پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر ...
خوشبختانه
باران ارث پدر هیچکس نیست
حسین پناهی
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا...
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا...
کمکم زمانه داشت به هم میرساندمان در کوچه سازو تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا...
، از خواب میپریم که این ماجرا فقط یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا...