه کردی؟
تومیدونی تو زندگی اونا چه خبره؟ از روابط احساسی و عاطفی اونا خبر داری..واسه یه متاهل بگو...ببین چی میگه..
دردونه عزیز حرفای شما خیلی واسم جالب بود و کاملا به جملات و راهنمایی هاتون توجه کردم. راهکار شما در رابطه با محل نذاشتن به طرف مقابل و ایجاد تشنگی در اون کاملا درسته و عملی اما متاسفانه در مورد ایشون صدق نمی کنه. ایشون مردی هستن فوق العاده مغرور با بالاترین درجه خودشیفتگی از نوع خیلی افراطی. ضمنا فرد بسیار سرد و بی احساسی هستن که به هیچ چیزی علاقه نداره مگر به خودش!! ایشون ادمی هستش که اگر پدرش یا مادرش هم بهش بی توجهی کنن(که برعکس خیلی هم تحویلش می گیرن) متقابلا برای زنگ زدن بهشون علاقه ای نشون نمی ده. نسبت به دوستاش هرگز این حالت رو نداره که بخواد براشون احساس خرج کنه. اگه اونا بی تفاوتی نشون بدن ایشون متقابلا ده برابر بی تفاوت می شه. این اقا از اون ادم هایی هستش که باید بقیه دور و برش مثل پروانه بچرخن و قربون صدقه اش برن تا متقابلا به صورت گهگاهی بهشون ابراز توجه کنه اونتم در حدی که کاملا حواسش هست یه ذره هم به کسی روی زیادی نشون نده. اونه که باید تعیین کنه کی طرف مقابل شو ببینه کی بهش زنگ بزنن و چه زمان ازش درخواست دیدار کنن. اصولا رفتارهای ایشون خیلی متفاوته از تموم ادم هایی که توی عمرم دیدم و به همین خاطر برای حرف زدن باهاش و حتی احوال پرسی کردن با اون باید قبلش روی جمله هام کلی فکر کنم که مبادا بهش بر بخوره. اون هر نوع محبتی رو که از سمت من باشه غالب اوقات بد جواب می ده و یا به حساب فضولی می ذاره. شما قضاوت کنین ایا اینکه به ایشون گفتم کاش روز بارانی به سمت چالوس حرکت نمی کرد اونم به صورت کاملا احترام امیز در تعریف انسانی فضولی محسوب می شه؟ ایشون متقابلا گفت دوست نداره کسی به کارهاش دخالت کنه. ایا اینکه ایشون بیمارستان بستری بودن و تازه مرخص شده بودن و من دیدم حالش زیاد خوب نیست و شیرکاکائو براش خریدم کار من کار غلطی بوده؟ اگه واقعا رفتارهای من غلطه و معنیش فضولی هست پس من باید خودمو اصلاح کنم. اما خودم فکر می کنم درباره اینجور ابراز محبت ها مقصر نباشم و مشکل از ایشونه.
وقتی دل آدم قانع نشه باید حواسش رو پرت کنی...
باید خودت رو مشغول کنی...کم کم کنترلشون کنی
همه حرفات درست و شما دیوونه ایشونی دیگه..خودت میگی میتونی تا ته عمرت تا آخر زندگی همیشه کوتاه بیاری و شما باشی که واسه آشتی ها پاپیش میزاری..چون نمیتونی بدون ایشون نفس بکشی..خب عاشقی..ربزه خوردی بشین پا لرزش..تا اینجاش قبوله..
ولی حالا که نرسیددیم به اونجا....شما فکر کن یه درصد ایشون بهتون پیشنهاد ازدواج نده و یه ماه دیگه ازدواج کنن با یه دختره دیگه..حالا به من بگید چیکار میکنید...
با منطق جواب بدید...نگید خدا نکنه و اینا.
این حرفاتو قبول دارممنم این حرفو میزدم..اما ایشالا هیچ کسی بهش حرفم اثبات نشه...
اره نمیتونه...ولی شما زندگی که هیچ کدوم از دوطرف راضی نباشنو قبول داری؟؟؟؟؟؟؟
من میخوام دعای بزرگترام پشتم باشه نه نفرینشون..نمیخوام روزی بشه که بین عشق و خانوادم یکیو انتخاب کنم...
اره اگه قید دنیارو بزنید میشه.تارک دنیا شی..فرار کنی از همه...ولی نه اون اصن قشنگ نیست
خب عمرا دیدی نمردی....الانم جدا شی نمیمیری...نمیدونم شاید بگی من حسودم که دائم دارم میگم جدا شو...اما به جوونیم قسم که چون دخترم و فوق العاده احساسی و روزی دقیقا تو شریاط تو بودمو تهش خیلی بد پرت شدم دور واسه همین غرورم اجازه نمیده و حس تکلیف دارم نسبت به کس یکه دقیقا مثه منه...نکن آجی..نکن عشقم....مریمی تو 29 سالته من یه دختر 21 ساله بودم با بچگیم خیلی راحت کنار اومدم فقط یه شب گریه کردم..فرداش وقتی بیدار شدم یه روز جدیدی بود و من همیشه تو زندگیم خوشبخت ترین بودم و از تمامی اتفاق درس گرفتم و دوس ندارم از یه سوراخ دوبار گزیده شم...خب خیلی برام وحشتناکه و تصورش هم سخته. اما در چنین حالتی کاری نمیتونم بکنم. اما بازم براش ارزوی خوشبختی دارم.
این حرفاتو قبول دارم
من واقعا توی شرایط بدی هستم. دوستای عزیز خیلی ازتون ممنونم که اینهمه خوب منو راهنمایی کردین و فکرشو نمیکردم که مشکل من اینهمه مورد توجه و ارزیابی قرار بگیره.
اما جدی قصه من خیلی پر غصه هستش. یعنی به کسی دل بسته ام که هیچ نوع دلبستگی به هیچکس جز خودش نداره. من زمانی که با ایشون اشنا شدم دریافتم که گمشده خودمو پیدا کردم و هرچی زمان بیشتر گذشت بیشتر به این مساله پی بردم. از اون ادم های فوق العاده است که بیش از حد دوست داشتنیه اما بیش از حد مغروره و بیش از حد فکر میکنه که می فهمه. البته خیلی داناست و البته شعور و هوش خیلی بالایی داره. اما اصلا نمی خواد بپذیره شاید مطلبی باشه توی این دنیا که کسی بتونه اونو بیشتر بفهمه. درحالیکه واقعیت اینه که بسیاری مسایل هستن که ایشون امکان داره نتونه خوب بفهمه اما هرگز نمی تونه چنین چیزی رو بپذیره. سه مرتبه تا الان سعی کردم که طوری ازش جدا بشم و برم سراغ کار خودم. اما ظرف چند ساعت تا نهایتش دو روز چنان دلتنگ و دیوونه اش شدم که برگشتم و ازش التماس کردم تا منو ببخشه. همش جلوی چشمای منه. هم خیلی دوستش دارم و هم خیلی ازش می ترسم. مبادا از دستم عصبانی بشه( با اینکه هیچ گناهی هم در حقش نکردم) مبادا بخواد تنبیهم کنه. مبادا از فلان جمله ای که گفتم رنجیده باشه ووووو
جدی نمیدونم چیکار باید بکنم. من در خودم میبینم که بتونم تحملش کنم اما در خودم نمیبینم که بخوام از زندگیم کنار بزارمش. اما کاش یه کم حتی قدر سر سوزنی حاضر میشد غیر از خودش به بقیه هم فکر کنه.
من واقعا توی شرایط بدی هستم. دوستای عزیز خیلی ازتون ممنونم که اینهمه خوب منو راهنمایی کردین و فکرشو نمیکردم که مشکل من اینهمه مورد توجه و ارزیابی قرار بگیره.
اما جدی قصه من خیلی پر غصه هستش. یعنی به کسی دل بسته ام که هیچ نوع دلبستگی به هیچکس جز خودش نداره. من زمانی که با ایشون اشنا شدم دریافتم که گمشده خودمو پیدا کردم و هرچی زمان بیشتر گذشت بیشتر به این مساله پی بردم. از اون ادم های فوق العاده است که بیش از حد دوست داشتنیه اما بیش از حد مغروره و بیش از حد فکر میکنه که می فهمه. البته خیلی داناست و البته شعور و هوش خیلی بالایی داره. اما اصلا نمی خواد بپذیره شاید مطلبی باشه توی این دنیا که کسی بتونه اونو بیشتر بفهمه. درحالیکه واقعیت اینه که بسیاری مسایل هستن که ایشون امکان داره نتونه خوب بفهمه اما هرگز نمی تونه چنین چیزی رو بپذیره. سه مرتبه تا الان سعی کردم که طوری ازش جدا بشم و برم سراغ کار خودم. اما ظرف چند ساعت تا نهایتش دو روز چنان دلتنگ و دیوونه اش شدم که برگشتم و ازش التماس کردم تا منو ببخشه. همش جلوی چشمای منه. هم خیلی دوستش دارم و هم خیلی ازش می ترسم. مبادا از دستم عصبانی بشه( با اینکه هیچ گناهی هم در حقش نکردم) مبادا بخواد تنبیهم کنه. مبادا از فلان جمله ای که گفتم رنجیده باشه ووووو
جدی نمیدونم چیکار باید بکنم. من در خودم میبینم که بتونم تحملش کنم اما در خودم نمیبینم که بخوام از زندگیم کنار بزارمش. اما کاش یه کم حتی قدر سر سوزنی حاضر میشد غیر از خودش به بقیه هم فکر کنه.
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
S | مشاوره تحصیلی تلفنی | تالار مشاوره | 0 | |
A | مشاوره برای تغییر شاخه در رشته فنی حرفه ای از الکترونیک به کامپیوتر یا مکانیک! | تالار مشاوره | 1 | |
سیستم مشاوره جدید در ایران | تالار مشاوره | 0 | ||
A | مشاوره کاری | تالار مشاوره | 1 | |
اساسنامه تالار مشاوره | تالار مشاوره | 2 |